فروشگاه  اشتراك اين پايگاه در گوگل  كسب درآمد از اينترنت  موسيقي  دانلود  خانه

back page fehrest page next page

(مسأله 2326) در معامله «بيع شرط» كه مثلاً خانه يك ميليون تومانى را به دويست هزار تومان مى فروشند و قرار مى گذارند كه اگر فروشنده سر مدّت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند، در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند، معامله صحيح است.

(مسأله 2327) در معامله «بيع شرط» اگرچه فروشنده اطمينان داشته باشد كه حتى اگر سر مدّت پول را ندهد، خريدار ملك را به او مى دهد، معامله صحيح است; ولى اگر سر مدّت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند و اگر خريدار بميرد، نمى تواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد.

(مسأله 2328) اگر چاى اعلا را با چاى ارزان قيمت مخلوط كند و به اسم چاى درجه اعلا بفروشد، مشترى مى تواند معامله را به هم بزند.

(مسأله 2329) اگر خريدار بفهمد مالى كه گرفته عيبى دارد، در صورتى كه مورد

[378]

معامله شخصى و معيّن باشد، مثلاً حيوان معيّنى را بخرد و بفهمد كه يك چشم او كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمى دانسته، مى تواند معامله را به هم بزند يا فرق قيمت سالم و معيوب آن را معيّن كند و به نسبت تفاوت قيمت سالم و معيوب از پولى كه به فروشنده داده پس بگيرد; مثلاً مالى را كه به چهار هزار تومان خريده، اگر بفهمد معيوب است، در صورتى كه قيمت سالم آن هشت هزار تومان و قيمت معيوب آن شش هزار تومان باشد، چون فرق قيمت سالم و معيوب يك چهارم مى باشد، مى تواند يك چهارم پولى را كه داده، يعنى هزار تومان از فروشنده پس بگيرد.

(مسأله 2330) اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه گرفته عيبى هست، در صورتى كه عوض در معامله معيّن باشد، چنانچه آن عيب پيش از معامله در عوض بوده و او نمى دانسته مى تواند معامله را به هم بزند يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد پس بگيرد.

(مسأله 2331) اگر بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن مال، عيبى در آن پيدا شود، خريدار مى تواند معامله را به هم بزند، و نيز اگر در عوضِ مال بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن، عيبى پيدا شود فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند، ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت را بگيرند، اشكال دارد مگر اين كه مسأله را نداند، يعنى نداند كه مى تواند معامله را به هم بزند، كه در اين صورت گرفتن تفاوت قيمت اشكال ندارد.

(مسأله 2332) اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد و فوراً معامله را به هم نزند، ديگر حقّ به هم زدن معامله را ندارد.

(مسأله 2333) هرگاه بعد از خريدن جنس، عيب آن را بفهمد ـ اگرچه فروشنده حاضر نباشد ـ مى تواند معامله را به هم بزند.

(مسأله 2334) در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد نمى تواند معامله را به هم بزند يا تفاوت قيمت بگيرد:

اوّل: آن كه هنگام خريدن، عيب مال را بداند. دوم: به عيب مال راضى شود. سوم: در وقت معامله بگويد: «اگر مال عيبى داشته باشد پس نمى دهم و تفاوت قيمت هم نمى گيرم». چهارم: فروشنده در وقت معامله بگويد: «اين مال را با هر عيبى كه دارد مى فروشم»; ولى اگر عيبى را معيّن كند و بگويد: «مال را با اين عيب مى فروشم» و معلوم

[379]

شود عيب ديگرى نيز دارد، خريدار مى تواند براى عيبى كه فروشنده معيّن نكرده مال را پس دهد يا تفاوت بگيرد.

(مسأله 2335) در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمى تواند معامله را به هم بزند، ولى مى تواند تفاوت قيمت بگيرد:

اوّل: آن كه بعد از معامله تغييرى در مال بدهد كه مردم بگويند: «به گونه اى كه خريدارى و تحويل داده شده، باقى نمانده است». دوم: بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حقّ برگرداندن آن را ساقط كند. سوم: بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگرى در آن پيدا شود، ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن سه روز، عيب ديگرى پيدا كند، اگرچه آن را تحويل گرفته باشد، باز هم مى تواند آن را پس دهد، و نيز اگر فقط خريدار تا مدّتى حقّ به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدّت، مال عيب ديگرى پيدا كند، اگرچه آن را تحويل گرفته باشد، مى تواند معامله را به هم بزند.

(مسأله 2336) اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگرى خصوصيّات آن را براى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيّات را به مشترى بگويد و آن را بفروشد امّا بعد از فروش بفهمد كه مال بهتر از آن بوده، مى تواند معامله را به هم بزند.

مسائل متفرّقه خريد و فروش

(مسأله 2337) اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد، بايد تمام چيزهايى را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مى شود بگويد، اگرچه به همان قيمت يا به كمتر از آن بفروشد، مثلاً بايد بگويد كه نقد خريده است يا نسيه.

(مسأله 2338) اگر انسان كالايى را به كسى بدهد و قيمت آن را معيّن كند و بگويد: «اين كالا را به اين قيمت بفروش و هرچه زيادتر فروختى مال خودت باشد»، هرچه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال آن دلاّل است. و نيز اگر بگويد: «اين كالا را به اين قيمت به تو فروختم» و او بگويد: «قبول كردم» يا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد و او هم به قصد خريدن بگيرد، خريدار هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد، مال خود اوست.

(مسأله 2339) اگر قصاب گوشت گوسفند نَر بفروشد و به جاى آن، گوشت گوسفند مادّه تحويل بدهد معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معيّن كرده و بگويد: «اين

[380]

گوشت گوسفند نر را مى فروشم»، مشترى مى تواند معامله را به هم بزند و اگر آن را معيّن نكند، در صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصاب بايد گوشت گوسفند نر به او بدهد.

(مسأله 2340) اگر مشترى به بزّاز بگويد: «پارچه اى مى خواهم كه رنگ آن نرود» و بزّاز پارچه اى را به او بفروشد كه رنگ آن مى رود، مشترى مى تواند معامله را به هم بزند.

(مسأله 2341) قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام است. و طبق بيان اميرمؤمنان(عليه السلام): «قسم خوردن در معامله، سبب نابودى بركت مى گردد.»(1)

احكام اِقاله (به هم زدن معامله)

«اِقاله» آن است كه يك طرف معامله تقاضاى به هم زدن آن را كند و طرف ديگر نيز آن را قبول نمايد; به كسى كه اين تقاضا را كرده «مُسْتَقيل» و به كسى كه آن را قبول نموده «مُقيل» مى گويند.

(مسأله 2342) اقاله در هر عقد لازمى جز نكاح و ضمانت جارى است، ولى خود اقاله قابل فسخ نمى باشد.

(مسأله 2343) اقاله با هر لفظى و حتّى با عمل دو طرف معامله صورت مى پذيرد، ولى دو طرف بايد بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار آن را انجام دهند.

(مسأله 2344) اقاله در خريد و فروش نبايد به كمتر يا زيادتر از كالا يا عوض آن انجام شود، و بايد همان كالا و عوض به فروشنده و خريدار بازگردانده شود، ولى چون پذيرفتن اقاله واجب نيست، جايز است اقاله كننده چيزى يا كارى را به نفع خود تقاضا كند و انجام اقاله را مشروط به انجام اين تقاضا نمايد.

(مسأله 2345) اگر بخواهند قسمتى از كالاى مورد معامله را در برابر همان مقدار از بهاى آن اقاله نمايند، اشكال ندارد; همچنين اگر فروشنده يا خريدار متعدّد باشند، اقاله در سهم هر كدام به نسبت بهاى آن جايز است و رضايت شريك ها لازم نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعة، كتاب التجارة، باب 25 از ابواب «آداب التّجارة»، حديث3،ج12،ص310.

[381]

(مسأله 2346) اقاله معامله شخصى كه از معامله پشيمان شده مستحبّ مؤكّد است، و از حضرت امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «هر بنده اى كه معامله مسلمانى را كه از خريد يا فروش پشيمان شده به هم بزند و اقاله كند، خداوند لغزش آن بنده را در روز قيامت اقاله خواهد كرد».(1)

احكام احتكار و قيمت گذارى

«احتكار» آن است كه كالايى كه شديداً مورد نياز مردم است به انگيزه گران تر شدن از دسترس خريد آنان دور نگاه داشته شود، به شكلى كه مردم از اين ناحيه در مضيقه و سختى قرار بگيرند، خواه قصد ضرر زدن به آنان در بين باشد يا نه. احتكار در روايات زيادى مورد مذمّت شديد قرار گرفته، و شخص محتكر ملعون و خطاكار و خائن و در حدّ قاتل شمرده شده است. مطابق بعضى از روايات محتكر از پناه خداوند متعال خارج شده و از نعمتهاى الهى محروم مى شود.(2)

(مسأله 2347) حرام بودن احتكار در زمان ما منحصر به گندم، جو، خرما، كشمش و روغن زيتون نيست; بلكه شامل هر نوع كالا و خدمتى است كه شديداً مورد نياز مردم باشد و از نبودن آن در مضيقه و سختى قرار گيرند.

(مسأله 2348) اگر كالايى را به انگيزه گران تر شدن از دسترس مردم دور نگاه دارد ولى آن كالا توسط ديگران به مردم عرضه مى شود و به گونه اى نباشد كه آنان در مضيقه و سختى قرار گيرند، در اين صورت احتكار صادق نيست.

(مسأله 2349) اگر كالايى را براى رفع نيازهاى شخصى خود و خانواده اش از دسترس خريد مردم دور نگاه دارد و به جهت كمياب شدن، قيمت آن گران تر شود اشكال ندارد.

(مسأله 2350) حكومت صالح مى تواند محتكر را به عرضه نمودن كالاى مورد احتكار و فروش آن بدون اجحاف ملزم نمايد، و چنانچه محتكر از عرضه نمودن كالا

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعة، كتاب التجارة، باب 3 از ابواب «آداب التّجارة»، حديث2 و 4،ج12،ص286.

2 ـ وسائل الشيعة، كتاب التجارة، باب 27 از ابواب «آداب التّجارة»، حديث1، 3، 6، 11 و 13،ج12،صص314 ـ 312.

[382]

امتناع نمايد، حكومت صالح مى تواند علاوه بر تعزير عادلانه و متناسب با محتكر، كالاى احتكار شده را به فروش برساند و پول آن را به صاحب آن بپردازد.

(مسأله 2351) حكومت صالح مى تواند با اجازه حاكم شرع واجد شرايط، محتكر را علاوه بر تعزير بدنى، مانند زندان و شلاّق، تعزير مالى نيز بنمايد، و تشخيص اين كه كدام مؤثّرتر است با حاكم شرع جامع الشرايط مى باشد.

(مسأله 2352) حكومت صالح مى تواند از اجحاف در قيمت گذارى توسط فروشندگان جلوگيرى نمايد و آنان را ملزم كند كه كالاى خود را به قيمت عادلانه بفروشند.

[383]

احكام شُفْعه

هرگاه ـ در شرايطى كه خواهد آمد ـ يكى از دو شريك تمام يا قسمتى از سهم خود را به غير از شريك خود بفروشد، شريك ديگر حق دارد قيمت تعيين شده را بپردازد و آن را تملك نمايد; اين حق را «حقّ شُفعه» مى گويند.

(مسأله 2353) حقّ شفعه فقط در مالى كه مشاع و مشترك باشد ثابت است; پس اگر ملك مشاع بوده ولى تقسيم شده باشد و سپس يكى از آنان سهم خود را بفروشد، براى ديگرى حقّ شفعه ثابت نيست; هم چنانكه براى همسايه ملك نيز حقّ شفعه ثابت نمى باشد.

(مسأله 2354) حقّ شفعه منحصر به موردى است كه مال فروخته شده فقط بين دو نفر باشد، پس اگر بيش از دو نفر شريك باشند و يكى از آنان سهم خود را بفروشد، هيچ كدام از شريك ها حقّ شفعه ندارند; بلكه اگر جز يك نفر بقيّه شريك ها سهم خود را در يك معامله بفروشند، آن يك نفر حق شفعه ندارد.

(مسأله 2355) حقّ شفعه در چيزهاى غير منقول كه قابل تقسيم باشند ـ مانند زمين و خانه و باغ ـ قطعى است ولى در چيزهاى ديگر محلّ اشكال است و احتياط در ترك آن است; همچنين اين حق در مورد فروش خانه و زمين و مغازه قابل تقسيم قطعى است ولى در مورد بخشش به عوض يا صلح آنها، محل اشكال است و در مهريه حقّ شفعه ثابت نيست.

(مسأله 2356) اگر زمين مشترك نباشد ولى راهرو يا مسير آبيارى آن مشترك باشد و زمين با مسير آب يا راهرو آن فروخته شود، حقّ شفعه ثابت است.

(مسأله 2357) هرگاه خريدار مسلمان باشد، شريكى كه مى خواهد از حقّ شفعه عليه او استفاده كند بايد مسلمان باشد، خواه فروشنده مسلمان باشد يا كافر، پس كافر عليه

[384]

مسلمان حقّ شفعه ندارد زيرا حقّ شفعه نوعى تسلط بر ديگرى است و كافر بر مسلمان تسلّط ندارد; و در صورتى كه خريدار مسلمان نباشد، لازم نيست شريك مسلمان باشد.

(مسأله 2358) شريك در صورتى حقّ شفعه دارد كه قدرت پرداخت قيمت جنس فروخته شده را داشته باشد، پس كسى كه از پرداخت آن عاجز است حقّ شفعه ندارد، مگر آن كه خريدار قبول نمايد.

(مسأله 2359) شريكى كه حقّ شفعه دارد، نمى تواند نسبت به قسمتى از سهم فروخته شده شريك، حق خود را اعمال كند بلكه بايد تمام آن را قبول يا رد نمايد.

(مسأله 2360) كسى كه حقّ شفعه دارد و مى خواهد آن را اجرا نمايد، بايد همان مبلغى را كه خريدار به شريك او داده بپردازد، و آنچه را نيز بابت دلاّلى و مانند آن داده احتياطاً بايد بپردازد.

(مسأله 2361) اگر خريدار سهمى را كه خريده به ديگرى بفروشد، كسى كه حقّ شفعه دارد مى تواند به خريدار اوّل مراجعه كند وپولى را كه وى پرداخته به او بدهد; در اين صورت معامله دوم باطل مى شود و خريدار دوم مى تواند پول خود را از خريدار اوّل پس بگيرد.

(مسأله 2362) در شفعه صيغه و لفظ خاصّى شرط نيست، بلكه شريك با عمل خود نيز مى تواند حقّ شفعه را اعمال نمايد و قيمت سهم فروخته شده شريك را به او بپردازد و آن سهم را تملك نمايد; همچنين در شفعه قبول شريك يا ديگرى نيز شرط نمى باشد.

(مسأله 2363) استفاده از حقّ شفعه فورى است، پس اگر شريك سهل انگارى نمايد و بدون عذر تأخير اندازد، حقّ او ساقط مى شود و در صورت استفاده از حقّ شفعه، همان مبلغ تعيين شده را بايد به فروشنده بپردازد، نه كمتر و نه بيشتر، اگر معامله نقد باشد نقد و اگر نسيه باشد نسيه، ولى با رضايت طرفين مى تواند كمتر يا بيشتر و يا به نحو نقد يا نسيه بپردازد.

(مسأله 2364) حقّ شفعه قابل اسقاط و مصالحه با خريدار ـ با عوض يا بدون عوض ـ مى باشد ولى به ارث رسيدن آن محل اشكال است.

[385]

احكام يَدْ

(مسأله 2365) آنچه در دست و تصرّف كسى يا در دست وكيل يا امين يا مستأجر او است ـ خواه مال باشد يامنفعت و يا حق و مانند آن ـ تا زمانى كه علم يا مدرك معتبر بر خلاف آن وجود نداشته باشد و در صورتى كه تصرّف همراه با ادّعاى مالكيّت آن باشد، ملك آن شخص محسوب مى شود.

(مسأله 2366) تصرّف و يا اختيارى كه در اثر سبب ملكيّت يا ناقل غير مشروع باشد اثر ندارد.

(مسأله 2367) اگر چيزى به طور كامل در تصرّف و اختيار دو نفر باشد، مالكيّت آن به صورت مساوى، براى آن دو نفر محسوب خواهد بود.

(مسأله 2368) اگر دو نفر درباره ملكى كه در دست يكى از آن دو مى باشد ادّعاى ملكيّت كنند، گفته كسى كه ملك در دست اوست با سوگند مقدّم است، مگر اين كه ديگرى براى اثبات گفته خود مدرك و دليل قطعى يا دو شاهد عادل بياورد.

(مسأله 2369) اگر دو نفر ادّعاى مالكيّت تمام ملكى را كه در تصرّف و اختيار هر دوى آنهاست داشته باشند، هر كدام نسبت به نيمى از آن مدّعى و منكر هستند; پس هر كدام بايد نسبت به نيمى از آن مدرك و دليل قطعى بياورد يا دو شاهد عادل اقامه كند و نسبت به نيم ديگر، گفته او با قَسم قبول مى شود، و چنانچه هر دو نفر اقامه شاهد نموده و قسم ياد كردند، آن ملك بين آنها تقسيم مى گردد.

(مسأله 2370) اگر زن و شوهر در وسايل خانه با هم اختلاف كنند ـ خواه در حال همسرى و خواه بعد از جدايى ـ در صورتى كه دليل معتبرى براى اثبات مدّعاى خود نداشته باشند، وسايل و لباس هاى مردانه متعلّق به شوهر، و وسايل و لباس هاى زنانه متعلّق به زن خواهد بود و آنچه هم براى زنان و هم براى مردان به كار مى رود، ميان آن دو

[386]

مشترك مى باشد مگر اين كه كلّيّه وسايل، اعمّ از مردانه و زنانه، در دست يكى از آنان باشد كه در اين صورت مال وى محسوب مى شود، و كسى كه اسباب و وسايل در دست او نيست، اگر ادّعايى داشته باشد بايد اثبات كند يا دو شاهد عادل بياورد.

[387]

احكام شركت

«شركت» يعنى مشاركت در اموال كه به صرف مخلوط شدن دو مال با يكديگر حاصل مى شود و احتياجى به صيغه ندارد، و اگر بخواهند كه هر دو بتوانند در مال تصرّف كنند، به صرف اجازه جواز حاصل مى شود; و اگر صيغه بخوانند و عقد شركت منظور باشد، اختلاط و امتزاج لازم نيست. تفصيل مسأله را در كتاب «فقه الشركة» آورده ايم.

(مسأله 2371) مشهور بين علما اين است كه اگر چند نفر در مزدى كه از كار خود مى گيرند با يكديگر قرار شركت بگذارند، مثل آرايشگران كه قرار مى گذارند هر اندازه مزد گرفتند با هم قسمت كنند، شركت آنان صحيح نيست; امّا اطلاق اين حكم اشكال دارد و آنچه كه امروزه به نام «شركت مهندسين» يا «شركت صيّادان» و مانند آنها مرسوم است، اشكال ندارد.

(مسأله 2372) اگر دو نفر با يكديگر قرار شركت بگذارند كه هر كدام به اعتبار خود جنسى بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در استفاده آن با يكديگر شريك باشند، اين شركت صحيح نيست; امّا اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى او نسيه بخرد و بعد هر شريكى جنس را براى خودش و شريكش بخرد تا هر دو بدهكار شوند، شركت صحيح است.

(مسأله 2373) كسانى كه به واسطه عقد شركت با هم شريك مى شوند، بايد مكلّف و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار شركت كنند، و نيز بايد بتوانند درمال خود تصرّف كنند; پس شركت از آدم سفيه ـ يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند ـ صحيح نيست، اگرچه حاكم شرع هم او را از تصرّف در اموالش منع نكرده باشد ولى عقد شركت از جانب مُفلس چنانچه حاكم شرع او را منع كند صحيح نيست.

(مسأله 2374) اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مى كند يا بيشتر از شريك

[388]

ديگر كار مى كند، بيشتر منفعت ببرد يا شرط كنند كسى كه كار نمى كند يا كمتر كار مى كند بيشتر منفعت ببرد، عقد و شرط صحيح است.

(مسأله 2375) اگر قرار بگذارند همه استفاده را يك نفر ببرد صحيح نيست، امّا اگر قرار بگذارند مثلاً مقدارى از سود را كه شريك مالك مى شود به ديگرى بدهد و همچنين تمام ضرر را از مال خود جبران نمايد، شركت و شرط هر دو صحيح است.

(مسأله 2376) اگر شرط نكنند كه يكى از شريك ها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه سرمايه آنان يك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مى برند، و اگر سرمايه آنان يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند، مثلاً اگر دو نفر قرار شركت بگذارند و سرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى باشد، سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم ديگرى است، چه هر دو به يك اندازه كار كنند يا يكى كمتر كار كند يا هيچ كار نكند، مگر اين كه شرط كرده باشند آن كس كه بيشتر كار مى كند سهم بيشترى داشته باشد.

(مسأله 2377) اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش نمايند يا هر كدام به تنهايى معامله كنند يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به قرارداد عمل نمايند.

(مسأله 2378) اگر معيّن نكنند كدام يك از آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد، هيچ يك از آنان بدون اجازه ديگرى نمى تواند با آن سرمايه معامله كند.

(مسأله 2379) شريكى كه اختيار سرمايه شركت با اوست، بايد به قرارداد شركت عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته باشند كه نسيه بخرد يا نقد بفروشد يا جنس را از محلّ مخصوصى بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد، و اگر با او قرارى نگذاشته باشند، بايد داد و ستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را به گونه اى كه متعارف است انجام دهد، پس اگر مثلاً معمول باشد كه نقد بفروشد يا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد، بايد به همين نحو عمل نمايد و اگر معمول باشد كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد، مى تواند به همين نحو عمل كند.

(مسأله 2380) شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند، اگر برخلاف قراردادى كه با او كرده اند خريد و فروش كند و خسارتى براى شركت پيش آيد، ضامن است ولى

[389]

اگر بعداً طبق قراردادى كه شده معامله كند، صحيح است; و نيز اگر با او قراردادى نكرده باشند و برخلاف معمول معامله كند، ضامن مى باشد امّا اگربعداً مطابق معمول معامله كند معامله او صحيح است.

(مسأله 2381) شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر زياده روى ننمايد و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتّفاقاً مقدارى از آن يا تمام آن تلف شود ضامن نيست.

(مسأله 2382) شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر بگويد: «سرمايه تلف شده است» و پيش حاكم شرع قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.

(مسأله 2383) اگر تمام شريك ها از اجازه اى كه به تصرّف در مال يكديگر داده اند برگردند، هيچ كدام نمى توانند در مال شركت تصرّف كنند، و اگر يكى از آنان از اجازه خود برگردد، شريك هاى ديگر حقّ تصرّف ندارند ولى كسى كه از اجازه خود برگشته، مى تواند در مال شركت تصرّف كند.

(مسأله 2384) بعيد نيست كه «شركت» عقد لازم باشد; بنابراين اگر بعضى از شريك ها بخواهند شركت را پيش از مدّت تعيين شده به هم بزنند، نمى توانند، مگر اين كه وقت معيّن فرا رسيده باشد.

(مسأله 2385) اگر يكى از شريك ها بميرد يا ديوانه يا بى هوش يا سفيه شود، مادامى كه شركت برقرار است و فسخ نشده است، سرمايه در اختيار شركت است وبا آن نمى توان مثل مال آزاد شريك ها عمل كرد، بلكه تابع مقررات خاص خود مى باشد.

(مسأله 2386) اگر شريك چيزى را نسيه براى خود بخرد، نفع و ضرر آن مال خود اوست ولى اگر براى شركت بخرد و شريك ديگر بگويد: «به آن معامله راضى هستم»، نفع و ضرر آن مال هر دو نفر است.

(مسأله 2387) اگر با سرمايه شركت معامله اى كنند و بعد بفهمند شركت باطل بوده، در صورتى كه شركت معمولى باشد كه گاهى در ميان اشخاص بدون پيش بينى جهات انجام مى شود، اگر مى دانستند شركت درست نيست و به تصرّف در مال يكديگر راضى بوده اند، معامله صحيح است و هرچه از آن معامله پيدا شود، مال همه آنان است و اگر اين طور نباشد، اگر كسانى كه به تصرّف ديگران راضى نبوده اند بگويند: «به آن معامله راضى هستيم»، معامله صحيح و گرنه باطل مى باشد; و در هر صورت هر كدام آنان كه

[390]

براى شركت كارى كرده است اگر به قصد مجّانى كار نكرده باشد، مى تواند مزد زحمت هاى خود را به اندازه معمول از شريك هاى ديگر بگيرد، امّا اگر شركت مقرّرات خاصى داشته باشند و همه اين صور در آن پيش بينى شده باشد، بايد طبق قرارداد و پيش بينى عمل شود.

[391]

احكام مُضاربه

«مضاربه» قراردادى است كه ميان مُضارِب (سرمايه گذار) و عامل (كسى كه با آن سرمايه كار مى كند) بر اساس سود مُشاع بسته مى شود.

(مسأله 2388) در قرارداد مضاربه خواندن صيغه عربى شرط نيست، و همين كه صاحب سرمايه با هر بيانى مقصود خود را بفهماند و عامل هم آن را بپذيرد، قرارداد مضاربه منعقد مى شود.


back page fehrest page next page