اوّل: در برابر هبه اى كه كرده چيزى ـ هرچند كم ـ از طرف گرفته باشد، خواه
گرفتن عوض در بخشش شرط شده باشد يا طرف خودش آن را در مقابل بخشش به بخشنده
بپردازد.
دوم: آن چيز را «قربةً الى الله» بخشيده باشد.
سوم: بخشش به يكى از خويشان متعارف باشد، و بنابر احتياط واجب اگر زن و شوهر
هم چيزى را به يكديگر هبه كنند، نبايد آن را به هم بزنند.
چهارم: مالى كه بخشيده به حال خود باقى نمانده باشد، به عنوان مثال همه يا
بعضى از آن به طور كلّى تلف شده يا صورت آن كلاً تغيير كرده باشد ـ مانند نانى كه
خورده يا پارچه اى كه دوخته شده است ـ و يا اين كه به ديگرى منتقل شده باشد.
پنجم: يكى از دو طرف هبه بميرد، پس اگر هبه كننده پس از تحويل دادن بميرد،
بنابر احتياط واجب وارثان او نمى توانند هبه را پس بگيرند، و اگر هبه گيرنده پس از
تحويل بميرد، مال به ورثه او منتقل مى شود و بنابر احتياط واجب هبه كننده نمى تواند
آن را پس بگيرد.
(مسأله 2709) «اِبراء» عبارت از اين است كه
طلبكار به اختيار از حق خود صرف نظر كند، بنابراين اگر انسان از كسى طلب داشته
باشد، مى تواند گذشت كند و قبول بدهكار شرط نيست و در اين صورت ديگر نمى تواند آن
را به هم بزند.
(مسأله 2710) در ابراء طلبكار بايد داراى
شرايط هبه كننده (كه در مسأله 2704 گفته شد) باشد.
(مسأله 2711) ابراء ذمّه ميت از دَين صحيح
است.
(مسأله 2712) هبه كننده مى تواند در مقابل
چيزى كه مى بخشد عوضى قرار دهد و
[454]
آن را از طرف بگيرد و به آن «هبه معوّضه» مى گويند، و
لازم نيست عوض آن، عين و جنس باشد، بلكه مى تواند هر كارى را كه نفع آن به شكلى به
بخشنده مى رسد عوض هبه قرار دهد، مثلاً بخواهد در مقابل هبه، طلبى را كه طرف از هبه
كننده دارد ببخشد يا كار مشروعى را براى او انجام دهد.
(مسأله 2713) كسى كه هبه را قبول مى كند،
چنانچه شرطى به عهده او نهاده شود، بنابر احتياط بايد به آن عمل نمايد، بنابراين
اگر هبه كننده چيزى را به كسى ببخشد به شرط آن كه او هم چيزى را به او هبه كند،
بنابر احتياط بايد طرف به آن شرط عمل نمايد و چنانچه از آن امتناع كند و يا عمل به
آن ممكن نباشد، بخشنده مى تواند هبه را به هم بزند.
(مسأله 2714) جهيزيّه اى كه پدر و مادر به
دختر مى دهند، اگر به واسطه صلح يا بخشش ملك او نموده باشند، نمى توانند از او پس
بگيرند ولى اگر ملك او نكرده باشند، پس گرفتن آن مانعى ندارد; همچنين است حكم
جواهرات يا چيزهاى ديگرى كه شوهر براى همسر خود تهيّه مى كند يا پدر به فرزند خود
مى دهد.
[455]
احكام صدقه
صدقه دادن كه يك اقدام خالصانه و صادقانه مى باشد،
مورد سفارش قرآن كريم و احاديث فراوان قرار گرفته و موجب خير و بركت در زندگى، دفع
بلا و مرگ هاى ناگهانى و شفاى بيماران مى شود، و همان طور كه پيامبر اسلام(صلى الله
عليه وآله)فرموده: «كلّ معروف صدقه»(1)يعنى هر كار خير و پسنديده اى، صدقه محسوب
مى شود، و اقداماتى كه موجب هدايت گمراهان، حمايت نيازمندان و عمران و آبادانى مادى
و معنوى جامعه گردد، ماندگارتر و مفيدتر مى باشد.
(مسأله 2715) «صدقه» بر دو قسم است:
اوّل: صدقه واجب، نظير زكاتِ مال، زكات فطره، ردّ مظالم (يعنى جبران تجاوزات
انسان به اموال مردم با جهل به صاحبان آنها كه به اجازه مجتهد جامع الشرايط صدقه
داده مى شود) و كفّاره هاى گوناگون.
دوم: صدقه مستحب، يعنى احسان و اعانت مالى به ديگران يا تأسيس مؤسسه خيريه
كه منافع آن عايد عموم گردد كه درباره خواص و آثار آن روايات زيادى وارد شده است.
(مسأله 2716) صدقه دهنده علاوه بر اين كه بايد
بالغ، عاقل و غير سفيه باشد وبه واسطه ورشكستگى توسّط حاكم شرع از تصرّف در اموال
خود منع نشده باشد، بايد قصد قربت هم داشته باشد و صدقه را بدون عوض به شخص مورد
نظر بدهد.
(مسأله 2717) صدقه دهنده پس از تحويل دادن مال
نمى تواند آن را به هم بزند و صدقه را پس بگيرد، هر چند آن شخص از ارحام و بستگان
او نباشد.
(مسأله 2718) كسى كه صدقه مستحب را مى گيرد،
لازم نيست مسلمان يا مؤمن
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار الانوار،ج93،ص119.
[456]
باشد، بلكه به كافرِ اهل كتاب فقيرى كه در بلاد
مسلمانان با اجازه و رضايت آنها ساكن شده باشد نيز مى توان صدقه مستحب داد.
(مسأله 2719) سيّد مى تواند صدقات واجب يا
مستحب خود را به سيّد يا غير سيّد بدهد و غير سيّد مى تواند صدقه مستحب خود را به
سيّد بپردازد، ولى در مورد پرداخت كفّارات و ردّ مظالم اين كار خلاف احتياط واجب
است و غير سيّد صدقه واجب خود ـ نظير زكات مال و زكات فطره ـ را نمى تواند به سيّد
بدهد.
(مسأله 2720) آنچه را كه انسان صدقه داده
مكروه است از صدقه گيرنده بخرد يا به عنوان بخشش از طرف او قبول نمايد، ولى اگر به
ارث به او برسد، قبول آن مانعى ندارد.
(مسأله 2721) ردّ كسى كه درخواست كمك كرده و
نيز درخواست كمك از ديگران بدون داشتن نياز، شديداً كراهت دارد و گاهى جايز نيست.
[457]
احكام وقف
«وقف» آن است كه انسان ملكى را ثابت نگهدارد و منافع
آن را براى شخص يا اشخاص يا براى كار ويا مصرفى تعيين نمايد، مانند اين كه زمينى را
براى مسجد يا حسينيّه يا مدرسه و يا فقرا مخصوص سازد. به اين كار در اصطلاح «وقف» و
به مالى كه وقف مى شود «موقوفه» و به وقف كننده «واقف» و به شخص يا مصرفى كه براى
آن وقف شده «موقوف عليه» گفته مى شود.
(مسأله 2722) وقف بر دو نوع است: اوّل:
«وقف خاص» مانند آن كه چيزى را براى اولاد خود وقف نمايد. دوم: «وقف عام» كه
اختصاص به افراد خاصّى ندارد، مانند آن كه چيزى را براى مسجد يا حسينيّه و يا فقرا
وقف كند.
(مسأله 2723) در وقف، خاص باشد يا عام، بنابر
احتياط قصد قربت لازم است، ولى لازم نيست وقف كننده مسلمان باشد، بنابر اين اگر غير
مسلمان هم چيزى را وقف كند صحيح است.
(مسأله 2724) اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك
او خارج مى شود و خود او و ديگران نمى توانند آن را ببخشند يا بفروشند و كسى هم از
آن ملك ارث نمى برد، ولى در بعضى از موارد كه در مسأله «2294» و «2295» گفته شده،
فروختن آن اشكال ندارد.
(مسأله 2725) وقف كننده بايد مكلّف و عاقل و
با قصد و اختيار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف كند، بنابراين اگر سفيه چيزى
را وقف كند، صحيح نيست.
(مسأله 2726) لازم نيست در وقف صيغه بخوانند و
يا صيغه وقف را به عربى بخوانند، بلكه با هر لفظ يا عملى كه وقف بودن چيزى را
بفهماند و آن را تحويل دهد صحيح است، مثلاً اگر بگويد: «خانه خود را وقف كردم» و آن
را تحويل موقوف عليه يا متولى وقف دهد، وقف صحيح است و محتاج به قبول هم نيست حتّى
در وقف خاص.
[458]
(مسأله 2727) وقف بايد منجّز و بدون ترديد
انجام شود، پس اگر واقف آن را معلّق به شرطى كند كه وجود آن شرط در حال يا آينده
قطعى يا محتمل باشد، دو صورت دارد:
اوّل: چنانچه آن شرط از شرايط صحّت وقف نباشد، صحّت وقف محلّ اشكال است، مثل
اين كه بگويد: «اگر خداوند پسرى به من عطا كرد، خانه ام وقف باشد».
دوم: اگر آن شرط در نظر واقف قطعى باشد و در صحّت وقف دخالت داشته باشد، وقف
صحيح است، مانند اين كه بگويد: «اگر آن خانه مال من باشد، آن را وقف نمودم».
(مسأله 2728) اگر ملكى را براى وقف معيّن كند
و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود يا بميرد، چنانچه موقوف عليه آن را تحويل
گرفته باشد، وقف صحيح و لازم است و اگر تحويل نگرفته باشد، وقف صحيح نيست و اختيار
آن با ورثه است.
(مسأله 2729) كسى كه مالى را وقف مى كند بايد
براى هميشه وقف كند، پس اگر مثلاً بگويد: «اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد نباشد»
و يا بگويد: «اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد تا پنج سال وقف نباشد و بعد دوباره
وقف باشد» باطل است، و به احتياط واجب بايد وقف از هنگام خواندن صيغه باشد، پس اگر
مثلاً بگويد: «اين مال بعد از مردن من وقف باشد» چون از هنگام خواندن صيغه تا مردن
وى وقف نبوده، اشكال دارد.
(مسأله 2730) چيزى كه وقف مى شود بايد «عين»
آن موجود و مشخّص باشد، بنابراين وقف كردن «دَين» مانند اين كه بگويد: «آنچه را از
فلانى طلب دارم وقف نمودم» يا وقف نمودن چيزى كه مشخّص نيست، مانند اين كه بگويد:
«يكى از باغهايم را وقف نمودم» صحيح نيست. همچنين اگر منافع چيزى را وقف كند، مثلاً
بگويد: «منافع و استفاده خانه ام را وقف نمودم» صحيح نمى باشد، ولى وقف كردن خانه
براى سكونت در آن يا وقف كردن درخت براى استفاده از ميوه آن صحيح است، هرچند هنگام
وقف، ميوه درخت موجود نباشد.
(مسأله 2731) مصرفى كه ملك را براى آن وقف
مى كند، بايد معيّن و حلال باشد، بنابراين اگر ملك خود را براى يكى از چند مسجد،
بدون تعيين آن وقف نمايد يا آن را براى ترويج باطل و نظاير آن وقف كند، صحيح نيست.
(مسأله 2732) وقف در صورتى صحيح است كه مال
وقف را تحويل متولّى وقف يا كسى كه براى او وقف شده يا وكيل يا ولىّ او بدهند، ولى
اگر چيزى را بر اولاد صغير
[459]
خود وقف كند و به قصد اين كه آن چيز وقف آنان باشد،
از طرف آنان نگهدارى نمايد، وقف صحيح است.
(مسأله 2733) اگر ملكى را به عنوان مسجد وقف
كنند، بعد از آن كه واقف به قصد واگذار كردن اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند،
همين كه يك نفر در آن محل نماز خواند، وقف درست مى شود.
(مسأله 2734) اگر ملك وقفى خراب شود، از وقف
بودن بيرون نمى رود.
(مسأله 2735) وقف بر معدوم ـ يعنى افرادى كه
وجود ندارند ـ صحيح نيست، امّا اگر وقفِ مال جهت افرادى كه به دنيا نيامده اند و در
شكم مادر هستند باشد، اشكالى ندارد; همچنين وقف بر معدوم به تبع موجود ـ يعنى براى
اشخاصى كه بعضى از آنها به دنيا آمده اند ـ صحيح است، مانند وقف بر اولاد و در اين
صورت طبقات بعد كه به دنيا نيامده اند، بعد از به دنيا آمدن با ديگران شريك
مى شوند.
(مسأله 2736) اگر چيزى را بر خودش وقف كند،
مثل آن كه مغازه اى را وقف كند كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند،
صحيح نيست ولى اگر مثلاً مالى را بر فقرا وقف كند و خود او فقير شود، مى تواند از
منافع وقف استفاده نمايد.
(مسأله 2737) فرشى را كه براى حسينيه وقف
كرده اند، نمى شود براى نماز به مسجد ببرند، اگرچه آن مسجد نزديك حسينيه باشد و به
طور كلى هر چه كه براى مكان يا جهت خاصى وقف شده باشد، نبايد به محلّ ديگرى انتقال
دهند يا استفاده ديگرى از آن بنمايند.
(مسأله 2738) اگر ملكى را براى تعمير مسجدى
وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير نداشته باشد و احتمال هم نرود كه تا
مدّتى احتياج به تعمير پيدا كند، در صورتى كه غير از تعمير احتياج ديگرى نداشته
باشد و عايدات آن در معرض تلف و نگهدارى آن لغو و بيهوده باشد، مى توانند عايدات آن
ملك را به مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند.
(مسأله 2739) اگر ملكى نظير درختان يك باغ را
بر افراد خاصّى وقف نمايند به گونه اى كه ميوه آن درختان در ملك آن افراد حادث شود،
آنان مالك ميوه مى شوند و چنانچه سهم هر يك از افراد به حدّ نصاب زكات برسد، بايد
زكات آن را بپردازد، ولى چنانچه واقف درختان باغ را براى جهتى از جهات عمومى، مانند
عنوان فقرا، وقف نمايد
[460]
نه براى افراد خاص، تعلّق زكات به ميوه آنها معلوم
نيست.
(مسأله 2740) قبرستان هايى كه وقف بوده و در
مسير خيابان قرار مى گيرند، از وقف بودن خارج نمى شوند و تصرّف و نيز خريد و فروش
آنها جايز نيست، ولى عبور ومرور از آنها اگر هتك حرمت اموات نباشد اشكال ندارد و در
صورتى كه قبرستان ملك شخصى افراد باشد، هرگونه تصرّف در آن بستگى به رضايت صاحب ملك
دارد.
(مسأله 2741) وقف بودن هر چيزى به يكى از
راه هاى زير ثابت مى شود:
اوّل: شهرت بين مردم، به گونه اى كه موجب يقين يا اطمينان گردد. دوم:
اقرار كسى كه ملك در اختيار اوست، يا در صورت نبودن او وارثانش اقرار نمايند.
سوم: مردم با آن به گونه ملك موقوفه عمل نمايند. چهارم: شهادت دو مرد
عادل. پنجم: شهادت ثِقه در صورتى كه خبر دادن وى موجب اطمينان گردد.
شروط ضمن وقف
(مسأله 2742) شروطى را كه واقف براى استفاده از
وقف قرار مى دهد، در صورتى كه مشروع باشند، صحيح است و بايد به آنها عمل شود، به
عنوان مثال اگر براى سكونت طلاّب در مدرسه اى شرط نمايد كه نماز شب بخوانند، بايد
به آن شرط عمل نمايند و در غير اين صورت نمى توانند در آن مدرسه سكونت داشته باشند.
(مسأله 2743) اگر مثلاً خانه اى را براى اشخاص
خاصّى وقف نمايد و از ظاهر وقف يا نشانه هاى ديگر معلوم شود كه منظور واقف، حفظ
عنوان خانه بوده است، تغيير آن به چيز ديگرى مانند مغازه، جايز نيست، بلكه اگر
احتمال هم داده شود، بنابر احتياط واجب نبايد آن را تغيير دهند.
توليت و نظارت بر وقف
(مسأله 2744) اگر براى چيزى كه وقف كرده متولّى
معيّن كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايند، و اگر معيّن نكند، چنانچه برافراد
مخصوصى مثلاً بر اولاد خود وقف كرده باشد، اختيار امورى كه مربوط به مصلحت وقف است
و در نفع بردن طبقات بعد نيز دخالت دارد، با حاكم شرع است و اختيار امورى كه مربوط
به نفع بردن طبقه موجود
[461]
است، اگر آنها بالغ باشند، با خود آنان و اگر بالغ
نباشند، با ولىّ ايشان است، و براى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.
(مسأله 2745) اگر ملكى را مثلاً بر فقرا يا
سادات وقف كند، يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن
ملك متولّى معيّن نكرده باشد، اختيار آن با حاكم شرع است.
(مسأله 2746) اگر ملكى را بر افراد مخصوصى وقف
كند، مثلاً بر اولاد خود كه هر طبقه اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند،
چنانچه متولّى ملك آن را اجاره دهد و بميرد، در صورتى كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت
طبقه بعد را كرده باشد، اجاره باطل نمى شود، ولى اگر متولّى نداشته باشد و يك طبقه
از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بين مدّت اجاره بميرند، در
صورتى كه طبقه بعد اجازه نكنند، اجاره باطل مى شود و در صورتى كه مستأجر،
اجاره بهاى تمام مدّت را داده باشد، اجاره بهاى از زمان مردن آنها تا آخر مدّت
اجاره را از مال آنان مى گيرد.
(مسأله 2747) ملكى كه مقدارى از آن به نحو
مشاع وقف است و مقدارى از آن وقف نيست، اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولّى
وقف مى تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند.
(مسأله 2748) اگر متولّى وقف خيانت كند و
عايدات آن را به مصرفى كه معيّن شده نرساند، چنانچه براى عموم وقف شده باشد و با
تعيين ناظر امينى بتوان از خيانت هاى او جلوگيرى كرد، بايد حاكم شرع، ناظر امينى بر
او بگمارد و اگر به اين صورت نتوان ممانعت كرد، حاكم شرع بايد به جاى او متولّى
امينى معيّن نمايد.
(مسأله 2749) اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن
را خرج تعمير مسجد نمايند و به امام جماعت و مؤذّن و مستخدم آن بدهند و بدانند براى
هر يك چه مقدار معيّن كرده، در صورتى كه معلوم شود منظور واقف تأمين زندگى امام
جماعت يا مؤذّن يا مستخدم بوده و مقدارى كه معيّن كرده در زمان گذشته آن را تأمين
مى كرده ولى حالا خيلى كمتر از مورد نياز است، مثلاً گفته باشد: «هر ماه ده تومان
به امام بدهيد»، مى توان به مقدار تأمين معاش به آنها داد و اگر معلوم نباشد، بايد
همانطور كه مشخّص كرده مصرف شود، و چنانچه ندانند براى هر يك چه مقدار معيّن نموده،
بايد اوّل مسجد را تعمير كنند و اگر
[462]
چيزى زياد آمد، بين امام جماعت و مؤذّن و مستخدم به
نحو مساوى تقسيم نمايند و بهتر است اين سه نفر در تقسيم با يكديگر مصالحه كنند.
حبس ملك
(مسأله 2750) انسان مى تواند ملك خود را بدون اين
كه وقف كند، براى استفاده اشخاص يا انجام كارهاى خيريّه يا عبادت «حبس» نمايد، يعنى
استفاده و انتفاع از آن را منحصر در كارهاى خيريّه و عبادات يا اشخاص نمايد; پس
چنانچه آن را عملاً براى استفاده اين گونه امور قرار دهد، «حبس» محقّق شده و
نمى تواند آن را به هم بزند ولى اگر براى مدّت محدودى ـ مثلاً ده سال ـ حبس كرده
باشد، پس از انقضاى آن مدّت به ملكيّت او يا كسانى كه هنگام مرگ، وارث او بوده اند
باز مى گردد.
(مسأله 2751) در حبس ملك نيز، نظير وقف، بلوغ
و عقل صاحب ملك شرط است، و به احتياط واجب قبض شرط صحّت آن است، همچنين مالك نبايد
سفيه باشد و يا اين كه به واسطه ورشكستگى توسط حاكم شرع از تصرّف در اموال خود منع
شده باشد، و صحت حبس بر اشخاص منوط به قبول آنان است.
[463]
احكام محجوران
«محجور» كسى است كه شرعاً حقّ تصرّف در اموال خود را
نداشته باشد و ديگران امور مالى او را سرپرستى كنند.
(مسأله 2752) محجوران چهار دسته هستند:
اوّل: كودكى كه هنوز بالغ نشده است.
دوم: ديوانه.
سوم: سفيه، يعنى كسى كه در امور مالى نفع و ضرر خود را به خوبى تشخيص
نمى دهد و دارايى خود را در امور بيهوده مصرف مى كند، اگرچه حاكم شرع هم او را از
تصرّف منع نكرده باشد.
چهارم: ورشكسته اى كه حكم ورشكستگى او توسّط حاكم شرع صادر شده است.
(مسأله 2753) بچّه اى كه بالغ نشده شرعاً
نمى تواند در مال خود تصرّف كند ولى اگر كودك نابالغ چيزهاى مباحى را كه ملك كسى
نيست ـ نظير ماهى دريا ـ با تلاش و كار خود به قصد تملّك به دست آورد، مالك آن
مى شود.
(مسأله 2754) كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه
است، تصرّفى كه هنگام ديوانگى در مال خود مى كند صحيح نيست.
(مسأله 2755) انسان مى تواند در مرضى كه با آن
از دنيا مى رود، هر مقدار از مال خود را كه بخواهد، به مصرف خود و عيال و ميهمان و
كارهايى كه اسراف شمرده نمى شوند برساند، و نيز اگر مال خود را به كسى ببخشد يا
ارزان تر از قيمت بفروشد يا اجاره دهد، صحيح است.
(مسأله 2756) اگر بيمار در مرضى كه با آن از
دنيا مى رود، بخواهد واجبات مالى خود نظير خمس، زكات و كفّارات را بپردازد ـ هرچند
از يك سوم دارايى او بيشتر باشد ـ
[464]
نيازى به رضايت ورثه ندارد.
(مسأله 2757) شخص بدهكار با چهار شرط ورشكسته
محسوب مى شود:
اوّل: بدهى هاى او نزد حاكم شرع ثابت شده باشد.
دوم: اموال او ـ به جز خانه مسكونى ولوازم ضرورى زندگى ـ از بدهى هاى او
كمتر باشد.
سوم:وقت پرداخت بدهى هاى او رسيده باشد.
چهارم: طلبكار يا طلبكاران از حاكم شرع بخواهند اموال او را ضبط نمايد و
حاكم شرع نيز به ضبط اموال او حكم كند.
(مسأله 2758) پس از آن كه حاكم شرع حكم به ضبط
و توقيف اموال شخص ورشكسته نمود، اموال وى، به جز خانه مسكونى و لوازم ضرورى زندگى،
ضبط و ميان طلبكاران تقسيم مى شود.
(مسأله 2759) مخارج خوراك، پوشاك و مسكن شخص
ورشكسته و كسانى كه تحت سرپرستى او مى باشند ـ با مراعات شئون آنان ـ تا هنگام
تقسيم، از اموال او برداشته مى شود و اگر بميرد، هزينه كفن و دفن او بر بدهى هاى او
مقدّم مى باشد.
(مسأله 2760) ولايت و سرپرستى «كودك نابالغ» و
«ديوانه» و «شخص سفيه» به ترتيب بر عهده افراد زير مى باشد:
اوّل: پدر و جدّ پدرى، ولى مادر و جدّ مادرى يا برادر و يا خواهر كودك يا
ديوانه و يا سفيه، ولايتى بر او ندارند، مگر آن كه حاكم شرع آنها را ولىّ قرار دهد.
دوم: با نبودن پدر و جدّ پدرى، كسى كه از طرف آنان به عنوان «وصى» پس از مرگ
عهده دار سرپرستى آنان شده است.
سوم: با نبودن دسته اوّل و دوم، حاكم شرع يا كسى كه از طرف او به عنوان
«قيّم» منصوب خواهد شد.
چهارم: با نبودن حاكم شرع و نماينده او، افراد مؤمن و عادل و خبير.
(مسأله 2761) ولايت پدر و جدّ پدرى بر شخص
ديوانه و سفيه در صورتى است كه ديوانگى و سفاهت او قبل از بلوغ پيدا شده باشد، پس
اگر بعد از بلوغ عارض شود، ولايت آنان با حاكم شرع است.
[465]
(مسألة 2762) ولايت پدر و جدّ پدرى قابل
انتقال به ديگرى نيست، ولى آنان در صورت وجود مصلحت مى توانند ديگرى را وكيل خود
نمايند.
(مسأله 2763) در ولايت و سرپرستى پدر و جدّ
پدرى، عدالت آنان شرط نيست، ولى هرگاه براى حاكم شرع ثابت شود كه سرپرستى آنان به
ضرر كودك يا سفيه و يا ديوانه مى باشد، بايد آنان را از تصرّف در اموال كودك يا
سفيه و يا ديوانه منع كند و شخص ديگرى را كه امين باشد منصوب نمايد، مگر اين كه با
ضميمه كردن امين به پدر و جدّ پدرى، بتوان سرپرستى آنان را در جهت مصلحت كودك، سفيه
يا ديوانه اصلاح نمود.
[466]
احكام مشاغل و درآمدها
(مسأله 2764) كسب مال و تجارت بايد از راه حلال و مشروع باشد و اگر كسى از
راه هاى حرام مانند قمار، دزدى، ربا، رشوه، غنا، مدح و تقويت ظالم و راه هاى
نامشروع ديگر، مالى به دست آورد حرام است و ضامن آن مى باشد.
(مسأله 2765) قراردادن هر فعل حرام به عنوان
شغل و راه كسب و درآمد حرام است، بنابراين ساختن هر چيزى كه براى عبادت غير خدا
ساخته مى شود، و نيز ساختن هر چيزى كه منفعت اختصاصى يا منفعت عمومى آن حرام باشد،
و همچنين شرابفروشى و جادوگرى و نظاير آن جايز نيست.
(مسأله 2766) يادگرفتن و ياددادن علوم و
صنايعى كه مورد نياز مردم است و موجب عظمت و قدرت مسلمانان در برابر كفّار مى باشد،
بر همه افراد واجب كفايى است.
(مسأله 2767) يادگرفتن سحر و عمل به آن حرام
است، مگر اين كه به وسيله افراد لايقى براى باطل كردن سحر باشد كه در حدّ ضرورت
اشكال ندارد.
(مسأله 2768) «كهانت» و «تنجيم»(1) اگر به اين
شكل باشد كه براى غير خداوند، به نحو استقلال يا اشتراك با خداوند، تأثير قائل
شوند، حرام بلكه شرك است ولى اگر مشيّت خداى متعال را مؤثر مطلق بدانند و
پيش بينى هاى آنها به نحو حدس و تخمين و مبنى بر اين باشد كه پروردگار عالم بعضى
امور را سبب يا مقارن و هماهنگ بعضى امور ديگر قرار داده و بقيه سببيّت يا تقارن و
سلب آن در قبضه قدرت مطلقه او مى باشد، اشكال ندارد.
(مسأله 2769) شعبده بازى در صورتى كه براى
جلوه دادن حق به شكل باطل و يا باطل به شكل حق باشد، جايز نيست ولى اگر تنها براى
سرگرمى باشد، اشكال ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ «كاهن» ادّعا مى كند كه وقايع را به واسطه
خبردادن اجنّه وشياطين يا به واسطه اسباب خفيّه ديگرى مى فهمد و «منجّم» به وسيله
حركات افلاك و تقارن كواكب از آينده خبر مى دهد.