196 - اگـر جـنس چيز نجس به طورى عوض شود كه به صورت چيز
پاكى درآيد پاك مى شود , مثل آنكه چـوب نـجس بسوزد و خاكستر گردد , يا سگ
در نمكزار فرو رود و نمك شود , ولى اگر جنس آن عوض نشود , مثل آنكه گندم
نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمى شود.
197 - كوزه گلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده نجس است و اما زغالى كه
از چوب نجس درست شده چنانچه هيچ يك از خواص حقيقت سابقه در آن نباشد پاك
است .
198 - چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه , نجس است .
( انقلاب ).
199 - اگـر شـراب بـه خـودى خود يا به واسطه ريختن چيزى مثل سركه و نمك در آن
سركه شود , پاك مى گردد.
200 - شـرابـى كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند يا نجاست ديگرى به آن برسد به
سركه شدن پاك نمى شود.
201 - سركه اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند نجس است .
202 - اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سركه بريزند ضرر ندارد بلكه
ريختن خيار و بادنجان و مـانند اينها در آن اگر چه پيش از سركه شدن باشد نيز اشكال
ندارد , مگر اينكه پيش از سركه شدن مسكر شده باشد.
203 - آب انگورى كه به آتش يا به خودى خود جوش بيايد , حرام مى شود , و اگر آن قدر
بجوشد كه ذهاب ثـلثان شود , يعنى دو قسمت آن كم شود و يك قمست آن بماند , حلال مى
شود , و در مساله 114 گذشت كه آب انگور بجوش آمدن نجس نمى شود.
204 - اگـر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود چنانچه باقيمانده آن جوش بيايد
اگر عرفا به آن آب انگور بگويند نه شيره بنابر احتياط لازم حرام است .
205 - آب انگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه حلال است ولى اگر جوش بيايد تا
انسان يقين نكند كه دو قسمت آن كم شده , حلال نمى شود.
206 - اگر مثلا در يك خوشه غوره مقدارى انگور باشد , چنانچه به آبى كه از آن خوشه
گرفته مى شود آب انگور نگويند و بجوشد خوردن آن حلال است .
207 - اگـر يك دانه انگور در چيزى كه به آتش مى جوشد بيفتد و بجوشد و مستهلك نشود
, فقط خوردن آن دانه حرام است .
208 - اگـر بـخـواهند در چند ديگ شيره بپزند , جايز است كفگيرى را كه در ديگ جوش
آمده زده اند در ديگى كه جوش نيامده بزنند.
209 - چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور , اگر جوش بيايد حلال است .
( انتقال ).
210 - اگـر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد - يعنى حيوانى كه
وقتى رگ آن را ببرند خـون از آن جـسـتن مى كند - حيوانى كه عرفا خون ندارد آن را
بمكد به طورى كه در معرض آن باشد كه جـذب بـدن آن حيوان گردد همان طورى كه پشه از
بدن انسان يا حيوان مى مكد آن خون پاك مى شود و اين را انتقال مى گويند , و اما
خونى كه زالو از انسان در مقام معالجه مى مكد چون در معرض آن نيست كه جزء بدن او
شود و او را خون انسان مى گويند نجس مى باشد.
211 - اگـر كسى پشه اى را كه به بدنش نشسته بكشد و خونى را كه پشه مكيده از او
بيرون بيايد ظاهر آن اسـت كه آن خون پاك است زيرا در معرض آن بوده كه غذاى پشه شود
اگر چه فاصله ميان مكيدن خون و كشتن پشه بسيار كم باشد ولى احتياط مستحب آن است كه
از آن خون در اين صورت اجتناب شود.
( اسلام ).
212 - اگـر كـافـر شهادتين بگويد يعنى به يگانگى خدا و نبوت خاتم الانبياء
شهادت بدهد , به هر لغتى كه باشد مسلمان مى شود.
و چـنـانچه قبلا محكوم به نجاست بوده بعد از مسلمان شدن , بدن و آب دهان و بينى و
عرق او پاك است , ولى اگر موقع مسلمان شدن , عين نجاست به بدن او بوده , بايد برطرف
كند و جاى آن را آب بكشد , بلكه اگـر پـيـش از مـسلمان شدن عين نجاست برطرف شده
باشد , احتياط واجب آن است كه جاى آن را آب بكشد.
213 - اگـر مـوقـعـى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد و آن لباس
در موقع مسلمان شدن در بدن او باشد يا نباشد بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب
كند.
214 - اگـر كـافر شهادتين بگويد , و انسان نداند قلبا مسلمان شده يا نه پاك است ,
و همچنين اگر بداند قلبا مسلمان نشده است ولى چيزى كه منافى با اظهار شهادتين باشد
از او سر نزند.
( تبعيت ).
215 - تبعيت آن است كه چيز نجسى به واسطه پاكى چيز ديگر پاك شود.
216 -
اگـر شـراب سـركـه شـود , ظـرف آن هـم تا جايى كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده
پاك مى شود.
و كهنه و چيزى هم كه معمولا روى آن مى گذارند اگر با آن نجس شده پاك مى گردد.
ولـى اگـر پـشت ظرف به آن شراب آلوده شود , احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن
شراب از آن اجتناب كنند.
217 - بـچـه كـافـر به تبعيت در دو مورد پاك مى شود ( 1 ) كافرى كه مسلمان شود طفل
او در پاكى تابع اوست .
و همچنين اگر جد طفل يا مادر يا جده او مسلمان شوند , ولى حكم به طهارت در اين
مورد مشروط به آن اسـت كـه بـچـه همراه آن تازه مسلمان و در كفالت او باشد و همچنين
كافرى نزديكتر از او همراه آن بچه نباشد.
( 2 ) طفل كافرى كه بدست مسلمانى اسير گردد , و پدر يا يكى از اجداد او همراه
نباشد , در اين دو مورد پاكى طفل به تابعيت مشروط به اين است كه طفل در صورت مميز
بودن اظهار كفر ننمايد.
218 - تـخته يا سنگى كه روى آن ميت را غسل مى دهند , و پارچه اى كه با آن عورت ميت
را مى پوشانند , و دست كسى كه او را غسل مى دهد تمام اين چيزها كه با ميت شسته شده
است بعد از تمام شدن غسل , پاك مى شود.
219 - كـسـى كه چيزى را كه آب مى كشد , بعد از پاك شدن آن چيز دست او هم كه با آن
چيز شسته شده پاك مى شود.
220 - اگـر لـباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند
تا آبى كه با آن شسته شده جدا شود آبى كه در آن مى ماند پاك است .
221 - ظرف نجس را كه با آب قليل آب مى كشند بعد از جدا شدن آبى كه براى پاك شدن با
آن شسته شده , آب كمى كه در آن مى ماند پاك است .
( برطرف شدن عين نجاست ).
222 - اگـر بـدن حـيـوان بـه عـيـن نجس مثل خون , يا متنجس مثل آب نجس آلوده
شود , چنانچه آنها برطرف شود , بدن آن حيوان پاك مى شود و همچنين باطن بدن انسان كه
مثل توى دهان و بينى و گوش بـاشـد بـه ملاقات نجاست خارجى نجس مى شود و با از ميان
رفتن آن پاك مى گردد و اما نجاست داخلى مانند خونى كه از لاى دندان بيرون مى آيد
موجب نجس شدن باطن بدن نمى شود و همچنين ملاقات چيز خـارجـى در باطن بدن با نجاست
داخلى آن چيز را نجس نمى كند , بنابر اين اگر دندان عاريه در دهان با خـونى كه از
لاى ديگر دندانها بيرون آمده ملاقات كند آب كشيدن آن لازم نيست ولى اگر با غذاى نجس
ملاقات كند آب كشيدن آن لازم است .
223 - اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بياد غذا به ملاقات با خون
نجس نمى شود.
224 - مـقـدارى از لـبـهـا و پـلك چشم كه موقع بستن روى هم مى آيد حكم باطن را
دارد پس چنانچه با نجاست خارجى ملاقات كند آب كشيدن آن لازم نيست ولى جايى را كه
انسان نمى داند از ظاهر بدن است يا باطن آن اگر با نجاست خارجى ملاقات كند لازم است
آن را آب بكشد.
225 - اگـر گـرد و خـاك نجس به لباس و فرش خشك و مانند اينها بنشيند چنانچه طورى
آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بريزد , و چيزى با رطوبت با آنها
ملاقات كند نجس نمى شود.
( استبراء حيوان نجاستخوار ).
226 - بول و غايط حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است , و اگر
بخواهند پاك شود , بـايـد آن را استبراء كنند يعنى تا مدتى نگذارند نجاست بخورد و
غذاى پاك به آن بدهند كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند , و احتياط
مستحب آن است كه شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را بيست روز و گـوسـفـنـد را ده
روز و مـرغـابـى را هـفت يا پنج روز و مرغ خانگى را سه روز , از خوردن نجاست
جلوگيرى كنند , هرچند پيش از گذشت اين مدت به آنها نجاستخوار گفته نشود.
( غايب شدن مسلمان ).
227 - اگـر بـدن يـا لـبـاس يـا چيز ديگرى مانند ظرف و فرش در اختيار مسلمان
بالغ يا مميز طهارت و نـجـاسـت بـاشـد و نجس شود و آن مسلمان غايب گردد چنانچه
انسان احتمال دهد كه او آن چيز را آب كـشيده است پاك مى باشد , ولى احتياط مستحب آن
است كه آن چيز را پاك نداند مگر با چند شرط زير : ( اول ) - آنـكـه آن مـسـلمان
چيزى را كه بدن يا لباسش را نجس كرده نجس نداند پس اگر مثلا لباسش با رطـوبـت بـه
بـدن كافر ملاقات كرده و آن را نجس نداند بعد از غايب شدن او انسان نبايد آن لباس
را پاك بداند.
( دوم ) - آنكه بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است .
( سـوم ) - آنـكه انسان ببيند آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مى
كند , مثلا ببيند با آن لباس نماز مى خواند.
( چـهارم ) - آنكه احتمال بدهد كه آن مسلمان بداند شرط كارى را كه با آن چيز انجام
مى دهد پاكى است , پـس اگر مثلا نداند كه بايد لباس نمازگزار پاك باشد , و با لباسى
كه نجس شده نماز بخواند , نبايد انسان آن لباس را پاك بداند.
( پـنجم ) - آنكه نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق داشته باشد پس اگر او اعتنا به
پاكى و نجسى ندارد نبايد انسان آن چيز را پاك بداند.
228 - اگـر انـسـان يقين يا اطمينان پيدا كند كه چيزى كه نجس بوده پاك شده است يا
دو عادل بر پاك شدن آن شهادت دهند و مورد شهادت آنان سبب پاك شدن باشد آن چيز پاك
است , و همچنين است اگر كـسـى كـه چـيـز نجس در اختيار اوست بگويد آن چيز پاك شده و
مورد اتهام هم نباشد , يا مسلمانى چيز نجسى را آب كشيده باشد , اگر چه معلوم نباشد
درست آب كشيده يا نه .
229 - كـسـى كـه وكـيـل شده است لباس انسان را آب بكشد , اگر بگويد آب كشيدم و
انسان به گفته او اطمينان پيدا كند آن لباس پاك است .
230 - اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا نمى كند اگر به همان
نحوى كه افراد متعارف آب مى كشند رفتار نمايد كفايت مى كند.
( رفتن خون متعارف ).
231 - خـونـى كـه در جوف ذبيحه بعد از كشتن آن به طريق شرعى باقى مى ماند ,
چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده باشد پاك است , چنانكه در مساله ( 98 ) گذشت .
232 - حـكـم سـابق بنابر احتياط مختص به حيوان حلال گوشت است , و در حيوان حرام
گوشت جارى نيست , بلكه بنابر احتياط استحبابى در اجزاء محرمه حلال گوشت نيز جارى
نيست .
( احكام ظرفها ).
233 - ظـرفـى كـه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده , آشاميدن و خوردن
چيزى از آن ظرف در صـورتى كه رطوبتى موجب نجاستش شده باشد حرام است , و نبايد آن
ظرف را در وضو و غسل و كارهايى كه بايد با چيز پاك انجام داد استعمال كنند , و
احتياط مستحب آن است كه چرم سگ و خوك و مردار را - اگر چه ظرف هم نباشد - استعمال
نكنند.
234 - خوردن و آشاميدن از ظروف طلا و نقره بلكه بنابر احتياط واجب , مطلق استعمال
آنها حرام است , ولـى زينت نمودن اطاق و مانند آن و نگاه داشتن آنها مانعى ندارد ,
اگر چه احوط ترك است , و همچنين است ساختن ظروف طلا و نقره و خريد و فروش آنها براى
زينت نمودن يا نگاه داشتن .
235 - گـيره استكان كه از طلا يا نقره مى سازند اگر ظرف به آن گفته شود حكم استكان
طلا و نقره را دارد و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.
236 - استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده اند اشكال ندارد.
237 - اگـر فـلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند , چنانچه مقدار آن
فلز به قدرى باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند استعمال آن مانعى ندارد.
238 - اگـر انـسان غذايى را كه در ظرف طلا يا نقره است در ظرف ديگرى بريزد چنانچه
ظرف دوم - به حسب متعارف - واسطه خوردن از ظرف اول نباشد اشكال ندارد.
239 - استعمال بادگير قليان , غلاف شمشير , كارد و قاب قرآن اگر از طلا يا از نقره
باشد , اشكال ندارد , ولى احتياط مستحب آن است كه عطردان و سرمه دان و ترياكدان طلا
و نقره را استعمال نكنند.
240 - خـوردن و آشـاميدن از ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى به مقدار دفع ضرورت
اشكال ندارد , ولى زياده بر اين مقدار جايز نيست .
241 - استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر اشكال ندارد.
( وضو ).
242 - در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر و روى پاها را مسح
كنند.
243 - درازاى صـورت را بـايد از بالاى پيشانى جايى كه موى سر بيرون مى
آيد تا آخر چانه شست , و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط و شست قرار مى گيرد
بايد شسته شود , و اگر مختصرى از اين مقدار را نـشـويند وضو باطل است , و اگر انسان
يقين نكند كه اين مقدار كاملا شسته شده بايد براى اينكه يقين بكند كمى اطراف آن را
هم بشويد.
244 - اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از متعارف مردم باشد , بايد ملاحظه
كند كه مردمان متعارف تا كجاى صورت خود را مى شويند , او هم تا همانجا بشويد.
و نيز اگر در پيشانى او مو روييده يا جلوى سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول
پيشانى را بشويد.
245 - اگـر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه هاى چشم و لب او هست كه
نمى گذارد آب به آنها برسد , چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد , بايد پيش
از وضو وارسى كند كه اگر هست برطرف نمايد.
246 - اگـر پـوسـت صـورت از لاى مو پيدا باشد بايد آب را به پوست برساند , و اگر
پيدا نباشد شستن مو كافى است , و رساندن آب به زير آن لازم نيست .
247 - اگـر شك كند پوست صورت از لاى مو پيدا است يا نه , بنابر احتياط واجب بايد
مو را بشويد و آب را به پوست هم برساند.
248 - شـسـتـن تـوى بـينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمى شود واجب
نيست , ولى انسان اگر يقين نكند كه از جاهايى كه بايد شسته شود چيزى باقى نمانده
واجب است براى آنكه يقين كند , مـقـدارى از آنها را هم بشويد و كسى كه اين امر را
نمى دانسته اگر نداند در وضوهايى كه گرفته مقدار لازم را شـسته يا نه , نمازى را كه
با آن وضو خوانده صحيح است و لازم نيست براى نماز بعدى دوباره وضو بگيرد.
249 - بـايـد دسـتها - و همچنين صورت را بنابر احتياط لازم - از بالا به پايين شست
و اگر از پايين به بالا بشويد وضو باطل است .
250 - اگـر دسـت را تـر كـند و به صورت و دستها بكشد چنانچه ترى دست به قدرى باشد
كه به واسطه كشيدن دست آب آنها را فرا گيرد كافى است و لازم نيست كه بر آنها جارى
شود.
251 - بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر
انگشتها بشويد.
252 - اگر انسان يقين نكند كه آرنج را كاملا شسته بايد براى آنكه يقين كند ,
مقدارى بالاتر از آرنج را هم بشويد.
253 - كـسـى كـه پـيش از شستن صورت دستهاى خود را تا مچ شسته , در موقع وضو بايد
تا سر انگشتان بشويد , و اگر فقط تا مچ بشويد وضوى او باطل است .
254 - در وضـو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب , و مرتبه دوم مستحب , و مرتبه
سوم , و بيشتر از آن حرام مى باشد , و شستن مرتبه اول وقتى تمام مى شود كه به قصد
وضو آن مقدار آب به صورت يا دست بريزد كه آب تمام آن را فرا بگيرد و ديگر جايى براى
احتياط باقى نماند , پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مـثلا ده مرتبه آب به صورت بريزد
تا اينكه آب همه آن را فرا بگيرد اشكال ندارد , و تا وقتى كه قصد وضو و شـستن صورت
مثلا نكند شستن اول محقق نمى شود , پس مى تواند چند مرتبه همه صورت را بشويد و در
آخـريـن مرتبه قصد شستن وضوئى نمايد , ولى اعتبار قصد در شستن دوم خالى از اشكال
نيست و احتياط لازم آن اسـت كـه بيش از يك مرتبه بعد از مرتبه اول صورت و يا دستها
را نشويد اگر چه به قصد وضو هم نباشد.
255 - بعد از شستن هر دو دست بايد جلوى سر را با ترى آب وضو كه در دست مانده , مسح
كند , و احتياط مستحب آن است كه با كف دست راست مسح نمايد.
و مسح را از بالا به پايين انجام دهد.
256 - يك قسمت از چهار قسمت سر , كه مقابل پيشانى است جاى مسح مى باشد , و هر جاى
اين قسمت را بـه هـر انـدازه مـسـح كند كافى است , اگر چه احتياط مستحب آن است كه
از درازا به اندازه درازى يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح
نمايد.
257 - لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى سر هم صحيح است , ولى
كسى كه موى جـلـوى سـر او بـه انـدازه اى بـلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش
مى ريزد , يا به جاهاى ديگر سر مى رسد , بايد بيخ موها را مسح كند , يا فرق سر را
باز كرده پوست سر را مسح نمايد , و اگر موهايى را كه به صـورت مـى ريـزد يـا به جاى
ديگر سر مى رسد جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد , يا بر موى جاهاى ديگر سر ,
كه جلوى آن آمده مسح كند چنين مسحى باطل است .
258 - بـعـد از مـسـح سر بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده , روى پاها از سر يكى
از انگشتها تا مفصل مـسـح نـمـايد و احتياط مستحب آن است كه پاى راست را با دست
راست و پاى چپ را با دست چپ مسح نمايد.
259 - پـهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافى است , ولى بهتر آن است كه به اندازه
پهناى سه انگشت بسته بلكه تمام روى پا را با تمام دست مسح نمايد.
260 - احـتياط آن است كه در مسح پا دست را بر سر انگشتها بگذارد و بعد به پشت پا
بكشد يا آنكه دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشتها بكشد نه آنكه تمام دست را روى
پا بگذارد و كمى بكشد.
261 - در مـسح سر و روى پا بايد دست را روى آنها بكشد , و اگر دست را نگه دارد و
سر يا پا را به آن بكشد باطل است , ولى اگر موقعى كه دست را مى كشد سر يا پا مختصر
حركت كند اشكال ندارد.
262 - جاى مسح بايد خشك باشد و اگر به قدرى تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر
نكند مسح باطل اسـت ولـى اگـر نـمـناك باشد يا آنكه ترى آن به قدرى كم باشد كه در
رطوبت كف دست مستهلك باشد اشكال ندارد.
263 - اگر براى مسح , رطوبتى در كف دست نمانده باشد نمى تواند دست را با آب خارج
تر كند , بلكه بايد از ريـش خـود رطـوبت بگيرد و با آن مسح نمايد و گرفتن رطوبت از
غير ريش و مسح نمودن با آن محل اشكال است .
264 - اگـر رطـوبـت كـف دسـت فـقط به اندازه مسح سر باشد احتياط واجب آن است كه سر
را با همان رطوبت مسح كند , و براى مسح پاها از ريش خود رطوبت بگيرد.
265 - مـسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است , ولى اگر به واسطه سر ماى شديد يا
ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد احتياط واجب
آن است كه مسح بر جوراب و كفش نموده و تيمم نيز نمايد , و اگر تقيه در بين باشد مسح
بر جوراب و كفش كفايت مى كند.
266 - اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح آن را آب بكشد , بايد تيمم نمايد.
( وضوى ارتماسى ).
267 - وضـوى ارتـماسى آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو
برد و ظاهر آن است كه مسح با ترى دستى كه ارتماسى شسته شده اشكال ندارد هر چند خلاف
احتياط است .
268 - در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود , پس اگر
وقتى كه صورت و دسـتـها را در آب فرو مى برد قصد وضو كند , بايد صورت را اطرف
پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد.
269 - اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى و بعضى را غير ارتماسى انجام دهد اشكال
ندارد.
( دعايى كه موقع وضو گرفتن مستحب است ).
270 - كـسـى كـه وضـو مـى گيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب مى افتد بگويد
: بسم اللّه وباللّه والحمد للّه الذي جعل الماء طهورا ولم يجعله نجسا.
و مـوقعى كه پيش از وضو دست خود را مى شويد بگويد : بسم اللّه وباللّه اللهم
اجعلني من التوابين واجعلني من المتطهرين .
و در وقت مضمضه كردن بگويد : اللهم لقني حجتي يوم القاك واطلق لساني بذكرك .
و در وقـت اسـتـنـشـاق يعنى آب در بينى كردن بگويد : اللهم لا تحرم علي ريح الجنة
واجعلني ممن يشم ريحها و روحها و طيبها.
و موقع شستن رو بگويد : اللهم بيض وجهي يوم تسود فيه الوجوه و لا تسود وجهي يوم
تبيض الوجوه .
و موقع شستن دست راست بگويد : اللهم اعطني كتابي بيميني والخلد فى الجنان بيساري
وحاسبني حسابا يسيرا.
و موقع شستن دست چپ بگويد : اللهم لا تعطني كتابي بشمالي ولا من وراء ظهري ولا
تجعلها مغلولة الى عنقي , واعوذ بك من مقطعات النيران .
و موقعى كه سر را مسح مى كند بگويد : اللهم غشني برحمتك و بركاتك و عفوك .
و در وقت مسح پا بگويد : اللهم ثبتني على الصراط يوم تزل فيه الاقدام واجعل سعيي
في ما يرضيك عني يا ذاالجلال والاكرام .
( شرايط صحت وضو ).
1/270 - شـرايـط صـحيح بودن وضو چند چيز است : شرط اول : آنكه آب وضو پاك باشد
و بنابر قولى نبايد آلـوده باشد به آنچه انسان از او متنفر است مانند بول حيوانات
حلال گوشت و مردار پاك و چرك زخم هر چند شرعا پاك باشد و اين قول موافق احتياط است
.
شرط دوم : آنكه مطلق باشد.
271 - وضـو بـا آب نجس و آب مضاف باطل است , اگر چه انسان نجس بودن يا مضاف بودن
آن را نداند يا فـرامـوش كـرده بـاشد , و اگر با آن وضو نمازى هم خوانده باشد ,
بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
272 - اگـر غـيـر از آب گل آلود مضاف , آب ديگرى براى وضو ندارد , چنانچه وقت نماز
تنگ است , بايد تيمم كند , و اگر وقت دارد , بايد صبر كند تا آب صاف شود يا بوسيله
اى آن را صاف نمايد و وضو بگيرد.
1/272 - شرط سوم : آنكه آب وضو مباح باشد.
273 - وضو با آب غصبى و با آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه حرام و باطل
است .
و نـيز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى بريزد يا آنكه فضايى كه به آن وضو
مى گيرد غصبى باشد چنانچه در غير آنجا نتواند وضو بگيرد تكليف او تيمم است , و اگر
در غير آنجا بتواند وضو بگيرد لازم اسـت كـه در غـيـر آنـجـا وضـو بگيرد , ولى
چنانچه در هر دو صورت معصيت كرده و همانجا وضو بگيرد وضويش صحيح است .
274 - وضـو گـرفتن از حوض مدرسه اى كه انسان نمى داند آن حوض را براى همه مردم وقف
كرده اند يا بـراى مـحـصـلـيـن همان مدرسه , در صورتى كه معمولا مردم از آن حوض وضو
مى گيرند و كسى منع نمى كند اشكال ندارد.
275 - كسى كه نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند , اگر نداند حوض آن را براى همه مردم
وقف كرده اند يـا بـراى كـسـانـى كه در آنجا نماز مى خوانند نمى تواند از حوض آن
مسجد وضو بگيرد , ولى اگر معمولا كسانى هم كه نمى خواهند در آنجا نماز بخوانند از
آن حوض وضو مى گيرند و كسى منع نمى كند مى تواند از آن وضو بگيرد.
276 - وضـو گرفتن از حوض تيمچه ها و مسافرخانه ها و مانند اينها براى كسانى كه
ساكن آنجاها نيستند , در صـورتى صحيح است كه معمولا كسانى هم كه ساكن آنجاها نيستند
با آب آنها وضو بگيرند و كسى منع نكند.
277 - وضو گرفتن در نهرهاى بسيار بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحب آنها راضى است ,
اشكال ندارد , ولى اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهى كند , يا اينكه انسان بداند كه
مالك راضى نيست , يا اينكه مالك صغير يا مجنون باشد , احتياط مستحب آن است كه با آب
آنها وضو نگيرد.
278 - اگـر فـرامـوش كـند آب غصبى است و با آن وضو بگيرد صحيح است , ولى كسى كه
خودش آب را غصب كرده و اگر غصبى بودن آن را فراموش كند و وضو بگيرد وضوى او محل
اشكال است .
1/278 - شرط چهارم : آنكه ظرف آب وضو مباح باشد.
شرط پنجم : آنكه ظرف آب وضو بنابر احتياط واجب طلا و نقره نباشد.
و تفصيل اين دو شرط در مساله بعدى ذكر مى شود.
279 - اگر آب وضو در ظرف غصبى و يا طلا يا نقره است و غير از آن آب ديگرى ندارد در
صورتى كه بتواند بـه وجـه مـشروعى آن آب را در ظرف ديگر خالى نمايد لازم است خالى
كرده و بعدا وضو بگيرد و چنانچه مـيـسـور نـباشد بايد تيمم كند و اگر آب ديگرى دارد
لازم است با آن وضو بگيرد و در هر دو صورت اگر مخالفت كرده و با آب ظرف غصبى يا ظرف
طلا يا نقره وضو بگيرد وضويش صحيح است .
280 - حوضى كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است .
در صورتى كه برداشتن آب در عرف تصرف در آن آجر يا سنگ نباشد اشكالى ندارد و در
صورتى كه تصرف باشد برداشتن آب حرام ولى وضو صحيح است .
281 - اگـر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده حوض يا نهرى
بسازند , چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان وقف كرده اند , وضو گرفتن
در آن حوض و نهر اشكال ندارد.
1/281 - شرط ششم : آنكه اعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد.
282 - اگر پيش از تمام شدن وضو جايى را كه شسته يا مسح كرده نجس شود , وضو صحيح
است .
283 - اگر غير از اعضاء وضو جايى از بدن نجس باشد وضو صحيح است .
ولـى اگـر مخرج را از بول و غايط تطهير نكرده باشد احتياط مستحب آن است كه اول آن
را تطهير كند و بعد وضو بگيرد.
284 - اگـر يكى از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را
آب كشيده يا نه , وضو صحيح است ولى جايى را كه نجس بوده بايد آب بكشد.
285 - اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است كه خون آن بند نمى آيد , و آب براى
آن ضرر ندارد , بـايد بعد از شستن اجزاء صحيحه آن عضو با رعايت ترتيب موضع زخم يا
بريدگى را در آب كر يا جارى فرو برد , و قدرى فشار دهد كه خون بند بيايد , و انگشت
خود را روى زخم يا بريدگى در زير آب از بالا به پايين بكشد تا آب بر آن جارى شود و
وضو صحيح است .
1/285 - شرط هفتم : آنكه وقت براى وضو و نماز كافى باشد.
286 - هـرگاه وقت به قدرى تنگ است كه اگر وضو بگيرد تمام نماز يا مقدارى از آن بعد
از وقت خوانده مى شود , بايد تيمم كند , ولى اگر براى وضو و تيمم يك اندازه وقت
لازم است بايد وضو بگيرد.
287 - كـسـى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند , اگر به قصد قربت يا براى كار
مستحبى مثل خواندن قرآن وضو بگيرد صحيح است , و همچنين اگر براى خواندن آن نماز وضو
بگيرد مگر آنكه قصد قربت براى او حاصل نشود.
1/287 - شـرط هشتم : آنكه به قصد قربت يعنى براى خواست خداوند عالم وضو بگيرد , و
اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد باطل است .
288 - لازم نـيـست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند بلكه اگر تمام
افعال وضو بداعى امر خدا به جا آورده شود كفايت مى كند.
1/288 - شرط نهم : آنكه وضو را به ترتيبى كه گفته شد به جا آورد , يعنى اول صورت و
بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد , و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد , و
احتياط مستحب آن است كه هر دو پا را با هم مسح نكند بلكه پاى چپ را بعد از پاى راست
مسح كند.
شرط دهم : آنكه كارهاى وضو را پشت سر هم انجام دهد.
289 - اگـر بين كارهاى وضو به قدرى فاصله شود كه در نظر عرف پشت سر هم نباشند وضو
باطل است , ولى در صورت پيش آمد عذرى براى شخص - مانند فراموشى يا تمام شدن آب -
اين امر معتبر نيست بلكه اگر وقتى مى خواهد جايى را بشويد يا مسح كند چنانچه رطوبت
تمام جاهايى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده خشك شده باشد , وضو باطل است , و اگر
فقط رطوبت جايى كه جلوتر از محلى است كه مى خواهد بـشويد يا مسح كند خشك شده باشد ,
مثلا موقعى كه مى خواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر
باشد , وضويش صحيح است .
290 - اگر كارهاى وضو را پشت سر هم به جا آورد , ولى به واسطه گرماى هوا يا حرارت
زياد بدن و مانند اينها رطوبت جاهاى پيشين خشك شود وضوى او صحيح است .
291 - راه رفـتـن در بين وضو اشكال ندارند , پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند
قدم راه برود , و بعد سر و پا را مسح كند وضوى او صحيح است .
1/291 - شـرط يـازدهـم : آنـكـه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان
انجام دهد , و اگر ديـگرى او را وضو دهد , يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح
سر و پاها به او كمك نمايد وضو باطل است .