فروشگاه  اشتراك اين پايگاه در گوگل  كسب درآمد از اينترنت  موسيقي  دانلود  خانه

 

 

2665 - كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند و وقتى براى آن معين نكرده است , اگر از روى فراموشى , يا نـاچـارى , يا غفلت , آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نيست , ولى بعدا هر وقت از روى اختيار آن را بجا آورد , بايد كفاره بدهد.
2666 - اگـر نـذر كـند كه در هر هفته روز معينى مثلا روز جمعه را روزه بگيرد , چنانكه يكى از جمعه ها عـيد فطر يا قربان باشد يا روز جمعه عذر ديگرى مانند سفر يا حيض براى او پيدا شود , بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاى آن را بجا آورد.
2667 - اگـر نـذر كـند كه مقدار معينى صدقه بدهد , چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد لازم نيست آن مـقدار را از مال او صدقه بدهند , و بهتر اين است كه بالغين از ورثه آن مقدار را از حصه خود از طرف ميت صدقه بدهند.
2668 - اگـر نـذر كـند كه به فقير معينى صدقه بدهد , نمى تواند آن را به فقير ديگر بدهد و اگر آن فقير بميرد , احتياط مستحب آن است كه به ورثه او بدهد.
2669 - اگـر نـذر كـند كه به زيارت يكى از امامان مثلا به زيارت حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام مشرف شود , چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافى نيست .
و اگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند , چيزى بر او واجب نيست .
2670 - كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آن را نذر نكرده , لازم نيست آنها را بجا آورد.
2671 - اگر براى حرم يكى از امامان يا امامزادگان نذر كند , و مصرف معينى را در نظر نداشته باشد , بايد آن را در تعمير و روشنايى و فرش حرم و مانند اينها مصرف كند.
2672 - اگـر بـراى خـود امـام عليه السلام چيزى نذر كند , چنانچه مصرف معينى را قصد كرده , بايد به هـمـان مصرف برساند و اگر مصرف معينى را قصد نكرده , بايد به مصرفى برساند كه نسبتى به امام عليه الـسـلام داشته باشد , مثلا بر زوار فقير آن امام صرف نمايد , و يا به مصارف حرم او برساند و يا در امرى كه موجب اعلاى نام او است صرف كند و هم چنين است اگر چيزى را براى امامزاده اى نذر كند.
2673 - گـوسـفندى را كه براى صدقه , يا براى يكى از امامان نذر كرده اند , اگر پيش از آن كه نذر برسد شـيـر بـدهـد , يـا بچه بياورد مال كسى است كه آن را نذر كرده , مگر آن كه قصدش اعم باشد , ولى پشم گوسفند و مقدارى كه چاق مى شود جزء نذر است .
2674 - هـر گـاه نـذر كـند كه اگر مريض او خوب شود , يا مسافر او بيايد , عملى را انجام دهد , چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده , يا مسافر آمده است , عمل كردن به نذر لازم نيست .
2675 - اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد , بعد از آن كه دختر به تكليف رسيد , اختيار با خود او است و نذر آنان اعتبار ندارد.
2676 - هـر گـاه بـا خـدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعى خود برسد كارى را انجام دهد , بعد از آن كه حاجتش بر آورده شد , بايد آن كار را انجام دهد , و نيز اگر بدون آن كه حاجتى داشته باشد , عهد كند كه كارى را انجام دهد , آن عمل بر او واجب مى شود.
2677 - در عـهـد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و مشهور آن است كه كارى را كه عهد مى كند انجام دهد , بايد يا عبادت باشد , مثل نماز واجب و مستحب يا كارى باشد كه انجام آن شرعا بهتر از تركش باشد , ولـى ظـاهر آن است كه اين امر معتبر نيست بلكه اگر طورى باشد كه در مساله ( 2680 ) راجع به متعلق قسم خواهد آمد , باز هم عهد صحيح است و بايد آن كار را انجام دهد.
2678 - اگـر بـه عهد خود عمل نكند , بايد كفاره بدهد يعنى شصت فقير را سير كند , يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد , يا يك بنده آزاد كند.

( احكام قسم خوردن 2679-2684 ).
 

2679 - اگـر قـسـم بـخـورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند , مثلا قسم بخورد كه روزه بگيرد , يا دود اسـتـعـمال نكند , چنانچه عمدا مخالفت كند , بايد كفاره بدهد يعنى يك بنده آزاد كند , يا ده فقير را سير كند يا آنان را بپوشاند و اگر اينها را نتواند بايد سه روز روزه بگيرد و بايد روزه پى در پى باشد.
2680 - قـسـم چند شرط دارد : اول كسى كه قسم مى خورد بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قـسـم بـخـورد , پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده اند درست نيست و هم چنين است اگر در حال عصبانى بودن بى قصد يا بى اختيار قسم بخورد.
دوم كـارى را كه براى انجام آن قسم مى خورد بايد حرام يا مكروه نباشد , و كارى را كه قسم مى خورد ترك كـنـد , بـايـد واجب يا مستحب نباشد , و اگر قسم بخورد كار مباحى را بجا آورد , چنانچه انجامش از نظر عـقـلا بـهتر از تركش باشد قسمش صحيح است و هم چنين اگر قسم بخورد , كارى را ترك كند چنانچه تركش از نظر عقلا بهتر از انجامش باشد , قسمش صحيح است , بلكه در هر دو مورد اگر انجام يا تركش از نظر عقلا بهتر نباشد ولى براى شخص او بهتر باشد , باز هم قسمش صحيح است .
سوم به يكى از اسمهاى خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمى شود مانند ( خدا ) و ( اللّه ).
و نـيـز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم مى گويند ولى به قدرى به خدا گفته مى شود كه هر وقـت كـسـى آن اسـم را بـگـويد ذات مقدس حق در نظر مى آيد , مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صـحيح است , بلكه اگر به اسمى قسم بخورد كه به تنهايى ذات مقدس ربوبى از آن در نظر نمى آيد , ولى چـنـانـچه در مقام قسم خوردن استعمال شود ذات حق به نظر مى آيد مثل سميع و بصير , باز هم قسمش صحيح است .
چـهارم قسم را به زبان بياورد , ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است و هم چنين براى كسى كه قادر بر تكلم نيست اگر بنويسد و آن را در قلبش قصد كند كافى است بلكه در غيرش نيز احتياط ترك نشود.
پنجم عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم مى خورد , ممكن باشد و بعدا از عمل به آن عاجز شود , چنانچه خود را عمدا عاجز نكرده باشد , از وقتى كه عاجز مى شود قسم او به هم مى خورد , و هـم چـنين است اگر عمل كردن به نذر يا قسم يا عهد به قدرى مشقت پيدا كند كه نشود آن را تحمل كرد.
2681 - اگـر پـدر از قـسم خوردن فرزند جلوگيرى كند , يا شوهر از قسم خوردن زن جلوگيرى نمايد , قسم آنان صحيح نيست .
2682 - اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد , پدر و شوهر مى توانند قسم آنان را بهم بزنند.
2683 - اگر انسان از روى فراموشى , يا ناچارى يا غفلت به قسم عمل نكند , كفاره بر او واجب نيست و هم چنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد , و قسمى كه آدم وسواسى مى خورد , مثل اين كه مـى گـويد واللّه الان مشغول نماز مى شوم , و به واسطه وسواس مشغول نمى شود , اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.
2684 - كـسـى كـه قسم مى خورد , كه حرف من راست است چنانچه حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است .
و اگـر دروغ بـاشـد حرام است , بلكه قسم دروغى كه در مقام فصل منازعات خورده مى شود , از گناهان بـزرگ مى باشد , ولى اگر براى اين كه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد , قسم دروغ بـخـورد اشـكـال نـدارد , بلكه گاهى واجب مى شود , اما اگر بتواند توريه كند ( يعنى موقع قسم خوردن معناى ديگرى غير آنچه لفظ ظاهر در آن است قصد كند و نشانه اى براى مقصود خود اقامه ننمايد ) احتياط لازم آن است كه توريه نمايد مثلا اگر ظالمى بخواهد كسى را اذيت كند و از انسان بپرسد كه او را ديده اى , و انسان يك ساعت قبل او را ديده باشد , بگويد او را نديده ام و قصد كند كه از پنج دقيقه پيش نديده ام .

( احكام وقف ).
 

2685 - اگـر كـسـى چـيـزى را وقـف كند , از ملك او خارج مى شود , و خود او و ديگران نمى توانند آن را بـبـخـشند , يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث نمى برد , ولى در بعضى از موارد كه در مساله ( 2102 و 2103 ) گفته شد فروختن آن اشكال ندارد.
2686 - لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند , بلكه اگر مثلا بگويد , اين كتاب را بر طلاب علم وقف كردم , وقف صحيح است .
بلكه وقف , به عمل نيز محقق مى شود , مثلا چنانچه حصيرى را به قصد وقف بودن در مسجد بيندازد , و يا سـاخـتـمـانـى را بـه طورى كه مساجد را به آن طور مى سازند به قصد مسجد بودن بسازد وقفيت محقق مى شود.
و در مـوقوفات عامه مثل مسجد و مدرسه يا چيزى كه براى عموم وقف كند , يا مثلا بر فقرا يا سادات وقف نـمـايـد , قـبول كردن كسى در صحت وقف لازم نيست , بلكه بنابر اظهر در موقوفات خاصه مثل وقف بر فرزندان قبول نيز معتبر نيست .
2687 - اگـر ملكى را براى وقف كردن معين كند و پيش از آن كه وقف كند پشيمان شود , يا بميرد , وقف واقع نمى شود.
2688 - كسى كه مالى را وقف مى كند , بايد از موقع وقف كردن مال را براى هميشه وقف كند , و اگر مثلا بـگـويـد ايـن مـال بعد از مردن من وقف باشد , چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده صحيح نيست .
و نيز اگر بگويد تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد , يا بگويد تا ده سال وقف باشد , بعد , پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد , وقف صحيح نيست .
2689 - وقـف خاص در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف طبقه اول كسانى كه براى آنها وقف شـده يـا وكيل , يا ولى آنها بدهد ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اين كه آن چيز ملك آنان شود , از طرف آنان نگهدارى نمايد , وقف صحيح است .
2690 - ظـاهـر ايـن اسـت كـه در اوقـاف عامه از قبيل مدارس و مساجد و امثال اينها قبض معتبر نباشد و وقفيت به مجرد وقف نمودن محقق مى شود.
2691 - وقـف كننده بايد مكلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعا بتواند در مال خود تصرف كند , بنابر ايـن سـفـيه ( يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند ) چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را وقف كند صحيح نيست .
2692 - اگـر مـالـى را براى بچه اى كه در شكم مادر است و هنوز به دنيا نيامده وقف كند صحت آن محل اشـكـال و لازم اسـت رعـايـت احتياط نمايند ولى اگر براى اشخاصى كه فعلا موجودند و بعد از آنها براى كـسـانـى كه بعدا به دنيا مى آيند وقف نمايد اگر چه در موقعى كه وقف محقق مى شود در شكم مادر هم نباشند مثلا چيزى را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه هاى او باشد و هر دسته اى بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند صحيح است .
2693 - اگـر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانى را وقف كند عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند صحيح نيست .
ولى اگر مثلا مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود , مى تواند از منافع وقف استفاده نمايد.
2694 - اگـر بـراى چـيزى كه وقف كرده متولى معين نموده باشد , بايد مطابق قرار داد او رفتار شود , و اگر معين ننموده باشد , چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد , اختيار در استفاده از آن با خود آنان است و اگر بالغ نباشند اختيار با ولى ايشان است و براى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نـيست ولى براى آنچه مصلحت وقف يا مصلحت نسلهاى آينده است - مثل تعمير كردن وقف و اجاره دادن آن به نفع طبقات بعدى - اختيار با حاكم شرع است .
2695 - اگر ملكى را مثلا بر فقرا يا سادت وقف كند , يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد , در صورتى كه براى آن ملك متولى معين نكرده باشد , اختيار آن با حاكم شرع است .
2696 - اگـر مـلكى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه اى بعد از طبقه ديگر از آن اسـتـفـاده كنند , چنانچه متولى وقف آن را اجاره دهد و بميرد اجاره باطل نمى شود , ولى اگر متولى نـداشـتـه بـاشد و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده , آن را اجاره دهند , و در بين مدت اجاره بـمـيرند , چنانچه طبقه بعدى آن اجاره را امضاء نكنند اجاره باطل مى شود , و در صورتى كه مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان مى گيرد.
2697 - اگـر مـلـك وقف خراب شود , از وقف بودن بيرون نمى رود مگر آن كه متعلق وقف عنوان خاصى بـاشـد كه آن عنوان از بين برود مثل اين كه باغ را به عنوان باغ وقف كرده باشد كه اگر آن باغ خراب شود وقف باطل مى شود , و به ورثه واقف بر مى گردد.
2698 - ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد , هر كس كه امر وقف به دست او است مانند حاكم شرع و متولى و موقوف عليهم مى تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.
2699 - اگـر مـتـولـى وقف خيانت كند , مثلا عايدات آن را به مصرفى كه معين شده نرساند , حاكم شرع امينى را به او ضميمه مى نمايد , كه مانع از خيانتش گردد و در صورتى كه ممكن نباشد مى تواند به جاى او متولى امينى معين نمايد.
2700 - فـرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند , نمى شود براى نماز به مسجد ببرند, اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.
2701 - اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند , چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير نداشته باشد , و انـتـظـار هم نرود كه در آينده نه چندان دور احتياج به تعمير پيدا كند , و نيز ممكن نباشد كه عايدات آن مـلـك را جـمـع نموده و نگهدارند تا بعدها به تعمير مسجد برسد در اين صورت احتياط لازم آن است كه عـايدات آن ملك را در آنچه نزديكتر به مقصود واقف بوده صرف نمايند مانند تامين بقيه احتياجات مسجد يا تعمير مسجد ديگر.
2702 - اگـر مـلكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مى گويد بدهند , در صورتى كه براى هر يك مقدارى معين كرده باشد , بايد همان طور مصرف كنند , و اگر تعيين نكرده باشد , بايد اول مسجد را تعمير كنند و اگر چيزى زياد آمد , متولى آن را بين امام جماعت و كسى كه اذان مى گويد به طورى كه صلاح مى داند قسمت نمايد ولى بهتر آن است كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

( احكام وصيت ).
 

2703 - وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او كارهايى انجام دهند , يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد , يا اين كه چيزى از مال او را به كسى تمليك يا صرف در خيرات و مبرات كنند , يا براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با او است , قيم و سرپرست معين كند , و كسى را كه به او وصيت مى كنند وصى مى گويند.
2704 - كـسـى كـه نـمـى تواند حرف بزند , اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند , براى هر كارى مى تواند وصـيـت كند بلكه كسى هم كه مى تواند حرف بزند , اگر با اشاره اى كه مقصودش را بفهماند وصيت كند صحيح است .
2705 - اگـر نـوشـته اى به امضاء يا مهر ميت ببينند , چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه براى وصـيـت كـردن نـوشـته , بايد مطابق آن عمل كنند ولى اگر بدانند كه مقصودش وصيت كردن نبوده و چيزهايى را نوشته است كه بعدا مطابق آن وصيت كند براى وصيت كافى نمى باشد.
2706 - كسى كه وصيت مى كند , بايد بالغ و عاقل باشد , و سفيه نباشد , و از روى اختيار وصيت كند , پس وصيت بچه نابالغ صحيح نيست مگر آن كه ده سال داشته باشد و وصيت براى ارحامش يا صرف در خيرات عامه نموده باشد كه وصيت او در اين دو صورت صحيح است و اما اگر براى غير ارحامش وصيت كند يا آن كه بچه هفت ساله وصيت كند كه چيز مختصرى از اموالش براى شخصى باشد يا به شخصى داده شود نفوذ وصيت محل اشكال است و مراعات احتياط در هر دو صورت ترك نشود , و اگر شخصى سفيه باشد وصيت او در امـوالـش نافذ نيست ولى در غير آن مثل وصيتش راجع به خصوصيات كارهايى كه پس از مرگ براى ميت انجام مى گردد نافذ است .
2707 - كـسـى كـه از روى عـمـد مثلا زخمى به خود زده يا سمى خورده است كه به واسطه آن , يقين يا گـمـان بـه مـردن آن پيدا مى شود , اگر وصيت كند كه مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند و سپس بميرد وصيت او صحيح نيست .
2708 - اگـر انسان وصيت كند كه چيزى از اموالش مال كسى باشد در صورتى كه او وصيت را قبول كند اگر چه قبولش در زمان زنده بودن موصى باشد آن چيز را بعد از مردن موصى مالك مى شود.
2709 - وقـتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود ديد , بايد فورا امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند يا آن كه به آنها اطلاع دهد , به تفصيلى كه در مساله ( 2351 ) گذشت , و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهى رسيده , و طلبكار هم مطالبه طلب خود را دارد , بايد بدهد , و اگر خودش نمى تواند بدهد , يـا موقع دادن بدهى او نرسيده , يا طلبكار هنوز مطالبه نكرده بايد كارى كند كه اطمينان نمايد بدهى او به طلبكار پس از مرگش داده مى شود مثلا در موردى كه بدهى او براى ديگران معلوم نيست وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد.
2710 - كـسـى كـه نـشـانه هاى مرگ را در خود مى بيند , اگر خمس و زكاة و مظالم بدهكار است و فعلا نـمى تواند بدهد , چنانچه از خودش مال دارد , يا احتمال مى دهد كسى آنها را ادا نمايد , بايد وصيت كند و هـم چـنين است اگر حج بر او واجب باشد , و اما اگر بتواند بدهى خود از وجوه شرعيه را فعلا بدهد , بايد فورا بدهد , هر چند نشانه هاى مرگ را در خود نبيند.
2711 - كـسـى كـه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند , اگر نماز و روزه قضا دارد , بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند , بلكه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون آن كه چيزى بـگـيـرد آنـهـا را انجام مى دهد , باز هم واجب است وصيت نمايد , ولى اگر كسى داشته باشد - مانند پسر بـزرگتر - كه بداند چنانچه به او اطلاع دهد قضاى نماز و روزه او را انجام مى دهد , همين قدر كافى است كه به او اطلاع دهد و لازم نيست وصيت كند.
2712 - كـسـى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند , اگر مالى پيش كسى دارد يا در جايى پنهان كرده اسـت كه ورثه نمى دانند , چنانچه به واسطه ندانستن , حقشان از بين برود , بايد به آنان اطلاع دهد و لازم نـيـست براى بچه هاى صغير خود قيم و سرپرست معين كند , ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين مى رود , يا خودشان ضايع مى شوند , براى آنان بايد قيم امينى معين نمايد.
2713 - وصى بايد عاقل باشد , و در امورى كه راجع به شخص موصى است و هم چنين - بنابر احتياط - در امـورى كـه راجع به ديگران است بايد مورد اطمينان باشد , و وصى مسلمان بايد - بنابر احتياط - مسلمان بـاشـد و وصـيت به بچه نابالغ به تنهايى - بنابر احتياط - صحيح نيست اگر مقصود موصى آن باشد كه در حـال بچگى بدون اجازه ولى تصرف نمايد ولى اگر مقصود او اين باشد كه بعد از بلوغ يا با اذن ولى تصرف نمايد اشكال ندارد.
2714 - اگـر كـسـى چـند وصى براى خود معين كند , چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهايى به وصيت عمل كنند , لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده باشد , چه گفته باشد كه هر دو با هم به وصيت عمل كنند , يا نگفته باشد , بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند , و اگر حـاضـر نـشـونـد كـه با يكديگر به وصيت عمل كنند , چنانچه منشا آن وجود مانع شرعى براى هر كدام از مـوافـقـت با ديگرى نباشد , حاكم شرع آنها را مجبور مى كند و اگر اطاعت نكنند , يا منشا اختلاف وجود مانع شرعى براى هر كدام باشد , به جاى يكى از آنان شخص ديگرى را معين مى نمايند.
2715 - اگر انسان از وصيت خود برگردد مثلا بگويد ثلث مالش را به كسى بدهند , بعد بگويد به او ندهند وصـيت باطل مى شود , و اگر وصيت خود را تغيير دهد , مثل آن كه قيمى براى بچه هاى خود معين كند , بعد ديگرى را به جاى او قيم نمايد , وصيت اولش باطل مى شود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.
2716 - اگـر كـارى كـند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته مثلا خانه اى را كه وصيت كرده به كسى بـدهـنـد , بـفـروشد , يا ديگرى را - با التفات به وصيت سابق - براى فروش آن وكيل نمايد , وصيت باطل مى شود.
2717 - اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگرى بدهند , بايد آن چيز را دو قسمت كنند و بهر كدام از آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند.
2718 - اگـر كسى در مرضى كه به آن مرض مى ميرد , مقدارى از مالش را به كسى ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقدارى به كس ديگر بدهند , چنانچه ثلث او براى هر دو مال كافى نباشد و ورثه هم حـاضـر بـه اجـازه دادن مـقـدار زيـادى نـباشند بايد ابتدا مالى را كه بخشيده از ثلث خارج كنند و سپس باقيمانده آن را در مورد وصيت صرف نمايند.
2719 - اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آن را به مصرفى برسانند , بايد مطابق گفته او عمل نمايند.
2720 - اگر در مرضى كه به آن مرض مى ميرد , بگويد مقدارى به كسى بدهكار است , چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است , بايد مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند , و اگر متهم نباشد اقرار او نافذ است و بايد از اصل مالش بدهند.
2721 - كسى كه انسان وصيت مى كند كه چيزى به او بدهند لازم نيست در حال وصيت وجود داشته باشد , پـس اگـر وصـيـت كند به بچه اى كه ممكن است فلان زن حامله شود چيزى بدهند اگر آن بچه پس از مـرگ مـوصـى موجود باشد لازم است آن چيز را به او بدهند و اگر موجود نباشد , چنانچه از وصيت تعدد مـطلوب استفاده شود بايد در مصرف ديگرى كه به نظر موصى نزديكتر به مورد وصيت باشد صرف شود و گـرنـه ورثـه مـى تـوانـنـد آن را ميان خود قسمت كنند , ولى اگر وصيت كند كه چيزى از مال او بعد از مرگش مال كسى باشد پس اگر آن شخص وقت مرگ موصى موجود باشد وصيت صحيح والا باطل است , و آنچه را كه براى او وصيت كرده , ورثه ميان خودشان قسمت مى كنند.
2722 - اگـر انـسان بفهمد كسى او را وصى كرده , چنانچه به اطلاع وصيت كننده برساند كه براى انجام وصـيت او حاضر نيست , لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل كند , ولى اگر پيش از مردن او نفهمد كـه او را وصـى كرده يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست , در صورتى كـه مـشقت نداشته باشد , بايد وصيت او را انجام دهد و نيز اگر وصى پيش از مرگ موصى موقعى ملتفت شود كه موصى به واسطه شدت مرض يا مانع ديگر نتواند به ديگرى وصيت كند بنابر احتياط بايد وصيت را قبول نمايد.
2723 - اگـر كـسى كه وصيت كرده بميرد , وصى نمى تواند ديگرى را وصى آن ميت معين كند و خود از كار كناره نمايد , ولى اگر بداند مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى مباشرت در انجام آن كار نمايد , بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده , مى تواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.
2724 - اگـر كـسى دو نفر را با هم وصى كند , چنانچه يكى از آن دو بميرد , يا ديوانه , يا كافر شود , حاكم شـرع يك نفر ديگر را به جاى او معين مى كند , و اگر هر دو بميرند , يا ديوانه يا كافر شوند , حاكم شرع دو نفر ديگر را معين مى كند ولى اگر يك نفر بتواند وصيت را عملى كند , معين كردن دو نفر لازم نيست .
2725 - اگـر وصـى نـتـواند به تنهايى كارهاى ميت را انجام دهد هر چند با وكيل گرفتن يا اجاره كردن ديگرى حاكم شرع براى كمك او يك نفر ديگر را معين مى كند.
2726 - اگـر مـقـدارى از مـال ميت در دست وصى تلف شود , چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا تعدى نموده , مثلا ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در راه از بين رفته ضامن است و اگر كوتاهى نكرده و تعدى هم ننموده ضامن نيست .
2727 - هـر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد كه اگر آن كس بميرد فلانى وصى باشد , بعد از آن كه وصى اول مرد , وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.
2728 - حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه مثل خمس و زكاة و مظالم ادا كردن آنها واجب مى باشد , بايد از اصل مال ميت بدهند اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد.
2729 - اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكاة و مظالم بر او واجب است زياد بـيـايد , چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند , بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت نكرده باشد , آنچه ميماند مال ورثه است .
2730 - اگـر مـصـرفـى را كه ميت معين كرده , از ثلث مال او بيشتر باشد , وصيت او در بيشتر از ثلث در صـورتـى صـحـيح است كه ورثه حرفى بزنند يا كارى كنند كه معلوم شود وصيت را اجازه نموده اند و تنها راضى بودن آنان كافى نيست .
و اگـر مـدتـى بـعـد از مردن او هم اجازه نمايند صحيح است , و چنانچه بعضى از ورثه اجازه و بعضى رد نمايند وصيت فقط در حصه آنهايى كه اجازه نموده اند صحيح و نافذ است .
2731 - اگـر مـصـرفـى را كه ميت معين كرده , از ثلث مال او بيشتر باشد , و پيش از مردن او ورثه اجازه نمايند , بعد از مردن او نمى توانند از اجازه خود برگردند.
2732 - اگـر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكاة يا بدهى ديگر او را بدهند , و براى نماز و روزه او اجير بگيرند , و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند , بايد اول بدهى او را از ثلث بدهند و اگر چيزى زيـاد آمد براى نماز و روزه او اجير بگيرند و اگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده بـرسانند و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهى او باشد , و ورثه هم اجازه ندهند , كه بيشتر از ثلث مال مصرف شود , وصيت براى نماز و روزه و كارهاى مستحبى باطل است .
2733 - اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستبحى هم انجام دهـنـد , چـنـانـچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند , بايد بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد , ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند و در صورتى كـه ثلث كافى نباشد پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد وصيت او عملى شود و اگر اجازه ندهند , بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند , و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.
2734 - اگـر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند , يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد , يا يك مرد عادل و دو زن عادله , يـا چـهـار زن عـادلـه به گفته او شهادت دهند , بايد مقدارى را كه مى گويد به او بدهند و اگر يك زن عـادلـه شهادت دهد , بايد يك چهارم چيزى را كه مطالبه مى كند به او بدهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند , نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند , سه چهارم آن را به او بدهند , و نيز اگر دو مرد كافر كـتـابـى كـه در ديـن خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند , در صورتى كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند و مرد و زن عادلى هم در موقع وصيت نبوده , بايد چيزى را كه مطالبه مى كند به او بدهند.
2735 - اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم يا ميت مرا قيم بچه هاى خود قرار داده , در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عال گفته او را تصديق نمايند.
2736 - اگـر وصيت كند چيزى از مال او براى كسى باشد , و آن كس پيش از آن كه قبول كند يا رد نمايد بـمـيـرد , تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده اند مى توانند آن چيز را قبول نمايند ولى اين حكم در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد و گرنه حقى به آن چيز ندارد.

( احكام ارث ).
 

2737 - كـسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند سه دسته هستند : دسته اول - پدر و مادر و اولاد ميت است و با نبودن اولاد , اولاد اولاد هر چه پايين روند , هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته دوم ارث نمى برند.
دسـتـه دوم - جـد يعنى پدر بزرگ و جده يعنى مادر بزرگ و خواهر و برادر است و با نبودن برادر و خواهر اولاد ايـشـان هـر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمى برند.
دسته سوم - عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد آنان است و تا يك نفر از عموها و عمه ها و دايى ها و خاله هاى مـيت زنده اند اولاد آنان ارث نمى برند ولى اگر ميت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد , ارث بـه پـسر عموى پدر و مادرى مى رسد و عموى پدرى ارث نمى برد , ليكن اگر عمو يا پسر عمو متعدد باشد و يا اين كه همسر ميت حيات داشته باشد اين حكم خالى از اشكال نيست .
2738 - اگر عمو و عمه و دايى و خاله خود ميت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند , عمو و عمه و دايى و خاله پدر و مادر ميت ارث مى برند و اگر اينها نباشند اولادشان ارث مى برند و اگر اينها هم نباشند , عمو و عمه و دايى و خاله جد و جده ميت ارث مى برند و اگر اينها هم نباشند , اولادشان ارث مى برند.
2739 - زن و شوهر به تفصيلى كه بعدا گفته مى شود , از يكديگر ارث مى برند.

( ارث دسته اول ).
 

2740 - اگـر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد مثلا پدر يا مادر يا يك پسر يا يك دختر باشد , همه مـال مـيـت به او مى رسد و اگر پسر و دختر باشند , مال را طورى قسمت مى كنند كه هر دو پسر دو برابر دختر ببرد.