فروشگاه  اشتراك اين پايگاه در گوگل  كسب درآمد از اينترنت  موسيقي  دانلود  خانه

back page fehrest page next page

احكام پوشش و زينت

(مسأله 3018) انسان بايد عورت خود را از كسانى كه مكلّفند، گرچه با او محرم باشند، و نيز از ديوانه و بچّه اى كه خوب و بد را تشخيص مى دهند، هر چند محرم باشند، بپوشاند ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.

(مسأله 3019) اصل لزوم حجاب براى زن از ضروريّات اسلام است، هر چند بعضى از جزئيات آن از ضروريات نيست. پس زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه احتياط آن است كه بدن و موى خود را از پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب و بد را مى فهمد و به حدّى رسيده كه ممكن است به قصد لذّت نگاه كند، بپوشاند لكن پوشاندن صورت ودست ها تا مچ اگر به قصد نشان دادن به مردها و لذّت بردن آنها نباشد لازم نيست، هرچند خوب است، ولى قدم هاى خود را بايد بپوشاند و بنابر احتياط پوشش زن ها به شكلى باشد كه برجستگى هاى بدن آنان نيز نمايان نباشد.

(مسأله 3020) پوشيدن لباس نازك و لباسى كه در صورت تابش نور، بدن از زير آن نمايان مى شود، در جايى كه نامحرم باشد اشكال دارد، همچنين پوشيدن لباس رنگين و چشمگير در صورتى كه براى زن زينت حساب شود و نامحرم او را ببيند، محلّ اشكال است.

(مسأله 3021) اگر زن شغلى داشته باشد و بخواهد كارى انجام دهد كه در مقابل نامحرم مراعات حجاب براى او ممكن نباشد، بايد آن را ترك كند و شغلى را انتخاب كند كه بتواند حجاب شرعى را رعايت نمايد.

(مسأله 3022) پوشيدن لباس طلاباف و ابريشم خالص براى مردها حرام است ولى براى زن ها اشكال ندارد.

(مسأله 3023) زينت كردن مردها با طلا نظير استفاده از زنجير و انگشتر و ساعت مچى طلا و بنابر احتياط واجب، عينك طلا حرام است امّا اگر مقدار كمى طلا در آن به

[512]

كار رفته باشد به گونه اى كه چيزى محسوب نشود، اشكال ندارد و زينت كردن مردها با «پلاتين» جايز است.

(مسأله 3024) گذاشتن دندان طلا و دندانى كه روكش طلا دارد براى زن مانعى ندارد، ولى براى مرد اگر نمايان باشد و زينت حساب شود، جايز نيست، مگر اين كه حفظ دندان متوقّف بر آن باشد.

(مسأله 3025) ظاهر كردن هر آنچه در نظر عرف زينت و آرايش براى زن محسوب مى شود، در برابر مرد نامحرم جايز نيست.

(مسأله 3026) استفاده زن ها از كلاه گيس هاى معمول مانعى ندارد اما از نامحرم بايد پوشانده شود، زيرا كلاه گيس معمولاً براى زن ها نوعى زينت حساب مى شود و زينت زن بايد از نامحرم پوشيده باشد.

(مسأله 3027) زينت كردن زن در عدّه وفات شوهر حرام است وتفصيل آن در «مسائل عدّه» بيان خواهد شد.

(مسأله 3028) پوشيدن «لباس شهرت» حرام است و مقصود از آن لباسى است كه عرفاً زننده است و از جهت زنندگى، انسان انگشت نما مى شود.

(مسأله 3029) پوشيدن هر لباسى كه در نظر عرف لباس زنانه باشد به عنوان لباس رسمى و ظاهر شدن با آن در اجتماع براى مردها حرام است، همچنين پوشيدن هر لباسى كه عرفاً لباس مردانه باشد به عنوان لباس رسمى براى زن ها حرام مى باشد، و در اين حكم فرقى بين زن و شوهر و نيز بين اين كه لباس ملكى شخصى باشد يا نباشد نيست ولى پوشيدن لباس مشترك، يعنى لباسى كه هم زنان و هم مردان مى پوشند، اشكال ندارد.

(مسأله 3030) اگر به نحو موقّت و غير رسمى و براى يك هدف عقلايى، مرد لباس زن يا زن لباس مرد را بپوشد، اشكال ندارد.

(مسأله 3031) پوشيدن لباس مخصوص كفار و يا آويختن صليب و مانند آن و نيز لباسى كه ترويج كننده يك نوع فرهنگ يا انديشه ضد اخلاقى و يا بى بندوبارى باشد، جايز نيست و توليد كنندگان و فروشندگان لباس نيز بايد از توليد و فروش چنين پوشاكى پرهيز كنند.

[513]

احكام نگاه، لمس و صدا

(مسأله 3032) نگاه مرد به بدن زن نامحرم، چه با قصد لذّت وچه بدون آن، حرام است و نگاه كردن به صورت و دست ها اگر به قصد لذّت باشد حرام است، ولى اگر بدون قصد لذّت باشد مانعى ندارد، و نيز نگاه كردن زن به قسمت هايى از بدن مرد نامحرم كه معمولاً پوشانده مى شود حرام مى باشد، و نگاه كردن به صورت و بدن و موى دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد، ولى بنابر احتياط بايد به جاهايى مثل ران و شكم كه معمولاً آن را مى پوشانند نگاه نكند.

(مسأله 3033) نگاه كردن بدون قصد لذّت به دست، مچ، صورت و موى جلوى سر زن هايى كه سنّ آنان از حدّ ازدواج و تمتّع گذشته است، مانعى ندارد ولى لمس عمدى بدن آنان جايز نيست.

(مسأله 3034) نگاه كردن بدون قصد لذّت و بدون اين كه بترسد به گناه بيفتد، به صورت، دست و موى زنان روستايى كه معمولاً موى خود را نمى پوشانند يا به صورت، دست و موى زنان بدحجابى كه عمداً مراعات حجاب شرعى را نمى كنند، هرچند خلاف احتياط است، ولى ظاهراً اشكال ندارد.

(مسأله 3035) مردها مى توانند هنگام سينه زدن براى عزادارى، سينه خود را برهنه كنند ولى نگاه كردن زنان به سينه آنان حرام است، و اگرمردها بدانند كه زن ها عمداً به بدن آنها نگاه مى كنند، احوط آن است كه سينه خود را برهنه نكنند.

(مسأله 3036) كسى كه مى خواهد ازدواج كند، فقط به مقدار متعارف براى شناخت و پسنديدن جايز است به صورت، مو و دست هاى زن يا دختر مورد نظر نگاه كند و چنانچه بانگاه اوّل غرض حاصل نشود، تكرار آن اشكال ندارد ولى به هر حال نبايد قصد لذّت داشته باشد، هر چند حصول لذّت قهرى اشكال ندارد.

(مسأله 3037) اگر انسان بدون قصد لذّت به صورت و دست هاى زن هاى غير مسلمان و جاهايى كه معمولاً در انظار عمومى آنها را نمى پوشانند نگاه كند، در صورتى كه نترسد به حرام بيفتد، اشكال ندارد.

(مسأله 3038) نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است، اگرچه از پشت شيشه يا در آينه يا آب صاف و مانند اينها باشد، و احتياط واجب آن است كه به عورت بچّه مميّز هم

[514]

نگاه نكنند، ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

(مسأله 3039) مرد و زنى كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند، مى توانند به غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

(مسأله 3040) مرد نبايد به قصد لذّت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذّت حرام است.

(مسأله 3041) گرفتن فيلم و عكس توسّط مرد از زن نامحرم حرام نيست، ولى اگر براى عكس برداشتن مجبور شود كه عمل حرام ديگرى انجام دهد، مثلاً دست به بدن او بزند يا نظر او به صورت زينت شده زن يا به ساير بدن او بيفتد، نبايد عكس او را بردارد، و اگر مرد، زن نامحرمى را بشناسد، در صورتى كه آن زن متهتّك نباشد ـ يعنى عفيف و نجيب باشد ـ نبايد به عكس او نگاه كند.

(مسأله 3042) اگر در حال ناچارى زن بخواهد زن ديگر يا مردى غير از شوهر خود را تَنقيه كند يا عورت او را آب بكشد، و همچنين اگر مرد بخواهد مرد ديگر يا زنى غير از همسر خود را تنقيه كند يا عورت او را آب بكشد، بايد چيزى در دست كند كه دست او به عورت نرسد.

(مسأله 3043) اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند، اشكال ندارد ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن مى تواند معالجه كند، نبايد به او نگاه كند.

(مسأله 3044) اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه كند، بنابر احتياط واجب بايد آينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند، ولى اگر چاره اى جز نگاه كردن به عورت نباشد، اشكال ندارد.

(مسأله 3045) زن مى تواند در جايى كه نامحرم هست با صداى بلند صحبت كند، مگر اين كه صداى او موجب تحريك مردهاى نامحرم باشد كه در اين صورت جايز نيست.

(مسأله 3046) زن و مرد نامحرم مى توانند صداى يكديگر را بدون قصد لذّت بشنوند، خواه به صورت صحبت كردن باشد يا به شكلى ديگر، و خواه به طور مستقيم باشد يا غير مستقيم، ولى اگر صداى زن مهيّج باشد، بنابر احتياط از گوش دادن به آن اجتناب شود.

[515]

[516]

احكام طلاق

طلاق در اسلام مورد نكوهش و مذمّت شديد واقع شده و در برخى روايات از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه: «هيچ چيزى نزد خداوند محبوب تر از خانه اى نيست كه با ازدواج آباد شود و هيچ چيزى در نزد خداوند مبغوض تر از خانه اى نيست كه با طلاق ويران گردد»(1) ولى اگر ادامه زندگى زناشويى به خاطر اختلافات شديد و غير قابل اصلاح موجب سختى و حرج بشود، به گونه اى كه ترك زندگى زناشويى تنها راه خلاصى از مشقت ها و اختلافات و فشارهاى روانى بين زن و شوهر باشد، اسلام طلاق را راه نجاتى براى ادامه زندگى زن و شوهر دانسته است.

(مسأله 3047) اگر صيغه طلاق با رعايت شرايط اجرا گردد، موجب انحلال عقد ازدواج و به هم خوردن رابطه زناشويى مى گردد، و مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد عاقل و بنابر احتياط واجب بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد، پس اگر او را مجبور كنند كه زن خود را طلاق دهد باطل است، و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد، صحيح نيست.

(مسأله 3048) زنى كه مى خواهند او را طلاق دهند، بايد داراى دو شرط باشد:

اوّل: هنگام طلاق از خون حيض يا نفاس پاك باشد.

دوم: در پاكىِ پس از حيض و نفاس يا در حال نفاس و حيض كه پيش از اين پاكى بوده، شوهر او با وى آميزش نكرده باشد; و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده بيان مى شود.

(مسأله 3049) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس، در سه صورت صحيح است:

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعة، باب 1 از ابواب «مقدمات الطلاق»، حديث 1،ج15،ص266.

[517]

اوّل: شوهر بعد از ازدواج با او آميزش نكرده باشد.

دوم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض او را طلاق بدهد و بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.

سوم: مرد به واسطه غايب بودن نتواند يا براى او مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

(مسأله 3050) اگر زن را از خون حيض پاك بداند و او را طلاق بدهد و بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود پاك بوده، در صورتى كه جدّاً بتواند قصد طلاق بكند، طلاق او صحيح است، وگرنه صورت ظاهرى طلاق كافى نيست.

(مسأله 3051) كسى كه مى داند زن او در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدّتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

(مسأله 3052) اگر مردى كه غايب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطّلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه ـ اگرچه اطّلاع او از روى عادت حيض زن يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معيّن شده ـ بايد حال او را جويا شود و اگر نتواند، بايد تا مدّتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

(مسأله 3053) كسى كه غايب نيست ولى اطّلاع از حال زن براى او ممكن نمى باشد، مانند شخصى كه زندانى است و ملاقات ندارد، در حكم غايب است.

(مسأله 3054) اگر با همسر خود كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولى زنى را كه نُه سال او تمام نشده يا آبستن است يا يائسه مى باشد ـ يعنى اگر سيّده است احتياطاً بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد ـ اگر بعد از آميزش طلاق دهند، اشكال ندارد.

(مسأله 3055) هرگاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و در همان پاكى او را طلاق دهد، اگر بعد معلوم شود كه هنگام طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد.

[518]

(مسأله 3056) اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر او را طلاق دهد، بايد به قدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود، صبر كند.

(مسأله 3057) اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه بيمارى حيض نمى بيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او آميزش كرده تا سه ماه از آميزش با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.

(مسأله 3058) بنابر احتياط واجب طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً«فاطمه» باشد بايد بگويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ طالِقٌ» يعنى: «زن من، فاطمه، رها است» و اگر ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بايد بگويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِى فاطِمَةُ طالِقٌ» يعنى: «زن موكّل من، فاطمه، رها است» و طلاق بايد منجّز باشد و طلاق معلّق به قيد و شرط باطل است.

(مسأله 3059) زنى كه به عقد موقّت درآمده، مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدّت تعيين شده تمام شود يا مرد مدّت را به او ببخشد، به اين ترتيب كه بگويد: «مدّت را به تو بخشيدم» و در اين مورد شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

اقسام طلاق و احكام آنها

طلاق داراى دو قسم است: 1 ـ طلاق بائن 2 ـ طلاق رِجعى.

1 ـ طلاق بائن

«طلاق بائن» آن است كه بعد از طلاق، شوهر حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسم است:

اوّل: طلاق زنى كه نُه سالش تمام نشده است.

دوم: طلاق زنى كه يائسه است، يعنى اگر سيّده است احتياطاً بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال دارد.

سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او آميزش نكرده است.

[519]

چهارم: طلاق سوم زنى كه او را بعد از سه وصلت متوالى سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم: طلاق «خُلع» و «مُبارات» كه احكام آنها خواهد آمد.

طلاق خُلع

(مسأله 3060)
طلاق زنى را كه به همسر خود، ميل و علاقه ندارد و مهريّه يا مالِ ديگر خود را به او مى بخشد كه او را طلاق دهد، طلاق «خلع» گويند، اعم از اين كه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مهريه باشد.

(مسأله 3061) اگر شوهر بخواهد خود صيغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، مى گويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِىَ طالِقٌ» يعنى: «زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او رهاست».

(مسأله 3062) اگر زن كسى را وكيل كند كه مهريّه او را به شوهر او ببخشد و شوهر، همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمّد» و اسم زن «فاطمه» باشد، وكيل صيغه طلاق را اين طور مى خواند: «عَنْ مُوكِّلَتِى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَكِّلِى مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ» يعنى: «از جانب موكّل خودم فاطمه مهريّه او را به موكّل خودم محمد بخشيدم تا او را طلاق خلع دهد» پس از آن بدون فاصله مى گويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِى خَالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِىَ طالِقٌ» يعنى: «زن موكّل خودم را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او رهاست» و اگر زن كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاى كلمه «مَهرَها» آن چيزرا بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده باشد بگويد: «بَذَلْتُ مأةَ تُومان».

طلاق مُبارات

(مسأله 3063)
اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و از يكديگر كراهت داشته باشند و زن مهر خود يا مالى را به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را «مُبارات» گويند.

(مسأله 3064) اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن «فاطمه» باشد، بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَتِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها، فَهِىَ طالِقٌ» يعنى: «طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست» و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها، فَهِىَ طالِقٌ» يعنى: «طلاق مبارات

[520]

دادم زن موكّلم فاطمه را در برابر مهر او، پس او رهاست» و در هر دو صورت اگر به جاى كلمه «عَلى مَهْرِها»، «بِمَهرِها» بگويد، اشكال ندارد و اگر مالى را كه زن بخشيده مقدارى از مهر باشد، بايد به جاى «مَهرِها» بگويد: «عَلى هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها» و اگر مالى كه زن بخشيده از مهر نباشد بايد به جاى آن بگويد: «عَلى ما بَذَلَتْ».

(مسأله 3065) صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد; مثلاً به فارسى بگويد: «براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم» اشكال ندارد.

(مسأله 3066) اگر زن در بين مدّت عدّه طلاق خُلع يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

(مسأله 3067) مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مَهر نباشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.

2 ـ طلاق رِجعى

اگر مردى همسر خود را طلاق دهد و طلاق او جزء هيچ كدام از پنج قسمى كه در طلاق بائن گفته شد نباشد، آن طلاق را «طلاق رجعى» مى نامند كه بعد از آن تا وقتى زن در عدّه است، مرد مى تواند به او رجوع نمايد.

(مسأله 3068) بر زنى كه طلاق رجعى داده شده، احكام همسر شرعى جارى است، بنابراين نفقه و زكات فطره او بر شوهر واجب است و از يكديگر ارث مى برند و شوهر حق ندارد در عدّه با خواهر او يا زن پنجم ازدواج نمايد، ولى در مدّت عدّه طلاق بائن نفقه زن بر شوهر واجب نيست.

(مسأله 3069) كسى كه زن خود را طلاق رجعى داده، حرام است او را در مدّت عدّه از خانه اى كه هنگام طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از موارد كه در كتاب هاى مفصل گفته شده ـ مانند اين كه زن كار حرامى كه موجب حدّ است انجام دهد يا ناشزه باشد ـ بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براى كارهاى غيرلازم از آن خانه بيرون رود.

(مسأله 3070) اگر زن يا مرد در عدّه طلاق رجعى بميرد، ديگرى از او ارث مى برد،

[521]

ولى اگر در عدّه طلاق بائن ـ مانند طلاق خُلع يا مبارات ـ يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد، مگر اين كه در عدّه طلاق «خلع» يا «مبارات» زن از بخشيدن مال يا مهريّه خود به شوهر برگردد و شوهر هم مطّلع شود و رجوع نمايد كه در اين صورت اگر يكى از آنان در زمان عدّه بميرد، ديگرى از او ارث مى برد.

(مسأله 3071) هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد، اختيار طلاق با زن باشد، اين شرط باطل است ولى چنانچه شرط كند كه از طرف مرد وكيل باشد كه اگر مرد مسافر كند يا مثلاً شش ماه خرجى ندهد، از طرف او خود را طلاق دهد، چنانچه پس از مسافرت مرد يا شش ماه خرجى ندادن خود را با رعايت احتياط طلاق دهد، صحيح است.

(مسأله 3072) پدر و جدّ پدرى ديوانه، اگر به مصلحت او باشد، مى توانند زن او را طلاق بدهند.

(مسأله 3073) اگر پدر يا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كنند، اگرچه مقدارى از زمان تكليف بچّه جزء مدّت صيغه باشد، مثلاً براى پسر چهارده ساله خود زنى را دو ساله صيغه كنند، بنابر احتياط نمى توانند مدّت آن زن را ببخشند و همچنين نمى توانند زن دائمى او را طلاق دهد.

(مسأله 3074) اگر از روى علاماتى كه در شرع معيّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمى داند، بنابر احتياط مستحب نبايد آن زن را براى خود يا براى كس ديگرى عقد كند.

(مسأله 3075) اگر كسى زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زن او بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد: «يك سال پيش تو را طلاق دادم» و شرعاً هم ثابت كند، مى تواند چيزهايى را كه در آن مدّت براى زن تهيّه نموده و او مصرف نكرده است، از او پس بگيرد ولى چيزهايى را كه مصرف كرده، نمى تواند از او مطالبه نمايد.

احكام رجوع كردن

(مسأله 3076)
«رجوع» به هر لفظ يا عملى ممكن است حاصل شود، به شرط آن كه

[522]

همراه با قصد رجوع باشد، بنابر اين در طلاق رِجعى مرد به دو صورت مى تواند به زن خود رجوع كند:

اوّل: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم: كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.

(مسأله 3077) براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد: «به زن خود رجوع كردم» صحيح است.

(مسأله 3078) مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حقّ رجوع از بين نمى رود.

(مسأله 3079) اگر مرد همسرش را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق او را عقد كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم، زن به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مى شود، يعنى مرد مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اوّل: آن كه عقد همسر دوم دائمى باشد، و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد موقّت كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اوّل نمى تواند او را عقد كند.

دوم: همسر دوم بالغ باشد و با او آميزش و دخول كند و بنابر احتياط واجب بايد انزال شود.

سوم: همسر دوم زن را طلاق بدهد يا بميرد.

چهارم: عدّه طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.

(مسأله 3080) اگر مردى سه بار صيغه طلاق را تكرار كند ـ بدون اين كه در ميان اين سه بار رجوع كرده باشد ـ يك طلاق محسوب مى شود و دو طلاق ديگر لغو است، همچنين اگر بگويد: «هِىَ طالقٌ ثَلاثاً» يعنى: «زن من سه طلاقه است» تنها يك طلاق محسوب مى شود.

احكام و مسائل عدّه

عده بر دو قسم است: 1 ـ عده طلاق 2 ـ عده وفات.

[523]

1 ـ عدّه طلاق

پس از آن كه زن به هر دليل از شوهر خود جدا شد ـ خواه با خواندن صيغه طلاق باشد يا از موارد فسخ نكاح باشد يا با تمام شدن مدّت و يا بخشيدن مدّت توسّط شوهر در عقد موقّت ـ بايد مدّتى را كه در شرع مقدّس تعيين شده به عنوان «عدّه» صبر نمايد و در اين مدّت از ازدواج با شوهر ديگرى خوددارى نمايد.

(مسأله 3081) زنى كه نُه سال او تمام نشده (در صورتى كه بالغ نشده باشد) و زن يائسه، عدّه ندارند، يعنى اگرچه شوهر با او آميزش كرده باشد، بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند.

(مسأله 3082) زن بى شوهرى كه با او زنا شده، عدّه ندارد و ازدواج با او جايز است ولى بنابر احتياط از ازدواج با كسانى كه زنا را حرفه خود قرار داده اند خوددارى شود، مگر اين كه به طور كلّى دست بردارند و توبه آنان احراز شود، و زنى كه به شبهه با او آميزش شده، بايد عدّه طلاق نگهدارد.


back page fehrest page next page