فروشگاه  اشتراك اين پايگاه در گوگل  كسب درآمد از اينترنت  موسيقي  دانلود  خانه

back page resale_fazel page next page

مسأله 2832 ـ قسم   شرط دارد:
اوّل: كسى كه قسم مى خورد بايد بالغ و عاقل باشد و اگر مى خواهد راجع به مال خودش قسم بخورد سفيه نباشد و حاكم شرع او را از تصرف در اموالش منع نكرده

[483]

باشد و از روى قصد و اختيار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده اند، درست نيست، و همچنين است اگر در حال عصبانى بودن بى قصد يا بى اختيار قسم بخورد.
دوّم: كارى را كه قسم مى خورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد و كارى را كه قسم مى خورد ترك كند، بايد واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد كه كار مباحى را به جا آورد بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نيز اگر قسم بخورد كه كار مباحى را ترك كند بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.
سوّم: به يكى از اسامى خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمى شود مانند «خدا» و «الله» و نيز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم مى گويند ولى بقدرى به خدا گفته مى شود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق در نظر مى آيد، مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صحيح است. بلكه اگر به لفظى قسم بخورد كه بدون قرينه، خدا بنظر نمى آيد ولى او قصد خدا را كند بنابر احتياط بايد به آن قسم عمل نمايد.
چهارم: قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا به قلبش خطور دهد، صحيح نيست ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است.
پنجم: عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم مى خورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتى كه براى قسم معين كرده عاجز شود يا برايش مشقت داشته باشد قسم او از وقتى كه عاجز شده به هم مى خورد. و نيز اگر متعلّق قسم در موقع عمل مرجوح يا حرام شود قسم بهم مى خورد و همينطور است حكم در عهد و نذر.
مسأله 2833 ـ اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيرى كند، يا شوهر از قسم خوردن زن جلوگيرى نمايد، قسم آنان صحيح نيست.
مسأله 2834 ـ اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، قسم آنان بعيد نيست صحيح نباشد لكن نبايد احتياط را ترك كنند.
مسأله 2835 ـ اگر انسان از روى فراموشى، يا ناچارى به قسم عمل نكند، كفاره

[484]

بر او واجب نيست، و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد. و قسمى كه آدم وسواسى مى خورد، مثل اين كه مى گويد والله الآن مشغول نماز مى شوم و بواسطه وسواس مشغول نمى شود، اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.

[485]

احكام وَقْف

مسأله 2836 ـ اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مى شود و خود او و ديگران نمى توانند آن را ببخشند، يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث نمى برد ولى در بعضى از موارد كه در مسأله (2193) و (2194) گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد.
مسأله 2837 ـ لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند، بلكه اگر مثلا بگويد خانه خود را وقف كردم وقف صحيح است و وقف به عمل نيز محقق مى شود مثلا چنانچه حصيرى را به قصد وقف بودن در مسجد بيندازد و يا جائى را به قصد مسجد بودن بسازد و در اختيار نمازگزاران بگذارد وقفيّت محقق مى شود.
مسأله 2838 ـ كسى كه مالى را وقف مى كند، بايد براى هميشه وقف كند پس اگر مثلا بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد نباشد و يا بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد تا پنج سال وقف نباشد و بعد دوباره وقف باشد باطل است، و بايد وقف از موقع خواندن صيغه باشد پس اگر مثلا بگويد اين مال بعد از مردن من وقف باشد چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده، اشكال دارد مگر اينكه نظر واقف وصيّت بوقف باشد براى بعد از فوت.
مسأله 2839 ـ بنابر احتياط واجب در وقف خاص لازم است كسى كه چيزى براى او وقف شده يا وكيل يا ولىّ او قبول كند اما در موقوفات عامه مثل مسجد و

[486]

مدرسه قبول نمودن لازم نيست.
مسأله 2840 ـ وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف كسى كه براى او وقف شده يا وكيل، يا ولىّ او بدهند، ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف كند قبض و تصرف جديد لازم نيست.
مسأله 2841 ـ اگر مسجدى را وقف كنند، بعد از آن كه واقف به قصد واگذار كردن اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند همين كه يك نفر در آن مسجد نماز خواند، وقف درست مى شود و به احتياط واجب در اوقاف عامّه از قبيل مدارس و مساجد و امثال اينها قبض معتبر است و اگر كسى مسجدى بسازد و آنرا تحويل متولى بدهد وقف ثابت و محقق مى گردد. و همينطور است اگر زمين را وقف مسجد نمايد و تحويل متولى آن دهد.
مسأله 2842 ـ وقف كننده بايد مكلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف كند بنابر اين سفيه «يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند» و كسى كه مجتهد جامع الشرائط او را از تصرّف در اموالش جلوگيرى كرده چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را وقف كند، صحيح نيست.
مسأله 2843 ـ اگر مالى را براى كسانى كه به دنيا نيامده اند وقف كند محل اشكال است ولى وقف براى اشخاصى كه بعضى از آنها به دنيا آمده اند صحيح و آنها كه به دنيا نيامده اند بعد از آمدن به دنيا با ديگران شريك مى شوند.
مسأله 2844 ـ اگر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانى را وقف كند كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند صحيح نيست. ولى اگر مثلا مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مى تواند از منافع وقف استفاده نمايد.
مسأله 2845 ـ اگر براى چيزى كه وقف كرده متولّى معين كند بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايند. و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كرده باشد اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند، اختيار با ولىّ ايشان است و براى استفاده از وقف اجازه مجتهد جامع الشرائط لازم نيست.
مسأله 2846 ـ اگر ملكى را مثلا بر فقرا يا سادات وقف كند يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك متولّى معين نكرده باشد اختيار آن با حاكم شرع است.

[487]

مسأله 2847 ـ اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى ملك آن را اجاره دهد و بميرد در صورتى كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را كرده باشد اجاره باطل نمى شود. و همچنين است اگر متولى نداشته باشد و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بين مدت اجاره بميرند در صورتى كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را كرده باشند. اجاره باطل نمى شود.
مسأله 2848 ـ اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمى رود مگر آنكه عنوانى را قصد كرده باشد كه آن عنوان از بين برود مثل اينكه باغ را براى تفريح وقف كرده باشد كه اگر آن باغ خراب شود وقف باطل مى شود و به ورثه واقف بر مى گردد.
مسأله 2849 ـ ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد، مجتهد جامع الشرائط يا متولى وقف مى تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.
مسأله 2850 ـ اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفى كه معين شده نرساند حاكم شرع، امينى را به او ضميمه مى نمايد كه مانع از خيانتش گردد و در صورتيكه ممكن نباشد مى تواند به جاى او متولّى امينى معيّن نمايد.
مسأله 2851 ـ فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند، نمى شود براى نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد و اگر ندانند آن فرش مخصوص حسينيّه است يا نه باز بردن آن بجاى ديگر صحيح نيست همچنين ساير اموال وقف حتى مهر نماز مسجدى را به مسجد ديگرى نمى توان برد.
مسأله 2852 ـ اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمى رود كه تا مدتى احتياج به تعمير پيدا كند، در صورتى كه غير از تعمير احتياج ديگرى نداشته باشد و عايداتش در معرض تلف و نگهدارى آن لغو و بيهوده باشد مى توانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند.
مسأله 2853 ـ اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند

[488]

و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مى گويد بدهند در صورتى كه بدانند يا اطمينان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدار معين كرده، بايد همانطور مصرف كنند، و اگر يقين يا اطمينان نداشته باشند، بايد اول مسجد را تعمير كنند و اگر چيزى زياد آمد بين امام جماعت و كسى كه اذان مى گويد بطور مساوى قسمت نمايند و بهتر آن است كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

[489]

احكام وصيت

مسأله 2854 ـ وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او كارهائى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد، يا براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با اوست قيم و سرپرست معين كند و كسى را كه به او وصيت مى كنند وصى مى گويند.
مسأله 2855 ـ كسى كه مى خواهد وصيت كند با اشاره اى كه مقصودش را بفهماند مى تواند وصيت كند اگر چه لال نباشد.
مسأله 2856 ـ اگر نوشته اى به امضاء يا مهر ميت ببينند چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته بايد مطابق آن عمل كنند.
مسأله 2857 ـ كسى كه وصيت مى كند بايد عاقل و بالغ باشد ولى بچّه اى كه خوب و بد را تميز مى دهد اگر براى كار خوبى مثل ساختن مسجد و آب انبار و پل وصيت كند صحيح مى باشد و بايد از روى اختيار وصيت كند و نيز وصيت كننده بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد ولى وصيت او صحيح است خصوصاً اگر در امور معروف و كارهاى خير باشد.
مسأله 2858 ـ كسى كه از روى عمد مثلا زخمى به خود زده يا سمى خورده است كه بواسطه آن يقين يا گمان به مردن او پيدا شود اگر وصيت كند كه مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند، صحيح نيست.

[490]

مسأله 2859 ـ اگر انسان وصيت كند كه چيزى به كسى بدهند در صورتى آن كس آن چيز را مالك مى شود كه أن را قبول كند، ولى اظهر آن است كه عدم رد وصيت كافى است زيرا كه ردّ، مانع از منجّز شدن وصيّت است اگر چه در حال زنده بودن وصيّت كننده باشد.
مسأله 2860 ـ وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود ديد بايد فوراً امانت هاى مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد و اگر خودش نمى تواند بدهد يا موقع دادن بدهى او نرسيده بايد وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد ولى اگر بدهى او معلوم باشد و اطمينان دارد كه ورثه مى پردازند وصيت كردن لازم نيست.
مسأله 2861 ـ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است بايد فوراً بدهد و اگر نمى تواند; چنانچه از خودش مال دارد يا احتمال مى دهد كسى آنها را ادا نمايد; و يا از هر راه ديگر كه فراغ ذمه براى او حاصل شود بايد وصيت كند، و همچنين است اگر حج بر او واجب باشد.
مسأله 2862 ـ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند اگر نماز و روزه قضا دارد بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند بلكه اگر مال هم نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون آنكه چيزى بگيرد آنها را انجام مى دهد باز هم واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز و روزه او به تفصيلى كه در بحث نماز قضا گفته شده بر پسر بزرگترش واجب باشد به او اطلاع دهد يا وصيت كند كه براى او بجا آورند.
مسأله 2863 ـ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند اگر مالى پيش كسى دارد يا در جايى پنهان كرده است كه ورثه نمى دانند چنانچه به واسطه ندانستن حقشان از بين برود بايد به آنان اطلاع دهد و لازم نيست براى بچه هاى صغير خود قيم و سرپرست معين كند ولى در صورتى كه بدون قيم حقوقشان تضييع مى شود بايد براى آنان قيم امينى معين نمايد.
مسأله 2864 ـ وصى بايد عاقل و مورد اطمينان باشد. و اگر وصيت كننده مسلمان باشد چنانچه عمل به وصيت موجب استيلاء بر ورثه اى كه در اين فرض طبعاً مسلمان خواهند بود باشد، لازم است مسلمان باشد و بنابر احتياط واجب وصىّ بايد بالغ باشد.

[491]

مسأله 2865 ـ اگر كسى   وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهايى به وصيت عمل كنند. لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه همه با هم به وصيت عمل كنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند، و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، و در تشخيص مصلحت اختلاف داشته باشند در صورتى كه تأخير و مهلت دادن باعث شود كه عمل به وصيت معطّل بماند، مجتهد جامع الشرائط آنها را مجبور مى كند كه تسليم نظر كسى شوند كه طبق نظر وى صلاح را تشخيص مى دهد و اگر اطاعت نكنند، به جاى آنان ديگران را معين مى نمايد و اگر يكى از آنان قبول نكرد يك نفر ديگر را به جاى او تعيين مى نمايد.
مسأله 2866 ـ اگر انسان از وصيت خود برگردد مثلا بگويد ثلث مالش را به كسى بدهند، بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مى شود، و اگر وصيت خود را تغيير دهد، مثل آن كه قيمى براى بچه هاى خود معين كند بعد ديگرى را به جاى او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مى شود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.
مسأله 2867 ـ اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته مثلا خانه اى را كه وصيت كرده به كسى بدهند بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن وكيل نمايد، وصيت باطل مى شود.
مسأله 2868 ـ اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند، بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگرى بدهند، بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند.
مسأله 2869 ـ اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مى ميرد، مقدارى از مالش را به كسى ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقدارى به كس ديگر بدهند، آنچه را كه در حال زندگى بخشيده از اصل مال است و احتياج به اذن ورثه ندارد و چيزى را كه وصيت كرده اگر زيادتر از ثلث باشد زيادى آن محتاج به اذن ورثه است.
مسأله 2870 ـ اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آن را به مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.

[492]

مسأله 2871 ـ اگر در مرضى كه به آن مرض مى ميرد، بگويد مقدارى به كسى بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است بايد مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد يا دليل شرعى بر بدهكارى او اقامه شود، بايد از اصل مالش بدهند.
مسأله 2872 ـ كسى كه انسان وصيت مى كند چيزى به او بدهند بايد وجود داشته باشد، پس اگر وصيت كند به بچه اى كه ممكن است فلان زن بزايد چيزى بدهند باطل است. ولى اگر وصيت كند به بچه اى كه در شكم مادر است چيزى بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است، بنابر اين اگر زنده به دنيا آمد، بايد آنچه را كه وصيت كرده به او بدهند، و اگر مرده به دنيا آمد، وصيت باطل مى شود و آنچه را كه براى او وصيت كرده، ميان ورثه تقسيم مى شود.
مسأله 2873 ـ اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به اطلاع وصيت كننده برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل كند. ولى اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصى كرده، يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه حاضر نيست به وصيت عمل كند، بايد وصيت او را انجام دهد و اگر وصى پيش از مرگ، موقعى ملتفت شود كه مريض بواسطه شدّت مرض نتواند به ديگرى وصيت كند، احتياط لازم آن است كه وصيت را قبول نمايد.
مسأله 2874 ـ اگر كسى كه وصيت كرده بميرد، وصى نمى تواند ديگرى را براى انجام كارهاى ميت معين كند و خود آن را انجام ندهد، ولى اگر بداند مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، مى تواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.
مسأله 2875 ـ اگر كسى دو نفر را وصى كند كه با هم به شركت عمل كنند چنانچه يكى از آن دو بميرد، يا ديوانه، يا كافر شود، مجتهد جامع الشرائط يك نفر ديگر را به جاى او معين مى كند و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه، يا كافر شوند، مجتهد جامع الشرائط دو نفر ديگر را معين مى كند.
مسأله 2876 ـ اگر وصى نتواند به تنهايى كارهاى ميت را انجام دهد و نتواند براى خود كمك بگيرد مجتهد جامع الشرائط براى كمك او يك نفر ديگر را معين مى كند.
مسأله 2877 ـ اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در

[493]

نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا تعدّى نموده، مثلا ميت وصيّت كرده است كه فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در راه از بين رفته ضامن است بلكه اگر در بين راه هم تلف نشود ولى به فقراء شهرى دهد كه مورد وصيّت نبوده ضامن است امّا چنانچه كوتاهى نكرده و تعدّى هم ننموده ضامن نيست.
مسأله 2878 ـ هر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد كه اگر آن كس بميرد شخص ديگرى وصى باشد، بعد از آن كه وصى اول مُرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.
مسأله 2879 ـ حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه مثل خمس و زكات و مظالم، ادا كردن آنها واجب مى باشد، بايد از اصل مال ميت بدهند، اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد، ولى اگر وصيّت كرده كه از مال معيّنى پرداخت شود لازم است از همان مال بپردازند و چنانچه وافى نباشد باقيمانده را از اصل مال بپردازند.
مسأله 2880 ـ اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زيادتر باشد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت نكرده باشد، آنچه باقى مى ماند مال ورثه است.
مسأله 2881 ـ اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند، يا كارى كنند كه معلوم شود وصيت را اجازه داده اند و تنها راضى بودن آنان كافى نيست. و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است. و چنانچه بعضى از ورثه اجازه و بعضى ردّ نمايند وصيّت فقط در حصّه آنهايى كه اجازه نموده اند صحيح و نافذ است.
مسأله 2882 ـ اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او نمى توانند از اجازه خود برگردند.
مسأله 2883 ـ اگر به واجبات مالى مثل خمس و زكات واجب و حج واجب يا

[494]

بدهى خود وصيت كند، از اصل مال ميت برداشته مى شود مگر اين كه تصريح كند كه اين موارد را از ثلث بدهند كه در اين صورت از ثلث حساب مى شود ولى اگر ثلث وافى به جميع واجبات مالى نبود از اصل مال داده مى شود تا تمام واجبات مالى اداء شود.
مسأله 2884 ـ اگر وصيت به واجب و مستحب بكند امور واجب مقدم مى شود و اگر از ثلث باقى ماند صرف امور مستحبه مى شود.
مسأله 2885 ـ اگر به   امر واجب و مستحب به ترتيب وصيت كرده باشد اوّل واجبات پرداخت مى شود ولى اگر از جانب ميت در امور واجب ترتيب معين شده، بايد رعايت شود.
مسأله 2886 ـ اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند و در صورتى كه ثلث كافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد طبق وصيت عمل شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.
مسأله 2887 ـ اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم، يا ميت مرا قيّم بچه هاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه از گفته او يقين يا اطمينان حاصل شود يا دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.
مسأله 2888 ـ اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آن كس پيش از آن كه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده اند مى توانند آن چيز را قبول نمايند ولى اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد و گر نه حقّى به آن چيز ندارند.

[495]

احـكام ارث

مسأله 2889 ـ كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند سه دسته هستند:
اوّل: پدر و مادر و اولاد ميّت مى باشند و با نبودن اولاد، اولاد آنها (نوه ميت) هر چه پائين روند هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته دوّم ارث نمى برند.
دوّم: جدّ يعنى پدر بزرگ و پدر او هر چه بالا رود و جدّه يعنى مادر بزرگ و مادر او هر چه بالا رود پدرى باشند يا مادرى و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوّم ارث نمى برند.
سوّم: عمو و عمه و دائى و خاله هر چه بالا رود و اولاد آنان هر چه پائين روند و تا يك نفر از عموها و عمه ها و دائى ها و خاله هاى ميّت زنده اند، اولاد آنان ارث نمى برند.
مسأله 2890 ـ زن و شوهر به تفصيلى كه بعداً گفته مى شود از يكديگر ارث مى برند.

ارث دسته اوّل

مسأله 2891 ـ اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد مثلا پدر يا مادر يا

[496]

يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به او مى رسد و اگر   پسر يا   دختر باشند، همه مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود، و اگر يك پسر و يك دختر باشد مال را سه قسمت مى كنند، دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مى برد و اگر   پسر و   دختر باشد، مال را طورى قسمت مى كنند كه هر پسر دو برابر دختر ارث ببرد.
مسأله 2892 ـ اگر وارث ميت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مى شود، دو قسمت آن را پدر و يك قسمت را مادر مى برد ولى اگر ميت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدرى باشند يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى باشد يا نه، اگر چه تا ميت پدر و مادر دارد اين ها ارث نمى برند، امّا به واسطه بودن اينها مادر شش يك مال را مى برد و بقيّه را به پدر مى دهند.
مسأله 2893 ـ اگر وارث فقط پدر و مادر و يك دختر باشند، چنانچه ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را پنج قسمت مى كنند. پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مى برد و اگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد، مال را شش قسمت مى كنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مى برد و يك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مى كنند، يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مى دهند، مثلا اگر مال ميّت را 24 قسمت كنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر مى دهند.
back page resale_fazel page next page