(مسأله 2389) در طرفين قرارداد مضاربه، بلوغ،
عقل و اختيار شرط است و علاوه براين سرمايه گذار بايد حقّ تصرّف در دارايى خود را
داشته باشد و عامل بتواند با آن سرمايه كار نمايد.
(مسأله 2390) اصل سرمايه در مضاربه مى تواند به صورت
نقد يا دين يا منفعت باشد، و در سود آن سهم هر كدام بايد به نحو مشاع معيّن شود و
اگر سهم هر كدام نامعيّن باشد، مضاربه صحيح نيست.
(مسأله 2391) لازم نيست سرمايه مضاربه طلا و نقره
سكّه دار باشد; بلكه مضاربه با اسكناس يا اوراق ديگر با ارزش نيز صحيح است.
(مسأله 2392) عقد مضاربه اگر مدّت دار باشد، عقد لازم
است و چنانچه مدّت دار نباشد، بعيد نيست عقد جايز باشد ولى اگر آن را در ضمن عقد
لازمى شرط كنند كه تا مدّت معيّنى آن را به هم نزنند، بايد به شرط عمل نمايند; و
منظور از عقد لازم، قراردادى است كه بدون رضايت طرفين نمى توان آن را به هم زد، بر
خلاف عقد جايز.
(مسأله 2393) عقد مضاربه با فوت عامل به هم مى خورد ولى
با فوت مالك به هم نمى خورد و تا آخر مدّت تعيين شده باقى است.
(مسأله 2394) اگر كسى به ديگرى پولى بدهد تا با آن
كالايى را بخرد و بين آنان
[392]
تقسيم گردد، مضاربه نيست و كالاى خريدارى شده متعلّق
به صاحب پول است و عامل فقط اجرت متعارف كار خود را طلبكار مى باشد.
(مسأله 2395) سود مضاربه را ميان دو طرف قرارداد تقسيم
مى كنند، و چنانچه در مضاربه شرط شود كه شخص سومى بدون شركت در سرمايه و كار، در
سود شريك باشد يا شرط كنند كه دو طرف يا يكى از آنها از مال خود چيزى به او ببخشند،
اشكال ندارد.
(مسأله 2396) اگر عامل كوتاهى نكند و زيانى پيش آيد،
متحمّل زيان نمى شود و زيان بر عهده صاحب سرمايه است ولى اگر در مضاربه شرط كنند كه
زيان متوجّه دو طرف يا فقط عامل گردد، شرط صحيح است و بايد طبق شرط عمل كنند.
(مسأله 2397) اگر عامل با سرمايه گذار شرط كند تا پايان
مدّت ماهانه مبلغ معيّنى را به عنوان على الحساب به او بپردازد و در پايان مدّت سود
را تعيين نموده باقى مانده سود را تسويه كنند و يا با يكديگر مصالحه نمايند، مضاربه
صحيح است.
(مسأله 2398) مبالغ معيّنى را كه شركت ها يا بانك ها به
عنوان سود ثابت به سرمايه گذار مى پردازند و گاهى پيش از شروع عمل پرداخت مى كنند،
به عنوان مضاربه صحيح نيست، مگر بدانند سهم سود سرمايه گذار، آن مقدار يا بيشتر
خواهد بود يا سرمايه گذار شرط كند اگر سهم او كمتر از آن مقدار بود، بانك آن را
جبران كند و هچمنين اگر به عنوان على الحساب مبلغى بپردازند تا در آخر مدّت با هم
مصالحه كنند، مانعى ندارد.
(مسأله 2399) قراردادى كه ميان صاحب سرمايه و صاحب صنعت
و حرفه بسته مى شود تا عامل سرمايه را در صنايع به كار گيرد و سود آن را بين خود
تقسيم كنند، به عنوان مضاربه صحيح است; همچنين قراردادى كه بين صاحب ماشين و راننده
يا بين صاحب ابزار كار و كارگر بسته مى شود، به عنوان مضاربه صحيح است.
(مسأله 2400) اگر انتقال سرمايه به شهر ديگر متعارف و
معمول نباشد، عامل نمى تواند بدون اجازه سرمايه گذار آن را به شهر ديگر منتقل نمايد
و اگر بدون اجازه او منتقل كند و از اين بابت زيانى به سرمايه وارد شود، ضامن خسارت
خواهد بود ولى اگر سرمايه گذار اجازه داده باشد و عامل نيز در حفظ سرمايه كوتاهى
نكرده باشد، ضامن نيست.
[393]
(مسأله 2401) در مواردى كه عامل حقّ جابجا
كردن سرمايه را به شهر ديگرى دارد، هزينه جابجايى و انباردارى و امورى مانند دلاّلى
و هزينه سفر خود را مى تواند به حساب مضاربه منظور نمايد.
(مسأله 2402) يك سرمايه گذار مى تواند با چند عامل كه
به طور مشترك كار مى كنند در مورد يك مال مضاربه كند، خواه سهم آنان از سود مساوى
باشد يا نه و در عمل يكسان باشند يا متفاوت، همچنين چند سرمايه گذار مى توانند با
يك عامل به مضاربه بپردازند.
(مسأله 2403) اگر عامل سرمايه چند سرمايه گذار را به
طور مشترك در اختيار گرفته باشد، مخارج تجارت را از اصل سرمايه برمى دارد، ولى اگر
سرمايه ها متفاوت باشد، بايد هزينه هاى تجارت را به نسبت كسر نمايد، همان گونه كه
تقسيم سود به نسبت سرمايه مى باشد.
(مسأله 2404) در صورتى كه قرارداد مضاربه مطلق و بدون
شرط باشد، عامل به نحو معمول و متعارف هر طور كه مصلحت بداند مى تواند تجارت نمايد.
(مسأله 2405) اگر در مقدار سرمايه يا سود و خسارت
وارده، بين مالك و عامل اختلاف پيدا شود و دليلى در بين نباشد، گفته عامل مقدّم است
ولى اگر در مقدار سهم عامل از سود حاصله اختلاف شود و دليل و مدركى در بين نباشد،
گفته مالك مقدّم خواهد بود.
(مسأله 2406) پدر و جدّ پدرى مى توانند با مال كودك
خود، در صورتى كه به مصلحت او باشد، مضاربه كنند; همچنين قيّم شرعى بچّه مانند وصى
و حاكم شرع، مى تواند با مراعات كامل مصلحت و امانت مال بچّه را به مضاربه دهد.
[394]
احكام صُلح
«صلح» آن است كه انسان با ديگرى سازش كند تا در مقابل عوضى،
مقدارى از مال يا منفعت مال خود راملك او كند يا از طلب يا حقّ خود در مقابل چيزى
بگذرد، اگرچه آن چيز سكوت نمودن و مرافعه نكردن باشد.
(مسأله 2407) دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مى كنند
بايد بالغ و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و نيز قصد صلح داشته باشند
و حاكم شرع نيز آنان را از تصرّف در اموالشان منع نكرده باشد و سفيه نيز نباشند،
اگرچه حاكم شرع هم آنها را منع نكرده باشد.
(مسأله 2408) لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود،
بلكه با هر لفظى كه بفهمانند با هم صلح و سازش كرده اند، صحيح است.
(مسأله 2409) اگر كسى گوسفندان خود را به چوپان بدهد كه
مثلاً يك سال نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد، چنانچه
شير گوسفند را در مقابل زحمت هاى چوپان و آن روغن صلح كند صحيح است. و همچنين اگر
گوسفند را يك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض مقدارى
روغن بدهد، چنانچه روغن به مقدار معيّن در ذمّه باشد و مقيّد نباشد كه از شير خود
گوسفند گرفته باشد، اشكال ندارد ولى اگر مقيد به شير خود گوسفند باشد اشكال دارد.
(مسأله 2410) اگر كسى بخواهد طلب يا حقّ خود را با
ديگرى صلح كند، در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد.
(مسأله 2411) اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و
طلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند،
مثلاً پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، مبلغ زيادى
براى بدهكار حلال نيست،
[395]
مگر آن كه مقدار بدهى خود را به او بگويد و او را
راضى كند، يا به گونه اى باشد كه اگر مقدار طلب خود را مى دانست، باز هم به آن
مقدار صلح مى كرد.
(مسأله 2412) اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنس
هستند و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، بنابر احتياط لازم، در صورتى صحيح
است كه وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد، ولى اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگرچه احتمال
دهند كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است، صلح صحيح است.
(مسأله 2413) اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو
نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند و بخواهند طلب هاى خود را به يكديگر صلح كنند،
چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آنها يكى باشد، مثلاً هر دو ده كيلو گندم طلبكار
باشند، مصالحه آنان صحيح است; و همچنين است اگرجنس طلب آنان يكى نباشد، مثلاً يكى
ده كيلو برنج و ديگرى دوازده كيلو گندم طلبكار باشد، ولى اگر طلب آنان از يك جنس و
چيزى باشد كه معمولاً با وزن و پيمانه آن را معامله مى كنند، در صورتى كه وزن يا
پيمانه آنان مساوى نباشد، بنابر احتياط واجب مصالحه آنان باطل است.
(مسأله 2414) اگر از كسى طلبى داشته باشد كه بايد بعد
از مدّتى بگيرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه
مقدارى از طلب خود را گذشت كند و بقيّه را نقد بگيرد، اشكال ندارد.
(مسأله 2415) اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، با
رضايت يكديگر مى توانند صلح را به هم بزنند; و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو يا
يكى از آنان حقّ به هم زدن معامله را قرار داده باشند، كسى كه آن حق را دارد
مى تواند صلح را به هم بزند.
(مسأله 2416) تا وقتى خريدار و فروشنده از مجلس معامله
متفرّق نشده اند، مى توانند معامله را به هم بزنند; و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد
تا سه روز حقّ به هم زدن معامله را دارد; و همچنين اگر پول جنسى را كه نقد خريده تا
سه روز ندهد و جنس را تحويل نگيرد، فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند; ولى كسى
كه مالى را صلح مى كند در صورت اوّل و دوم حقّ به هم زدن صلح را ندارد، امّا در
صورت سوم چنانچه مال مصالحه را تأخير بيندازد و در عرف حدّى براى اداى آن باشد يا
منصرف از صلح اين باشد كه مال مصالحه را نقد بدهد و تأخير نيندازد، «خيار تأخير» در
صلح نيز جارى
[396]
مى باشد و در بقيّه خيارات كه در «احكام خريد و فروش»
گفته شد مى تواند صلح را به هم بزند، مگر در خيار غَبْنْ كه به هم زدن صلح بى اشكال
نيست.
(مسأله 2417) اگر چيزى كه با صلح گرفته معيوب باشد، در
صورتى كه آن عيب پيش از معامله بوده و او نمى دانسته، مى تواند صلح را به هم بزند،
ولى نمى تواند تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد.
(مسأله 2418) هرگاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با
او شرط كند كه: «اگر بعد از مرگ وارثى نداشتم بايد چيزى را كه به تو صلح كرده ام
وقف كنى» و او نيز اين شرط را قبول كند، بايد به شرط عمل كند.
(مسأله 2419) اگر زن مهريه خود را با شوهر صلح كند تا
در مقابل، او همسر ديگرى اختيار نكند و شوهر هم قبول نمايد، احتياط واجب آن است كه
زن مهريه را نگيرد و شوهر هم با زن ديگرى ازدواج نكند، مگر اين كه با رضايت يكديگر
صلحِ انجام گرفته را به هم بزنند.
[397]
احكام اجاره
اجاره به دو گونه است: اجاره اشياء و اجاره اشخاص. در مورد
اوّل اجاره عقدى است كه به موجب آن مستأجر در مدّت معيّن، مالك منافع مورد اجاره و
موجر مالك اجاره بها مى گردد و اجاره دهنده (موجر) و كسى كه چيزى را اجاره مى كند
(مستأجر) بايد مكلّف و عاقل باشند و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز
بايد در مال خود حقّ تصرّف داشته باشند; پس «سفيه» كه مال خود را در كارهاى بيهوده
مصرف مى كند، اگرچه حاكم شرع نيز او را منع نكرده باشد، اگر چيزى را اجاره كند يا
اجاره دهد نافذ نيست.
(مسأله 2420) انسان مى تواند از طرف ديگرى وكيل شود و
مال او را اجاره دهد.
(مسأله 2421) اگر ولى يا قيّم بچّه، مال او را اجاره
دهد يا خود او را اجير ديگرى نمايد اشكال ندارد، و اگر مدّتى پس از زمان بلوغ او را
جزء مدّت اجاره قرار دهد، بعد از آن كه بچّه بالغ شد، مى تواند بقيّه اجاره را به
هم بزند، ولى هرگاه به گونه اى بوده كه اگر مقدارى پس از زمان بلوغ او را جزء مدّت
اجاره نمى كرد، بر خلاف مصلحت وى بود، نمى تواند اجاره را به هم بزند.
(مسأله 2422) بچّه صغيرى كه ولىّ ندارد، چنانچه خودش
طالب اجاره باشد با اجازه مجتهد مى توان او را اجير كرد وكسى كه به مجتهد دسترسى
ندارد، مى تواند از يك نفر مؤمن كه عادل باشد اجازه بگيرد و او را اجير نمايد، به
شرط آن كه اجير گرفتن بچّه نابالغ به مصلحت او بلكه بنابر احتياط واجب ترك آن داراى
مفسده براى بچّه نابالغ باشد.
(مسأله 2423) موجر و مستأجر لازم نيست عقد اجاره را به
صيغه عربى بخوانند، بلكه اگر مالك به كسى بگويد: «ملك خود را به تو اجاره دادم» و
او بگويد: «قبول كردم»، اجاره صحيح است; و نيز اگر حرفى نزنند و مالك به قصد اين كه
ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن تحويل
بگيرد، اجاره صحيح مى باشد.
[398]
(مسأله 2424) اگر انسان بدون صيغه خواندن
بخواهد براى انجام عملى اجير شود، همين كه با رضايت طرف معامله مشغول آن عمل شود،
اجاره صحيح است.
(مسأله 2425) كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره
بفهماند كه ملك را اجاره داده يا اجاره كرده، صحيح است.
(مسأله 2426) اگر خانه يا مغازه را اجاره كند و صاحب
ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نمايد يا از ظاهر كلام او اين
چنين فهميده شود، مستأجر نمى تواند آن را به ديگرى اجاره دهد و اگر شرط نكند يا از
ظاهر كلام او اين چنين فهميده نشود، مى تواند آن را به ديگرى اجاره دهد ولى اگر
بخواهد به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، بايد در آن كارى مانند
تعمير و سفيد كارى انجام داده باشد يا به غير جنسى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد،
مثلاً اگر با پول اجاره كرده به گندم يا چيز ديگرى اجاره دهد.
(مسأله 2427) اگر خانه يا مغازه را مثلاً يك ساله به صد
تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نمايد و صاحب ملك با او شرط نكند كه فقط
خود او از آن استفاده نمايد يا از ظاهر كلام او اين چنين فهميده نشود، مى تواند نصف
ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد، ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقدارى
كه اجاره كرده، مثلاً به صد و بيست تومان اجاره دهد، بايد در آن كارى مانند تعمير
انجام داده باشد يا به غير جنسى كه اجاره كرده اجاره دهد.
(مسأله 2428) اگر غير از خانه، مغازه و اتاق چيز ديگرى
مانند زمين، كشتى، اتومبيل سوارى يا اتوبوس را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه
فقط خودش از آن استفاده نمايد يا از ظاهر كلام او اين چنين فهميده نشود، مى تواند
آن را به بيشتر از مقدارى كه اجاره كرده به ديگرى اجاره دهد.
(مسأله 2429) در «اجاره اشخاص» كسى كه اجاره مى كند
«مستأجر» و كسى كه مورد اجاره قرار مى گيرد «اجير» و مال التّجاره «اجرت» نام دارد;
حال اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند، نمى شود او را به
ديگرى اجاره داد، و اگر شرط نكند و اطلاق اجاره هم منصرف به اين نباشد كه براى خود
انسان كار كند، چنانچه او را به چيزى كه اجرت او قرارداده اجاره دهد بايد زيادتر
نگيرد، و اگر به چيز ديگرى اجاره
[399]
دهد مى تواند زيادتر بگيرد.
(مسأله 2430) اگر انسان اجير شود كه كارى را انجام دهد
ـ مثلاً لباسى را بدوزد ـ نمى تواند ديگرى را براى آن كار به قيمت كمتر اجير كند
مگر اين كه مقدارى از كار را خودش انجام دهد ـ مثلاً پارچه را خودش ببرد ـ و در
مورد تحويل دادن پارچه به ديگرى بايد از صاحب پارچه اجازه بگيرد.
شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند
(مسأله 2431) مالى كه اجاره مى دهند چند شرط دارد:
اوّل: آن كه معيّن باشد; پس اگر بگويد: «يكى از خانه هاى خود را اجاره دادم»
درست نيست.
دوم: مستأجر آن را ببيند يا كسى كه آن را اجاره مى دهد، خصوصيّات آن را
بگويد تا كاملاً معلوم باشد.
سوم: تحويل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبى كه فرار كرده باطل است.
چهارم: آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره دادن چيزهايى كه
با استفاده مستهلك مى شوند، مانند نان و ميوه و خوردنى ها صحيح نيست.
پنجم: استفاده اى كه مال را براى آن اجاره داده اند ممكن باشد; پس اجاره
دادن زمين براى زراعت در صورتى كه آب باران براى آن كفايت نكند و از آب نهر هم
مشروب نشود، صحيح نيست.
ششم: چيزى را كه اجاره مى دهد مال خود او باشد، و اگر مال كس ديگرى را اجاره
مى دهد، در صورتى صحيح است كه صاحب آن رضايت دهد.
(مسأله 2432) اجاره ملك به طور مشاع جايز است، خواه
اجاره دهنده داراى قسمت مشاع باشد و بخواهد آن را اجاره دهد و يا مالك تمام ملك
باشد و سهمى مانند يك دوم يا يك سوم آن را، به طور مشاع اجاره دهد; البتّه در صورت
اوّل بايد با اجازه شريك خود ملك را به مستأجر تحويل دهد.
(مسأله 2433) اجاره دادن درخت براى آن كه از ميوه آن
استفاده كنند اشكال ندارد.
(مسأله 2434) زن مى تواند براى آن كه از شيرش استفاده
كنند اجير شود و لازم
[400]
نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه شير
دادن حقّ شوهر از بين برود، بدون اجازه او نمى تواند اجير شود.
شرايط استفاده از مورد اجاره
(مسأله 2435)استفاده اى كه از مورد اجاره مى برند چهار شرط
دارد:
اوّل: آن كه حلال باشد، بنابر اين اجاره دادن مغازه براى شراب فروشى يا
نگهدارى شراب و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است.
دوم: پول دادن براى آن استفاده، در نظر مردم بيهوده نباشد.
سوم: اگر چيزى را كه اجاره مى دهند چند نوع استفاده داشته باشد، استفاده اى
را كه مستأجر بايد از آن ببرد معيّن نمايند، مثلاً اگر حيوانى را كه سوارى مى دهد و
بار مى برد اجاره دهند، بايد در هنگام اجاره معيّن كنند كه سوارى يا باربرى آن يا
همه استفاده هاى آن، مال مستأجر است.
چهارم: مدّت استفاده را معيّن نمايند به نحوى كه ابتدا و انتهاى آن معلوم
باشد و در اجاره اشخاص اگر مدّت معلوم نباشد ولى عمل را معيّن كنند، مثلاً با خيّاط
قرار بگذارند كه لباس معيّنى را به نحو مخصوصى بدوزد، كافى است.
(مسأله 2436) اگر ابتداى مدّت اجاره را معيّن نكنند،
ابتداى آن از وقت عقد اجاره است.
(مسأله 2437) اگر خانه اى را مثلاً يك ساله اجاره دهند
و ابتداى آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند، اجاره صحيح است، اگرچه هنگامى
كه صيغه مى خوانند خانه در اجاره ديگرى باشد.
(مسأله 2438) اگر مدّت اجاره را معلوم نكند و بگويد:
«هر وقت در خانه نشستى اجاره آن ماهى ده هزار تومان است» اجاره صحيح نيست.
(مسأله 2439) اگر به مستأجر بگويد: «خانه را يك ماهه به
ده هزار تومان به تو اجاره دادم و بقيّه نيز به همان قيمت»، اجاره در ماه اوّل صحيح
است، ولى اگر بگويد: «هر ماهى ده هزار تومان» و اوّل و آخر آن را معيّن نكند، حتّى
براى ماه اوّل هم باطل است مگر اين كه طبق عرف و قرائن، شروع و پايان آن مشخص باشد.
[401]
(مسأله 2440) اتاقى كه مسافران و زوّار در آن
منزل مى كنند و معلوم نيست چه مدّت در آن مى مانند، ظاهراً حكم اجاره را ندارد بلكه
استفاده از آن جايز است، بنابر اين اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبى هزار تومان بدهند
و صاحب اتاق هم راضى شود، استفاده از آن اتاق اشكال ندارد و صاحب اتاق هر وقت
بخواهد مى تواند آنان را بيرون كند.
مسائل متفرّقه اجاره
(مسأله 2441) مستأجرى كه ملكى را اجاره كرده بايد پس از
پايان مدّت اجاره آن را تخليه كند و به مالك تحويل دهد، و يا رضايت او را به دست
آورد.
(مسأله 2442) مالى را كه مستأجر بابت اجاره مى دهد بايد
معلوم باشد، پس اگر از چيزهايى باشد كه با وزن سنجيده و معامله مى كنند، بايد وزن
آن معلوم باشد و اگر از چيزهايى باشد كه با شمارش مى سنجند، بايد شماره آن معلوم
باشد و اگر مثل حيوان باشد، بايد موجر آن را ببيند يا مستأجر خصوصيّات آن را بگويد.
(مسأله 2443) اگر زمينى را براى زراعت جو يا گندم اجاره
دهد و اجاره بها را جو يا گندم همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح نيست، مگر اين كه
اجاره بها مقدار معيّنى در ذمّه باشد و مقّيد نباشد كه از محصول خود زمين باشد و
مستأجر از محصول همان زمين بدهد كه در اين صورت اشكال ندارد.
(مسأله 2444) كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را
تحويل ندهد، حقّ ندارد اجاره آن را مطالبه كند; و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده
باشد، پيش از انجام عمل حقّ مطالبه اجرت را ندارد، مگر آن كه گرفتن اجاره بها قبل
از عمل معمول باشد يا در قرارداد اجاره اين چنين توافق شده باشد، مانند اجير شدن
براى حجّ.
(مسأله 2445) هرگاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد،
اگرچه مستأجر تحويل نگيرد يا تحويل بگيرد و تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نكند،
مستأجر بايد اجاره بهاى آن را بدهد.
(مسأله 2446) اگر انسان اجير شود كه در روز معيّنى كارى
را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده،
اگرچه آن كار را به او ارجاع ندهد، بايد اجرت او را بدهد، مثلاً اگر خيّاطى را در
روز معيّنى براى دوختن لباسى اجير
[402]
نمايد و خيّاط در آن روز آماده كار باشد، اگرچه پارچه
را به او ندهد كه بدوزد، بايد اجرت او را بدهد، چه خيّاط بيكار باشد و چه براى خودش
يا ديگرى كار كند.
(مسأله 2447) اگر بعد از تمام شدن مدّت اجاره معلوم شود
كه اجاره باطل بوده، چنانچه مال در تحويل يا تحت تصرّف مستأجر بوده، مستأجر بايد
اجرة المثل را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلاً اگر خانه اى را يك ساله به
صد هزار تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولاً
پنجاه هزار تومان باشد، بايد پنجاه هزار تومان را بدهد و اگر دويست هزار تومان
باشد، بايد دويست هزار تومان را بپردازد; و نيز اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدّت
اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدّت را به مقدار معمول به صاحب
ملك بدهد.
(مسأله 2448) اگر چيزى كه اجاره كرده از بين برود،
چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روى ننموده
باشد، ضامن نيست; و نيز اگر مثلاً پارچه اى را كه به خيّاط داده از بين برود، در
صورتى كه خيّاط زياده روى نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده باشد، نبايد عوض
آن را بدهد.
(مسأله 2449) هرگاه صنعتگر چيزى را كه براى ساختن يا
تعمير تحويل گرفته ضايع كند، ضامن است.
(مسأله 2450) اگر قصّاب سرِ حيوانى را ببرد و آن را
حرام كند، چه مزد گرفته باشد چه مجّانى سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحب آن
بدهد.
(مسأله 2451) اگر وسيله باربرى يا حيوانى را اجاره كند
و معيّن نمايند كه چقدر بار بر آن حمل نمايد، چنانچه بيشتر از آن مقدار حمل كند و
آن وسيله يا حيوان تلف يا معيوب شود، ضامن است; و نيز اگر مقدار بار را معيّن نكرده
باشند و بيشتر از مقدار معمول حمل كند، چنانچه وسيله يا حيوان تلف يا معيوب گردد
ضامن مى باشد; و اگر وسيله از بين نرود و معيوب هم نشود، اجاره مقدار زايد را اگر
قابل توجّه باشد، بايد بدهد.
(مسأله 2452) اگر حيوانى را براى حمل بار شكستنى اجاره
دهد، چنانچه آن حيوان بلغزد يا رم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست ولى
اگر به واسطه زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند، ضامن
است.
(مسأله 2453) مستأجر و كسى كه چيزى را اجاره داده، با
رضايت يكديگر مى توانند
[403]
معامله را به هم بزنند; و نيز اگر در اجاره شرط كنند
كه هر دو يا يكى از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق
قرارداد اجاره را به هم بزنند.