2609 اگر سگ شكارى، حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند، پاك بودن و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد: اول: سگ به طورى تربيتشده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار بفرستند، برود و هر وقت از رفتن جلوگيرى كنند، بايستد. ولى اگر در وقت نزديك شدن به شكار با جلوگيرى نايستد، مانع ندارد. و احتياط واجب آن است كه اگر عادت دارد كه پيش از رسيدن صاحبش شكار را مىخورد از شكار او اجتناب كنند، ولى اگر اتفاقا شكار را بخورد، اشكال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد. و اگر از پيش خود دنبال شكار رود و حيوانى را شكار كند، خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر از پيش خود دنبال شكار رود و بعدا صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند، اگر چه به واسطه صداى صاحبش شتاب كند، بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خوددارى نمايند. سوم: كسى كه سگ را مىفرستد بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد، و اگر كافر يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مىكند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد. و اگر عمدا نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است.
ولى اگر از روى فراموشى باشد، اشكال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمدا نبرد و پيش از آن كه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد، بنابر احتياط واجب بايد از آن شكار اجتناب نمايد. پنجم: شكار به واسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد. پس اگر سگ شكار را خفه كند يا شكار از دويدن يا ترس بميرد، حلال نيست. ششم: كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه حيوان مرده باشد يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد. و چنانچه وقتى برسد كه بهاندازه سر بريدن وقت باشد مثلا حيوان چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين بزند، چنانچه سر حيوان را نبرد تا بميرد، حلال نيست.
2610 كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد، چنانچه به طور معمول و با شتاب مثلا كارد را بيرون آورد و وقتسر بريدن بگذرد و آن حيوان بميرد، حلال است. ولى اگر مثلا به واسطه زياد تنگ بودن غلاف يا چسبندگى آن بيرون آوردن كارد طول بكشد و وقت بگذرد حلال نمىشود. و نيز اگرچيزى همراه او نباشد كه با آن سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد، واجب آن است كه از خوردن آن خوددارى كند.
2611 اگر چند سگ را بفرستد و با هم حيوانى را شكار كنند، چنانچه همه آنها داراى شرطهايى كه در صفحه گذشته گفته شده بودهاند، شكار حلال است و اگر يكى از آنها داراى آن شرطها نبوده شكار حرام است.
2612 اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان ديگرى را شكار كند،آن شكار حلال و پاك است. و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال و پاك مىباشند.
2613 اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكى ازآنها كافر باشد يا عمدا نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است. و نيز اگر يكى از سگهايى را كه فرستادهاند به طورى كه در صفحه گذشته گفته شد، تربيتشده نباشد، آن شكار حرام مىباشد.
2614 اگر باز يا حيوان ديگرى غير سگ شكارى، حيوانى را شكار كند آن شكار حلال نيست ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد و به دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرند، حلال است.
2615 اگر ماهى فلسدار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است. و چنانچه در آب بميرد، پاك است ولى خوردن آن حرام مىباشد و ماهى بى فلس را، اگر چه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، حرام است.
2616 اگر ماهى از آب بيرون بيفتد يا موج آن را بيرون بيندازد يا آب فرو رود و ماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آن كه بميرد با دستيا به وسيله ديگر كسى آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.
2617 كسى كه ماهى را صيد مىكند، لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد. ولى مسلمان بايد بداند كه آن را زنده گرفته و در خارج آب مرده.
2618 ماهى مردهاى كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفتهاند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد، اگر چه بگويد آن را زنده گرفتهام، حرام مىباشد.
2619 خوردن ماهى زنده اشكال ندارد.
2620 اگر ماهى زنده را بريان كنند يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند، خوردن آن اشكال ندارد.
2621 اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند، و يك قسمت آن در حالى كه زنده است در آب بيفتد، خوردن قسمتى را كه بيرون آب مانده، اشكال ندارد.
2622 اگر ملخ را با دستيا به وسيله ديگرى زنده بگيرند بعداز جان دادن خوردن آن حلال است. و لازم نيست كسى كه آن را مىگيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد، ولى اگر ملخ مردهاى در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفتهام، حلال نيست.
2623 خوردن ملخى كه بال در نياورده، و نمىتواند پرواز كند حرام است.
2624 خوردن گوشت مرغى كه مثل شاهين چنگال دارد، حرام است و خوردن گوشت پرستو و هدهد مكروه مىباشد.
2625 اگر چيزى را كه روح دارد، از حيوان زنده جدا نمايند، مثلا دنبه يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام مىباشد.
2626 پانزده چيز از حيوانات حلال گوشت، حرام است: 1- خون 2- فضله 3- نرى 4- فرج 5- بچهدان 6- غدد كه آن را دشول مىگويند 7- تخم كه آن را دنبلان مىگويند 8- چيزى كه در مغز كله است و به شكل نخود مىباشد 9- مغز حرام كه در ميان تيره پشت است 10- پى كه در دو طرف تيره پشت است 11- زهره دان 12- سپرز (طحال) 13- بول دان (مثانه) 14- حدقه چشم 15- چيزى كه در ميان سم است و به آن "ذات الاشاجع" مىگويند.
2627 خوردن سرگين و آب دماغ حرام است، و احتياط واجب آن است كه از خوردن چيزهاى خبيث ديگر كه طبيعت انسان از آن متنفر است، اجتناب كنند. ولى اگر پاك باشد، و مقدارى از آن به طورى با چيز حلال مخلوط شود كه در نظر مردم نابود حساب شود، خوردن آن اشكال ندارد.
2628 خوردن كمى از تربتحضرت سيد الشهدا عليه السلام براى شفا و خوردن گل داغستان و گل ارمنى براى معالجه اگر علاج منحصر به خوردن اينها باشد اشكال ندارد.
2629 فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در دهان آمده، حرام نيست، و نيز فرو بردن غذايى كه موقع خلال كردن از لاى دندان بيرون مىآيد، اگر طبيعت انسان از آن متنفر نباشد، اشكال ندارد.
2630 خوردن چيزى كه براى انسان ضرر دارد، حرام است.
2631 خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است، و اگر كسى با آنها وطى كند، يعنى نزديكى نمايد، حرام مىشود، و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند و در جاى ديگر بفروشند.
2632 اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديكى كنند بول و سرگين آنها نجس مىشود و آشاميدن شير آنها هم حرام است و بايد بدون آن كه تاخير بيفتد آن حيوان را بكشند و بسوزانند و كسى كه با آن وطى كرده، پول آن را به صاحبش بدهد، بلكه اگر به بهيمه ديگرى هم نزديكى كند، شير آن حرام مىشود.
2633 آشاميدن شراب، حرام و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است، و اگر كسى آن را حلال بداند، در صورتى كه ملتفت باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذيب خدا و پيغمبر مىباشد، كافر است. از حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام روايتشده است كه فرمودند: شراب ريشه بديها، و منشا گناهان است، و كسى كه شراب مىخورد عقل خود را از دست مىدهد و در آن موقع خدا را نمىشناسد و ازهيچ گناهى باك ندارد، و احترام هيچ كس را نگه نمىدارد، و حق خويشان نزديك را رعايت نمىكند، و از زشتيهاى آشكار، رو نمىگرداند، و روح ايمان و خدا شناسى از بدن او بيرون مى رود و روح ناقص خبيثى كه از رحمتخدا دور است، در او مىماند و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين، او را لعنت مىكنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمىشود، و روز قيامت روى او سياه است، و زبان از دهانش بيرون مىآيد، و آب دهان او به سينهاش مى ريزد و فرياد تشنگى او بلند است.
2634 سر سفرهاى كه در آن شراب مىخورند اگر انسان يكى از آنان حساب شود، بنابر احتياط واجب نبايد نشست و چيز خوردن از آن سفره حرام است.
2635 بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است از گرسنگى يا تشنگى بميرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.
2636 چند چيز در غذا خوردن مستحب است: اول: هر دو دست را پيش از غذا بشويد. دوم: بعد از غذا دستخود را بشويد و با دستمال خشك كند. سوم: ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد، و پيش از غذا اول ميزبان دستخود را بشويد بعد كسى كه طرف راست او نشسته و همين طور تا برسد بهكسى كه طرف چپ او نشسسته، و بعد از غذا اول كسى كه طرف چپ ميزبان نشسته دستخود را بشويد و همين طور تا به طرف راست ميزبان برسد. چهارم: در اول غذا"بسم الله" بگويد ولى اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد، در وقتخوردن هر كدام آنها، گفتن "بسم الله" مستحب است. پنجم: با دست راست غذا بخورد. ششم: با سه انگشتيا بيشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد. هفتم: اگر چند نفر سر يك سفره نشستهاند، هر كسى از غذاى جلو خودش بخورد. هشتم: لقمه را كوچك بردارد. نهم: سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد. دهم: غذا را خوب بجود. يازدهم: بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند. دوازدهم: انگشتها را بليسد. سيزدهم: بعداز غذا خلال نمايد، ولى با چوب انار و چوب ريحان و نى و برگ درختخرما خلال نكند. چهاردهم: آنچه بيرون سفره مىريزد جمع كند و بخورد ولى اگر در بيابان غذا بخورد، مستحب است آنچه مىريزد براى پرندگان و حيوانات بگذارد. پانزدهم: در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا نخورد. شانزدهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بيندازد. هفدهم: در اول غذا و آخر آن نمك بخورد. هيجدهم: ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.
2637 چند چيز در غذا خوردن مكروه است: اول: در حال سيرى غذا خوردن. دوم:پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش مىآيد.پسوم: نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن. چهارم: خوردن غذاى داغ. پنجم: فوت كردن چيزى كه مىخورد يا مىآشامد. ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره،منتظر چيز ديگر شدن. هفتم:پاره كردن نان با كارد. هشتم: گذاشتن نان زير ظرف غذا. نهم: پاك كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده به طورى كه چيزى در آن نماند. دهم: پوست كندن ميوه. يازدهم: دور انداختن ميوه پيش از آن كه كاملا آن را بخورد.
2638 در آشاميدن آب چند چيز مستحب است: اول: آب را به طور مكيدن بياشامد. دوم: در روز ايستاده آب بخورد. سوم: بيش از آشاميدن آب "بسم الله" و بعد از آن "الحمد لله" بگويد. چهارم: به سه نفس آب بياشامد. پنجم: از روى ميل آب بياشامد. ششم: بعد از آشاميدن آب حضرت ابا عبد الله عليه السلام و اهل بيت ايشان را ياد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.
2639 زياد آشاميدن آب و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب و در شب به حال ايستاده، مكروه است، و نيز آشاميدن آب با دست چپ، و همچنين از جاى شكسته كوزه و جايى كه دسته آن است، مكروه است.
2640 نذر آن است كه انسان ملتزم شود كه كار خيرى را براى خدا بجاآورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.
2641 در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آن را به عربى بخوانند، پس اگر بگويد: " چنانچه مريض من خوب شود، براى خدا بر من است كه ده تومان به فقير بدهم"، نذر او صحيح است.
2642 نذر كننده بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر كند. بنابراين نذر كردن كسى كه او را مجبور كردهاند، يا به واسطه عصبانى شدن بىاختيار نذر كرده، صحيح نيست.
2643 آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند، چنانچه با حال سفاهت بالغ شده باشد يا حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى كرده باشد، نذرهاى مربوط به مالش صحيح نيست.
2644 نذر زن بىاجازه شوهرش باطل است.
2645 اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمىتواند نذر او را به هم بزند، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد.
2646 هرگاه فرزند نذرى كند اگر چه بدون اجازه پدر هم باشد بايد به آن نذر عمل نمايد.
2647 انسان كارى را مىتواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد، بنابراين كسى كه نمىتواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود نذر او صحيح نيست.
2648 اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد، يا كار واجب يا مستحبى را ترك كند، نذر او صحيح نيست.
2649 اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه به جا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست، و اگر انجام آن از جهتى بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند غذايى را بخورد كه براى عبادت قوت بگيرد، نذر او صحيح است، و نيز اگر ترك آن از جهتى بهتر باشد، و انسان براى همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد، مثلا براى اين كه دود مضر است، نذر كند كه آن را استعمال نكند، نذر او صحيح مىباشد.
2650 اگر نذر كند نماز واجب خود را در جايى بخواند كه بخودى خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست، مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلا به واسطه اين كه خلوت است انسان حضور قلب پيدا مىكند، نذر صحيح است.
2651 اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همانطور كه نذر كرده بجا آورد.پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد يا روزه بگيرد يا نماز اول ماه بخواند،چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن به جا آورد، كفايت نمىكند. و نيز اگر نذر كند كه وقتى مريض او خوب شد، صدقه بدهد، چنانچه پيش از آن كه خوب شود صدقه را بدهد، كافى نيست.
2652 اگر نذر كند روزه بگيرد ولى وقت و مقدار آن را معين نكند چنانچه يك روز روزه بگيرد، كافى است. و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آن را معين نكند، اگر يك نماز دو ركعتى بخواند كفايت مىكند واگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نكند اگر چيزى بدهد كه بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كارى براى خدا بجا آورد، در صورتى كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.
2653 اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه بگيرد، و چنانچه در آن روز مسافرت كند، قضاى آن روز بر او واجب است.
2654 اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند بايد كفاره بدهد،يعنى يك بنده آزاد كند يا به شصت فقير طعام دهد يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد.
2655 اگر نذر كند كه تا وقت معينى عمل را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت مىتواند آن عمل را به جا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روى فراموشى، يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست، ولى باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را به جا نياورد، و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى كه در مساله پيش گفته شد كفاره بدهد.
2656 كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند و وقتى براى آن معين نكرده استاگر از روى فراموشى يا ناچارى يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نيست، ولى چنانچه از روى اختيار آن را بجا آورد براى دفعه اول بايد كفاره بدهد.
2657 اگر نذر كند كه در هر هفته روز معينى مثلا روز جمعه را روزه بگيرد چنانچه يكى از جمعهها عيد فطر يا قربان باشد، يا در روز جمعه عذر ديگرى مانند حيض براى او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاى آن را به جا آورد.
2658 اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.
2659 اگر نذر كند كه به فقير معينى صدقه بدهد، نمىتواند آن را به فقير ديگر بدهد و اگر آن فقير بميرد، بنابر احتياط بايد به ورثه او بدهد.
2660 اگر نذر كند كه به زيارت يكى از امامان مثلا به زيارت حضرت اباعبدالله عليهالسلام مشرف شود چنانچه به زيارت امام ديگر كند، چيزى بر او واجب نيست.
2661 كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آن را نذر نكرده لازم نيست آنها را بجا آورد.
2662 اگر براى حرم يكى از امامان يا امامزادگان چيزى نذر كند، بايد آن را را به مصارف حرم برساند، از قبيل فرش و پرده و روشنايى و اگر براى امام عليه السلام يا امامزاده نذر كند مىتواند به خدامى كه مشغول خدمت هستند بدهد، چنانچه مىتواند به مصارف حرم يا ساير كارهاى خير به قصد بازگشت ثواب آن به منذور له برساند.
2663 اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند، چنانچه مصرف معينى را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند و اگر مصرف معينى را قصد نكرده، بايدبه فقرا و زوار بدهد يا مسجد و مانند آن بسازد و ثواب آن را هديه آن امام نمايد،و همچنين است اگر چيزى را براى امامزادهاى نذر كند.
2664 گوسفندى را كه براى صدقه، يا براى يكى از امامان نذر كردهاند پشم آن و مقدارى كه چاق مىشود جزو نذر است، و اگر پيش از آن كه به مصرف نذر برسد شير بدهد يا بچه بياورد، بايد به مصرف نذر برسانند.
2665 هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او بيايد، عملى را انجام دهد چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده، يا مسافر آمده است عمل كردن به نذر لازم نيست.
2666 اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد، بعد از آن كه دختر به تكليف رسيد، احتياط آن است كه اگر بتوانند او را راضى نمايند كه به سيد شوهر كند.
2667 هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجتشرعى خود برسد كار خيرى را انجام دهد، بعد از آن كه حاجتش برآورده شد، بايد آن كار را انجام دهد و نيز اگر بدون آن كه حاجتى داشته باشد عهد كند كه عمل خيرى را انجام دهد، آن عمل براو واجب مىشود.
2668 در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و نيز كارى را كه عهد مىكند انجام دهد، بايد نكردنش بهتر از انجام آن نباشد.
2669 اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعنى شصت فقير را سير كند يا دو ماه روزه بگيرد، يا يك بنده آزاد كند.
2670 اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند، مثلا قسم بخورد كه روزه بگيرد يا دود استعمال نكند، چنانچه عمدا مخالفت كند بايد كفاره بدهد يعنى يك بنده آزاد كند يا ده فقير را سير كند يا آنان را بپوشاند و اگر اينها را نتواند بايد سه روز روزه بگيرد.
2671 قسم چند شرط دارد: اول: كسى كه قسم مىخورد بايد بالغ و عاقل باشد، و اگر مىخواهد راجع به مال خودش قسم بخورد، بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد و حاكم شرع او را از تصرف در اموالش منع نكرده باشد، و از روى قصد و اختيار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كردهاند، درست نيست و همچنين است اگر در حال عصبانى بودن بى قصد قسم بخورد. دوم: كارى را كه قسم مىخورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد و كارى را كه قسم مىخورد ترك كند،بايد واجب و مستحب نباشد، و اگر قسم بخورد كه كار مباحى را به جا آورد، بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، و نيز اگر قسم بخورد كار مباحى را ترك كند، بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد. سوم: به يكى از اسامى خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمىشود، مثل خدا و الله و نيز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم مىگويند، ولى به قدرى به خدا گفته مىشود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق در نظر مىآيد، مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد، صحيح است، بلكه اگر به لفظى قسم بخورد كه بدون قرينه خدا بنظر نمىآيد، ولى او قصد خدا را كند بنابر احتياط، بايد به آن قسم عمل نمايد. چهارم: قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند صحيح نيست ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است. پنجم: عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم مىخورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتى كه براى قسم معين كرده عاجز شود يا برايش مشقت داشته باشد، قسم او از وقتى كه عاجز شده به هم مىخورد.
2672 اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيرى كند يا شوهر از قسم خوردن زن جلوگيرى نمايد، قسم آنان صحيح نيست.
2673 اگر فرزند بدون اجازه پدر، و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، قسم آنان بعيد نيست صحيح نباشد، ليكن نبايد احتياط را ترك كنند.
2674 اگر انسان از روى فراموشى يا ناچارى به قسم عمل نكند، كفاره براو واجب نيست و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد و قسمى كه آدم وسواسى مىخورد مثل اينكه مىگويد: "و الله الان مشغول نماز مىشوم" و به واسطه وسواس مشغول نماز نمىشود اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل نكند،كفاره ندارد.
2675 كسى كه قسم مىخورد اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است،و اگر دروغ باشد، حرام و از گناهان بزرگ مىباشد، ولى اگر براى اين كه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مىشود، و اين جور قسم خوردن غير از قسمى است كه در مسايل پيش گفته شد.
2676 اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مىشود و خود او و ديگران نمىتوانند آن را ببخشند يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث نمىبرد، ولى در بعضىاز موارد كه در مساله و گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد.
2677 لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند بلكه اگر مثلا بگويد خانه خود را وقف كردم، وقف صحيح است و محتاج به قبول هم نيست، حتى در وقف خاص.
2678 اگر ملكى را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود يا بميرد، وقف درست نيست.
2679 كسى كه مالى را وقف مىكند بايد براى هميشه وقف كند پس اگر مثلا بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد نباشد و يا بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد تا پنجسال وقف نباشد و بعد دوباره وقف باشد باطل است، وبه احتياط واجب بايد وقف از موقع خواندن صيغه باشد، پس اگر مثلا بگويد اين مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده اشكال دارد.
2680 وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف كسى كه براى او وقف شده يا وكيل، يا ولى او بدهند ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اين كه آن چيز ملك آنان شود از طرف آنان نگهدارى نمايد، وقف صحيح است.
2681 اگر مسجدى را وقف كنند بعد از آن كه واقف به قصد واگذار كردن، اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند همين كه يك نفر در آن مسجد نماز خواند وقف درست مىشود.
2682 وقف كننده بايد مكلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعا بتواند در مال خود تصرف كند. بنابر اين سفيهى كه در حال بالغ بودن سفيه بوده يا حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى كرده، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر چيزى را وقف كند صحيح نيست.
2683 اگر مالى را براى كسانى كه به دنيا نيامدهاند وقف كند، درست نيست، ولى وقف براى اشخاصى كه بعضى از آنها به دنيا آمدهاند صحيح و آنها كه به دنيا نيامدهاند بعد از آمدن به دنيا با ديگران شريك مىشوند.
2684 اگر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانى را وقف كند كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبرهاش نمايند صحيح نيست، ولى اگر مثلا مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود مىتواند از منافع وقف استفاده نمايد.
2685 اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند، بايد مطابق قرار داد او رفتار نمايند و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد، راجع به چيزهايى كه مربوط به مصلحت وقف است كه در نفع بردن طبقات بعد نيز دخالت دارد اختيار با حاكم شرع است، و راجع به چيزهايى كه مربوط به نفع بردن طبقه موجود است اگر آنها بالغ باشند اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند اختيار با ولى ايشان است، و براى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.
2686 اگر ملكى را مثلا بر فقرا يا سادات وقف كند، يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد در صورتى كه براى آن ملك متولى معين نكرده باشد، اختيار آن با حاكم شرع است.
2687 اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقهاى بعداز طبقه ديگر از آن استفاده كنند چنانچه متولى ملك آن را اجاره دهد و بميرد در صورتى كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را كرده باشد، اجاره باطل نمىشود. ولى اگر متولى نداشته باشد، و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بين مدت اجاره بميرند، در صورتى كه طبقه بعد اجازه نكنند اجاره باطل مىشود و در صورتى كه مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان مىگيرد.
2688 اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمىرود.
2689 ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولى وقف مىتواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.
2690 اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفى كه معين شده نرساند، چنانچه براى عموم وقف نشده باشد، در صورت امكان حاكم شرع بايد بهجاى او متولى امينى معين نمايد.
2691 فرشى را كه براى حسينيه وقف كردهاند نمىشود براى نماز به مسجد ببرنداگرچه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.
2692 اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمى رود كه تا مدتى احتياج به تعمير پيدا كند در صورتى كه غير از تعمير احتياج ديگرى نداشته باشد و عايداتش در معرض تلف و نگهدارى آن لغو و بيهوده باشد، مىتوانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند.
2693 اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مىگويد بدهند، در صورتى كه بدانند كه براى هر يك چه مقدار معين كرده، بايد همان طور مصرف كنند، و اگر يقين نداشته باشند، بايد اول مسجد را تعمير كنند و اگر چيزى زياد آمد بين امام جماعت و كسى كه اذان ميگويد به طور مساوى قسمت نمايند و بهتر آن است كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند.
2694 وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او كارهايى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد يا براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با اوست، قيم و سرپرست معين كند، و كسى را كه به او وصيت مىكنند وصى مىگويند.
2695 كسى كه مىخواهد وصيت كند، با اشارهاى كه مقصودش را بفهماند مىتواند وصيت كند، اگر چه لال نباشد.
2696 اگر نوشتهاى به امضا يا مهر ميت ببينند چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته، بايد مطابق آن عمل كنند.
2697 كسى كه وصيت مىكند، بايد عاقل و بالغ باشد ولى بچه ده سالهاى كه خوب و بد را تمييز مىدهد اگر براى كار خوبى مثل ساختن مسجد و آب انبار و پول وصيت كند صحيح مىباشد و بايد از روى اختيار وصيت كند، و نيز وصيت كننده بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد و حاكم شرع هم او را از تصرف در اموالش جلوگيرى نكرده باشد.
2698 كسى كه از روى عمد مثلا زخمى بخود زده يا سمى خورده است كه به واسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مىشود، اگر وصيت كند كه مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحيح نيست.
2699 اگر انسان وصيت كند كه چيزى به كسى بدهند در صورتى آن كس آن چيز را مالك مىشود كه آن را قبول كند، اگر چه در حال زنده بودن وصيت كننده باشد.
2700 وقتى انسان نشانههاى مرگ را در خود ديد بايد فورا امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد، و اگر خودش نمىتواند بدهد يا موقع دادن بدهى او نرسيده، بايد وصيت كند و بر وصيتشاهد بگيرد، ولى اگر بدهى او معلوم باشد و اطمينان دارد كه ورثه مىپردازند وصيت كردن لازم نيست.
2701 كسى كه نشانههاى مرگ را در خود مىبيند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است، بايد فورا بدهد و اگر نمىتواند، چنانچه از خودش مال دارد، يا احتمال مىدهد كسى آنها را ادا نمايد، بايد وصيت كند، و همچنين است اگر حج بر او واجب باشد.
2702 كسى كه نشانههاى مرگ را در خود مىبيند اگر نماز و روزه قضا دارد،بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون آن كه چيزى بگيرد آنها را انجام مىدهد، باز هم واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز و روزه او به تفصيلى كه در صفحه و گفته شد بر پسر بزرگترش واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد يا وصيت كند كه براى او بجا آورند.
2703 كسى كه نشانههاى مرگ را در خود مىبيند، اگر مالى پيش كسى دارد يا در جايى پنهان كرده است كه ورثه نمىدانند، چنانچه به واسطه ندانستن حقشان از بينبرود، بايد به آنان اطلاع دهد، و لازم نيست براى بچههاى صغير خود قيم و سرپرست معين كند، ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين مى رود، يا خودشان ضايع مىشوند، بايد براى آنان قيم امينى معين نمايد.
2704 وصى بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد.
2705 اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهايى به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه بگيرند،و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه همه با هم به وصيت عمل كنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند، و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، و در تشخيص مصلحت اختلاف داشته باشند، در صورتى كه تاخير و مهلت دادن علتشود كه عمل به وصيت معطل بماند، حاكم شرع آنها را مجبور مىكند كه تسليم نظر كسى شوند كه صلاح را تشخيص دهد. و اگر اطاعت نكنند، به جاى آنان ديگران را معين مىنمايد، و اگر يكى از آنان قبول نكرد، يك نفر ديگر را بهجاى او تعيين مىنمايد.
2706 اگر انسان از وصيتخود برگردد مثلا بگويد ثلث مالش را به كسى بدهند،بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مىشود، و اگر وصيتخود را تغيير دهد مثل آن كه قيمى براى بچههاى خود معين كند، بعد ديگرى را به جاى او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مىشود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.
2707 اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيتخود برگشته، مثلا خانهاى را كه وصيت كرده به كسى بدهند، بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن وكيل نمايد، وصيت باطل مىشود.
2708 اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگرى بدهند، بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند.
2709 اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مىميرد، مقدارى از مالش را به كسى ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقدارى به كس ديگر بدهند، آنچه را كه در حال زندگى بخشيده از اصل مال است، و احتياج به اذن ورثه ندارد و چيزى را كه وصيت كرده، اگر زيادتر از ثلث باشد زيادى آن محتاج به اذن ورثه است.
2710 اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آن را به مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.
2711 اگر در مرضى كه به آن مرض مىميرد، بگويد مقدارى به كسى بدهكار است،چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است، بايد مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد، بايد از اصل مالش بدهند.
2712 كسى كه انسان وصيت مىكند كه چيزى به او بدهند، بايد وجود داشته باشد. پس اگر وصيت كند به بچهاى كه ممكن است فلان زن حامله شود چيزى بدهند باطل است، ولى اگر وصيت كند به بچهاى كه در شكم مادر است چيزى بدهند اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است. پس اگر زنده به دنيا آمد، بايد آنچه را كه وصيت كرده به او بدهند، و اگر مرده به دنيا آمد وصيت باطل مىشود و آنچه را كه براى او وصيت كرده ورثه ميان خودشان قسمت مىكنند.
2713 اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به اطلاع وصيت كننده برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل كند، ولى اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصى كرده، يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيتحاضر نيست، بايد وصيت او را انجام دهد، اگر وصى پيش از مرگ، موقعى لتفتشود كه مريض بواسطه شدت مرض، نتواند بهديگرى وصيت كند، بايد وصيت را قبول نمايد.
2714 اگر كسى كه وصيت كرده بميرد، وصى نمىتواند ديگرى را براى انجام كارهاى ميت معين كند و خود از كار كناره نمايد، ولى اگر بداند مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده،مىتواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.
2715 اگر كسى دو نفر را وصى كند، چنانچه يكى از آن دو بميرد يا ديوانه يا كافر شود، حاكم شرع يك نفر ديگر را به جاى او معين مىكند، و اگر هر دو بميرند،يا ديوانه يا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر ديگر را معين ميكند، ولى اگريك نفر بتواند وصيت را عملى كند، معين كردن دو نفر لازم نيست.
2716 اگر وصى نتواند به تنهايى كارهاى ميت را انجام دهد حاكم شرع براى كمك او يك نفر ديگر را معين ميكند.
2717 اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا تعدى نموده، مثلا ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در راه از بين رفته، ضامن است واگر كوتاهى نكرده و تعدى هم ننموده، ضامن نيست.
2718 هرگاه انسان كسى را وصى كند، و بگويد كه اگر آن كس بميرد فلان وصى باشد،بعد از آن كه وصى اول مرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.
2719 حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه مثل خمس و زكات و مظالم، ادا كردن آنها واجب مىباشد، بايد از اصل مال ميت بدهند اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد.
2720 اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلثيا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت نكرده باشد، آنچه مىماند مال ورثه است.
2721 اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وصيت اودر بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند يا كارى كنند كه معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه دادهاند و تنها راضى بودن آنان كافى نيست و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند، صحيح است.
2722 اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او نمىتوانند از اجازه خود برگردند.
2723 اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهى ديگر او را بدهند،و براى نماز و روزه او اجير بگيرند، و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، بايد اول به واجبات، خواه مالى بلكه اگر وصيت او به ترتيب بوده، بايد اول آن واجبى را كه مقدم داشته عمل نمايند، اگر چه بدنى باشد. و همچنين به ترتيب وصيت تا آخر واجبات، پس اگر ثلث وافى به تمام آن باشد به تمام آن بايد عمل شود، و چنانچه ثلث وافى نباشد، باقى مانده اگر تماما يا قسمتى واجب مالى باشد، بايد از اصل تركه براى آن بردارند، عمل نمايند. و اگر باقى مانده تماما يا قسمتى واجب بدنى باشد، ملغى مىگردد. و چنانچه وصيت ميت به ترتيب نباشد، باز واجبات مقدم بر مستحبات است، ولى در اين صورت بين واجبات هيچ گونه ترتيب نيست، بلكه ثلث بر تمام واجبات اعم از مالى و بدنى توزيع مىشود، و چنانچه وافى به تمام آن نباشد، در باقى مانده واجب مالى از اصل تركه برداشته مىشود، و باقيمانده واجب بدنى ملغى مىگردد، و در هر صورت عمل به مستحبات موقعى واجب است كه از ثلث علاوه بر واجبات، براى آن هم وافى باشد.
2724 اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند، و اگر چيزى زياد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند، و در صورتى كه ثلث كافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، بايد وصيت او عملى شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.
2725 اگر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عال و دو زن عادله، يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند،بايد مقدارى را كه مىگويد به او بدهند، و اگر يك زن عادله شهادت بدهد، بايديك چهارم چيزى را كه مطالبه مىكند به او بدهند، و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را، و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن را به او بدهند، و نيز اگر دو مرد كافر ذمى كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند، در صورتى كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند، و مرد و زن عادلى هم در موقع وصيت نبوده، بايد چيزى را كه مطالبه مىكند به او بدهند.
2726 اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم يا ميت مراقيم بچههاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.
2727 اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آن كس پيش از آن كه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكردهاند مىتوانند آن چيز را قبول نمايند، ولى اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيتخود برنگردد و گرنه حق به آن چيز ندارند.