بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين، و الصلاة و السلام على خير خلقه محمد و آله الطاهرين ، و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
1 عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد، ولى در احكام غير ضرورى دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل به دست آورد،يا از مجتهد تقليد كند، يعنى به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عدهاى از مجتهدين عملى را حرام مىدانند و عده ديگر مىگويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب مىدانند آن را بجا آورد. پس كسانى كه مجتهد نيستند و نمىتوانند به احتياط عمل كنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند.
2 تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است. و از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و حلال زاده و زنده و عادل باشد. و نيز بنابر احتياط واجب بايد از مجتهدى تقليد كرد كه حريص به دنيا نباشد و از مجتهدين ديگر اعلم باشد، يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدين زمان خود استادتر باشد.
3 مجتهد و اعلم را از سه راه مىتوان شناخت: اول: آنكه خود انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: آنكه دو نفر عالم عادل كه مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آنكه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند. سوم: آنكه عدهاى از اهل علم كه مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفته آنان اطمينان پيدا مىشود، مجتهد بودن و يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
4 اگر شناختن اعلم مشكل باشد به احتياط واجب بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم استو بداند ديگرى از او اعلم نيست به احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد. و اگرچند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند بايد از يكى ازآنان تقليد نمايد.
5 به دست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول: شنيدن از خود مجتهد. دوم: شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند. سوم: شنيدن از كسى كه مورد اطمينان و راستگوست. چهارم: ديدن در رساله مجتهد در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد.
6 تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است، مىتواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده، جستجو لازم نيست.
7 اگر مجتهد اعلم در مسالهاى فتوى دهد، مقلد آن مجتهد يعنى كسى كه از او تقليد مىكند نمىتواند در آن مساله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، ولى اگر فتوى ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلان طور عمل شود مثلا بفرمايد احتياط آن است كه در ركعتسوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبيحات اربعه يعنى "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر" بگويند، مقلد بايد يا به اين احتياط كه احتياط واجبش مىگويند عمل كند و سه مرتبه بگويد يا بنابر احتياط واجب به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است،عمل نمايد، پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند، مىتواند يك مرتبه بگويد. و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مساله محل تامل يا محل اشكال است.
8 اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مساله فتوا داده احتياط كند، مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مىشود، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند، مقلد او نمىتواند در آن مساله به فتواى مجتهد ديگر رفتار كند، بلكه بايد يا به فتوا عمل كند، يا به احتياط بعد از فتوا كه آن را احتياط مستحب مىگويند عمل نمايد، مگر آن كه فتواى آن مجتهد نزديكتر به احتياط باشد.
9 تقليد ميت ابتداءا جايز نيست، ولى بقاى بر تقليد ميت اشكال ندارد. و بايد بقاى بر تقليد ميت به فتواى مجتهد زنده باشد و كسى كه در بعضىاز مسايل به فتواى مجتهدى عمل كرده، بعد از مردن آن مجتهد مىتواند در همه مسايل از او تقليد كند.
10 اگر در مسالهاى به فتواى مجتهدى عمل كند و بعد از مردن او در همان مساله به فتواى مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمىتواند آن را مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد، ولى اگر مجتهد زنده در مسالهاى فتوى ندهد و احتياط نمايد و مقلد مدتى به آن احتياط عمل كند، دوباره مىتواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته عمل نمايد، مثلا اگر مجتهدى گفتن يك مرتبه "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر" را در ركعتسوم و چهارم نماز،كافى بداند و مقلد مدتى به اين دستور عمل نمايد و يك مرتبه بگويد، چنانچه آن مجتهد از دنيا برود و مجتهد زنده احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتى به اين احتياط عمل كند و سه مرتبه بگويد، دوباره مىتواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته برگردد و يك مرتبه بگويد.
11 مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است، ياد بگيرد.
12 اگر براى انسان مسالهاى پيش آيد كه حكم آن را نمىداند، مىتواند صبر كند تا فتواى مجتهد اعلم را به دست آورد يا اگر احتياط ممكن است به احتياط عمل نمايد، بلكه اگر احتياط ممكن نباشد چنانچه از انجام عمل، محذورى لازم نيايد، مىتواند عمل را به جا آورد. پس اگر معلوم شد كه مخالف واقع يا گفتار مجتهد بوده دوباره بايد انجام دهد.
13 اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد، چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود،لازم نيست به او خبر دهد كه فتوى عوض شده، ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده، در صورتى كه ممكن باشد، بايد اشتباه را برطرف كند.
14 اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد در صورتى اعمال او صحيح است كه بفهمد به وظيفه واقعى خود رفتار كرده استيا عمل او با فتواى مجتهدى كه وظيفهاش تقليد از او بوده يا با فتواى مجتهدى كه فعلا بايداز او تقليد كند، مطابق باشد.
15 آب يا مطلق استيا مضاف: آب مضاف آبى است كه آن را از چيزى بگيرند،مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزى مخلوط باشد، مثل آبى كه به قدرى با گل و مانند آن مخلوط شود كه ديگر به آن آب نگويند. و غير اينها آب مطلق است و آن بر پنج قسم است: اول: آب كر. دوم: آب قليل. سوم: آب جارى. چهارم: آب باران.پنجم: آب چاه.
16 آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى آن هر يك سه وجب و نيم است بريزند آن ظرف را پر كند، و وزن آن از من تبريز مثقال كمتر است، و به حسب كيلوى متعارف بنابر اقرب 419/377 كيلوگرم مىشود.
17 اگر عين نجس مانند بول و خون به آب كر برسد، چنانچه به واسطه آن بويا رنگ و يا مزه آب تغيير كند آب نجس مىشود، و اگر تغيير نكند، نجس نمىشود.
18 اگر بوى آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمىشود.
19 اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد،تمام آب نجس مىشود. و اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد، فقط مقدارى كه بو يا مزه يا رنگ آن تغيير كرده نجس است.
20 آب فواره اگر متصل به كر باشد آب نجس را پاك مىكند در صورتى كه مخلوط با آن شود. ولى اگر قطره قطره روى آن آب نجس بريزد آن را پاك نمىكند،مگر آنكه چيزى روى فواره بگيرند تا آب آن قبل از قطره قطره شدن، به آب نجس متصل شود و با آن مخلوط گردد.
21 اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند آبى كه از آن چيز مىريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است
22 اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد و باقى آن بقدر كر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس مىشود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است .
23 آبى كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه مثل آب كر است ، يعنى نجاست را پاك مىكند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمىشود. و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه حكم آب كر ندارد .
24 كر بودن آب به دو راه ثابت مىشود: اول: آن كه خود انسان يقين كند. دوم: آن كه دو مرد عادل خبر دهند.
25 آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.
26 اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد نجس مىشود، ولى اگر از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد مقدارى كه به آن چيز مىرسد نجس ، و هر چه بالاتر از آن است پاك مىباشد، و نيز اگر مثل فواره با فشار از پايين به بالا رود در صورتى كه نجاست به بالا برسد پايين نجس نمىشود و اگر نجاست به پايين برسد بالا نجس مىشود.
27 آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است ، و همچنين بنابر اقوى بايد از آب قليلى هم كه بعد از برطرف شدن عين نجاست ، براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مىريزند و از آن جدا مىشود، اجتناب كنند. ولى آبى كه با آن مخرج بول و غائط را مى شويند با پنجشرط پاك است: اول : آن كه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم : نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. سوم : نجاست ديگرى مثل خون، يا بول يا غائط بيرون نيامده باشد. چهارم : ذرههاى غائط در آب پيدا نباشد. پنجم : بيشتر از مقدار معمول ، نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
28 آب جارى آبى است كه از زمين بجوشدو جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات .
29 آب جارى اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است .
30 اگر نجاستى به آب جارى برسد مقدارى از آن كه بو يا رنگ يا مزهاش بواسطه نجاست تغيير كرده نجس است و طرفى كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است . و آبهاى ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا بواسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك و گر نه نجس است .
31 آب چشمهاى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از آن بردارند باز مىجوشد حكم آب جارى دارد. يعنى اگر نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است .
32 آبى كه كنار نهر ايستاده و متصل به آب جارى استحكم آب جارى دارد.
33 چشمهاى كه مثلا در زمستان مىجوشد و در تابستان از جوشش مىافتد فقط وقتى كه مىجوشد حكم آب جارى دارد.
34 آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه به خزينهاى كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد مثل آب جارى است .
35 آب لولههاى حمام كه از شيرها و دوشها مىريزد اگر متصل به كر باشد مثل آب جارى است و آب لولههاى عمارات اگر متصل به كر باشد در حكم آب كر است .
36 آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمىجوشد، چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس مىشود اما اگر از بالا با فشار به پايين بريزد، چنانچه نجاست به پايين آن برسد بالاى آن نجس نمىشود.
37 اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيستيك مرتبه باران ببارد جايى كه باران به آن برسد پاك مىشود . و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست ولى باريدن دو سه قطره فايده ندارد، بلكه بايد طورى باشد كه بگويند باران مىآيد.
38 اگر باران به عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشح كند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است . پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند ، چنانچه ذرهاى خون در آن باشد يا آن كه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس است .
39 اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد، تا وقتى باران به بام مىبارد آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مىريزد پاك است . و بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مىريزد به چيز نجس رسيده است ، نجس مىباشد.
40 زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مىشود. و اگر باران بر زمين جارى شود و به جاى نجسى كه زير سقف است برسد ، آن را نيز پاك مىكند .
41 خاك نجسى كه به واسطه باران گل شود و آب آن را فرا گيرد پاك است. اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمىشود.
42 هرگاه آب باران در جايى جمع شود اگر چه كمتر از كر باشد، چنانجه موقعى كه باران مىآيد چيز نجسى را در آن بشويند و آب بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مىشود.
43 اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد، و بر زمين نجس جارى شود، فرش نجس نمىشود و زمين هم پاك مىگردد.
44 آب چاهى كه از زمين مىجوشد اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است، ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها مقدارى كه در كتابهاى مفصل گفته شده از آب آن بكشند.
45 اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، موقعى پاك مىشود كه با آبى كه از چاه مىجوشد، مخلوط گردد.
46 اگر آب باران يا آب ديگر، در گودالى جمع شود و كمتر از كر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران نجاست به آن برسد، نجس مىشود.
47 آب مضاف كه معنى آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمىكند، وضو و غسل هم باآن باطل است.
48 اگر ذرهاى نجاست به آب مضاف برسد نجس مىشود. ولى چنانچه از بالابا فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس، و مقدارى كه بالاتر از آن است پاك مىباشد. مثلا اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند،آنچه به دست رسيده نجس و آنچه به دست نرسيده پاك است. و نيز اگر مثل فواره با فشار از پايين به بالا برود اگر نجاست به بالا برسد، پايين نجس نمىشود.
49 اگر آب مضاف نجس طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود كه ديگر آب مضاف به آن نگويند، پاك مىشود.
50 آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است،يعنى چيز نجس را پاك مىكند، وضو و غسل هم با آن صحيح است. و آبى كه مضاف بودهو معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است، يعنى چيز نجس را پاك نمىكند،وضو و غسل هم با آن باطل است.
51 آبى كه معلوم نيست مطلق استيا مضاف، و معلوم نيست كه قبلا مطلق يا مضاف بوده، نجاست را پاك نمىكند، وضو و غسل هم با آن باطل است. ولى اگر بهاندازه كر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن نمىشود.
52 آبى كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جارى باشد، نجس مىشود. ولى اگر بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاستى كه بيرون آن است عوض شود، مثلا مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد، نجس نمىشود.
53 آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنانكه به كر يا جارى متصل شود، يا باران بر آن ببارد، يا باد باران را در آن بريزد، يا آب باران در موقع باريدن از ناودان در آن جارى شود و تغيير آن از بين برود، پاك مىشود، ولى بايد آب باران يا كر يا جارى با آن مخلوط گردد.
54 اگر چيز نجس را در آب كر يا جارى فرو برند، و در چيزهايى كه قابل فشار دادن است مانند فرش و لباس، طورى فشار، يا در داخل آب حركت دهند كه آب داخل آن خارج شود، چنانچه از چيزهايى باشد كه در دفعه اول پاك مىشود، آبى كه بعداز بيرون آوردن، از آن مىريزد، پاك است و اگر از چيزهايى باشد كه بايد دو مرتبه آن را در آب فرو برند تا پاك شود، آبى كه بعد از دفعه دوم از آن مىريزد،پاك مىباشد.
55 آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه پاك است. و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه، نجس است.
56 نيم خورده سگ و خوك و كافر ، نجس و خوردن آن حرام است. و نيم خورده حيوانات حرام گوشت پاك و خوردن آن مكروه مىباشد.
57 واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر عورت خود را از كسانى كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنين از ديوانه مميز و بچههاى مميز كه خوب و بد را مىفهمند بپوشاند، ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
58 لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافى است.
59 موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
60 اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند، كفايت نمىكند. و اگر جلوى بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.
61 در موقع تطهير مخرج بول و غائط رو به قبله و پشت به قبله بودن اشكالى ندارد، ولى اگر در موقع استبراء، بول از مخرج بيرون آيد در اين حال رو به قبله و پشت به قبله بودن حرام است.
62 اگر براى آنكه نامحرم او را نبيند مجبور شود رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، بايد رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند. و نيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، مانعى ندارد.
63 احتياط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، ولى اگر خود بچه بنشيند جلوگيرى از او واجب نيست.
64 در چهار جا تخلى حرام است: اول: در كوچههاى بن بست در صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند. دوم: در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است. سوم: در جايى كه براى عده مخصوصى وقف شده است، مثل بعضى از مدرسهها. چهارم: روى قبر مؤمنين در صورتى كه بىاحترامى به آنان باشد.
65 در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مىشود: اول: آنكه با غائط، نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد. دوم: آنكه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسيده باشد. سوم: آنكه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. و در غير اين سه صورت مىشود مخرج را با آب شست و يا به دستورى كه بعدا گفته مىشود با پارچهو سنگ و مانند اينها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است.
66 مخرج بول با غير آب پاك نمىشود، و مردها اگر بعد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافى است، ولى زنها و همچنين كسانى كه بولشان از غير مجراى طبيعى مىآيد، احتياط واجب آن است كه دو مرتبه بشويند.
67 اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط در آن نماند، ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد. و اگر در دفعه اول طورى شسته شود كه ذرهاى از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
68 هرگاه با سنگ و كلوخ و مانند اينها غائط را از مخرج برطرف كنند، اگر چه پاك شدنش محل تامل است، ولى نماز خواندن مانعى ندارد، و چنانچه چيزى هم به آن برسد نجس نمىشود، و ذرههاى كوچك و لزوجت محل اشكال ندارد.
69 لازم نيست با سه سنگ يا سه پارچه مخرج را پاك كنند بلكه با اطراف يك سنگ يا يك پارچه هم كافى است، بلكه اگر با يك مرتبه هم غائط برطرف شد، كفايت مىكند. ولى با استخوان و سرگين و يا چيزهايى كه احترام آنها لازم است، مانند كاغذى كه اسم خدا بر آن نوشته، اگر پاك كند محل را، نماز نمىتواند بخواند.
70 اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر چه هميشه بعد از بول يا غائط فورا تطهير مىكرده، بايد خود را تطهير نمايد.
71 اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهير كرده يا نه، نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند.
72 استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مىدهند، و آن داراى اقسامى است. و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول اگر مخرج غائط نجس شده اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند، و بعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنهگاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
73 آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن از انسان خارج مىشود، و به آن مذىمىگويند پاك است. نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مىآيد، و به آن وذى گفته مىشود و آبى كه گاهى بعد از بول بيرون مىآيد و به آن ودى مىگويند، اگر بول بهآن نرسيده باشد، پاك است. و چنانچه بعد از بول استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود شك كند كه بول استيا يكى از اينها، پاك مىباشد.
74 اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك استيا نه، نجس مىباشد، و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مىشود. ولى اگر شك كند كه استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك استيا نه، پاك مىباشد، وضو را هم باطل نمىكند.
75 كسى كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدتى از بول كردن او گذشته يقين كند بول در مجرى نمانده است، و رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك استيا نه،آن رطوبت پاك مىباشد، وضو را هم باطل نمى كند.
76 اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از وضو رطوبت ببيند كه بداند يا بول استيا منى، واجب است احتياطا غسل كند، وضو هم بگيرد. ولى اگر وضو نگرفته باشد، فقط گرفتن وضو كافى است.
77 براى زن استبراء از بول نيست، و اگر رطوبتى ببيند و شك كند پاك استيا نه، پاك مىباشد، وضو و غسل او را هم باطل نمىكند.
78 مستحب است در موقع تخلى جايى بنشيند كه كسى او را نبيند، و موقع وارد شدن به مكان تخلى اول پاى چپ و موقع بيرون آمدن اول پاى راست را بگذارد. و همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند، و سنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد.
79 نشستن روبروى خورشيد و ماه در موقع تخلى مكروه است، ولى اگر عورت خود را به وسيلهاى بپوشاند مكروه نيست. و نيز در موقع تخلى نشستن روبروى باد، و در جاده و خيابان و كوچه و درب خانه، و زير درختى كه ميوه مىدهد، و چيز خوردن و توقف زياد، و تطهير كردن با دست راست مكروه است. و همچنين استحرف زدن در حال تخلى، ولى اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد، اشكال ندارد.
80 ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب خصوصا آب ايستاده، مكروه است.
81 خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است. و اگر ضرر برساند، بايد خوددارى نكند.
82 مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن منى بول كند.
83 نجاسات يازده چيز است: اول: بول. دوم: غائط. سوم منى. چهارم: مردار.پنجم: خون. ششم و هفتم: سگ و خوك. هشتم: كافر. نهم: شراب. دهم: فقاع. يازدهم عرق شتر نجاستخوار.
84 بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند، نجس است. ولى فضله حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارد، پاك
85 فضله پرندگان حرام گوشت، نجس است.
86 بول و غائط حيوان نجاستخوار، نجس است. و همچنين است بول و غائط حيوانى كه انسان آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده، و گوسفندى كه استخوان آن از خوردن شير خوك، محكم شده است.
87 منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است.
88 مردار حيوانى كه خون جهنده دارد، نجس است، چه خودش مرده باشديا به غير دستورى كه در شرع معين شده، آن را كشته باشند، و ماهى چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بميرد، پاك است.
89 چيزهايى از مردار كه مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان روح نداشته، اگر از غير حيوانى باشد كه مثل سگ نجس است، پاك مىباشد.
90 اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد و در حالى كه زنده است گوشتيا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است.
91 پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن كه موقع افتادنشان رسيده، اگرچه آنها را بكنند پاك است. ولى بنابر احتياط واجب بايد از پوستى كه موقع افتادنش نرسيده و آن را كندهاند اجتناب نمايند.
92 تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مىآيد، اگر پوست روى آن سفتشده باشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
93 اگر بره و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند، پنير مايهاى كهدر شيردان آنها مىباشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
94 دواجات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه مىآورند، اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد، پاك است.
95 گوشت و پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است، و همچنين است اگر يكى از اينها در دست مسلمان باشد. ولى اگر بدانند آن مسلمان از كافر گرفته و رسيدگى نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، نجس مىباشد.
96 خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد، يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند، نجس است. پس خون حيوانى كه مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد، پاك مىباشد.
97 اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خونى كه در بدنش مىماند، پاك است. ولى اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه اينكه سر حيوان در جاى بلندى بوده خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است.
98 خونى كه در تخم مرغ مىباشد نجس نيست، ولى به احتياط واجب بايداز خوردن آن اجتناب كند. و اگر خون را با زرده تخم مرغ به هم بزنند كه از بينبرود، خوردن زرده هم مانعى ندارد.
99 خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير ديده مىشود، نجس است و شير را نجس مىكند.
100 خونى كه از لاى دندانها مىآيد، اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بينبرود پاك است، و فرو بردن آب دهان در اين صورت اشكال ندارد.
101 خونى كه به واسطه كوبيده شدن زير ناخن يا زير پوست مىميرد، اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند، پاك است. و اگر به آن خون بگويند، در صورتى كه ناخن يا وستسوراخ شود، اگر مشقت ندارد، بايد براى وضو و غسل خون را بيرون آورند. و اگر مشقت دارد، بايد اطراف آن را به طورى كه نجاست زياد نشود بشويند، و پارچه يا چيزى مثل پارچه، بر آن بگذارند و روى پارچه دست تر بكشند.
102 اگر انسان نداند كه خون زير پوست مرده يا گوشت به واسطه كوبيده شدن بهآن حالت در آمده، پاك است.
103 اگر موقع جوشيدن غذا ذرهاى خون در آن بيفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس مىشود، و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
104 زرد آبهاى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مىشود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است، پاك مىباشد.
105 سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مىكنند، حتى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است، ولى سگ و خوك دريايى پاك است.
106 كافر يعنى كسى كه منكر خدا است، يا براى خدا شريك قرار مىدهد، يا پيغمبرى حضرت خاتم الانبيا محمد ابن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم را قبول ندارد، نجس است، و همچنين است اگر در يكى از اينها شك داشته باشد. و نيز كسى كه ضرورى دين يعنى چيزى را كه مثل نماز و روزه، مسلمانان جزو دين اسلام مىدانند منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است و انكار آن چيز برگردد به انكار خدا يا توحيد يا نبوت، نجس مىباشد. و اگر نداند، احتياطا بايداز او اجتناب كرد، گرچه لازم نيست.
107 تمام بدن كافر، حتى مو و ناخن و رطوبت هاى او نجس است.
108 اگر پدر و مادر و جد بچه نابالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است،و اگر يكى از اينها مسلمان باشد، بچه پاك است.
109 كسى كه معلوم نيست مسلمان استيا نه پاك مىباشد، ولى احكام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلا نمىتواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود.
110 اگر مسلمانى به يكى از دوازده امام دشنام دهد يا با آنان دشمنى داشته باشد، نجس است.
111 شراب و هر چيزى كه انسان را مست مىكند، چنانچه به خودى خود روان باشد، نجس است. و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد، اگر چه چيزى در آن بريزند كه روان شود، پاك است.
112 الكل صنعتى كه براى رنگ كردن درب و ميز و صندلى و مانند اينها بكارمىبرند، اگر انسان نداند از چيزى كه مست كننده و روان است درست كردهاند، پاك مىباشد.
113 اگر انگور و آب انگور به خودى خود جوش بيايد حرام، ولى نجس نيست، مگر آنكه معلوم شود كه مست كننده است. و اگر به واسطه پختن جوش بيايد،خوردنش حرام است، ولى نجس نيست.
114 خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر جوش بيايد، پاك و خوردن آنها حلال است.
115 فقاع كه از جو گرفته مىشود و به آن آبجو مىگويند، نجس است. ولى آبى كه به دستور طبيب از جو مىگيرند و به آن ماءالشعير مىگويند، پاك مىباشد.
116 عرق جنب از حرام نجس نسيت، ولى احتياط واجب آن است كه با بدن يا لباسى كه به آن آلوده شده، نماز نخوانند.
117 اگر انسان در موقعى كه نزديكى با زن حرام است - مثلا در روزه ماه رمضان- با زن خود نزديكى كند، بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب نمايد.
118 اگر جنب از حرام به واسطه تنگى وقت، عوض غسل تيمم نمايد و بعد از تيمم و خواندن نماز عرق كند، بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب نمايد. ولى اگر به واسطه عذر ديگر تيمم كند، اجتناب لازم نيست.
119 اگر كسى از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى كند، بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب كند. ولى اگر اول با حلال خود نزديكى كند و بعد، از حرام جنب شود، عرق او وجوب اجتناب ندارد.
120 عرق شتر نجاستخوار نجس است. ولى اگر حيوانات ديگر نجاستخوار شوند، از عرق آنها اجتناب لازم نيست.
121 نجاست هر چيز از سه راه ثابت مىشود: اول: آنكه خود انسان يقين كند چيزى نجس است و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد، بنابراين غذا خوردن در قهوهخانه و مهمانخانههايى كه مردمان لا ابالى و كسانى كه پاكى و نجسى را مراعات نمىكنند در آنها غذا مىخورند اگر انسان يقين نداشته باشد غذايى را كه براى او آوردهاند نجس است، اشكال ندارد. دوم: آنكه كسى كه چيزى در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است، مثلا همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار او است نجس مىباشد. سوم: آنكه دو مرد عادل بگويند چيزى نجس است، و نيز اگر يك نفر عادل هم بگويد چيزى نجس است، بنابر احتياط واجب، بايد از آن چيز اجتناب كرد.
122 اگر به واسطه ندانستن مساله، نجس بودن و پاك بودن چيزى را نداند، مثلا نداند عرق جنب از حرام پاك استيا نه، بايد مساله را بپرسد، ولى اگر بااين كه مساله را مىداند چيزى را شك كند پاك استيا، نه مثلا شك كند آن چيز خون استيا نه يا نداند كه خون پشه استيا خون انسان، پاك مىباشد.
123 چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه نجس است، و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه پاك است، و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست وارسى كند.
124 اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها استفاده مىكند نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند، بلكه اگرمثلا نمىداند لباس خودش نجس شده يا لباسى كه هيچ از آن استفاده نمىكند و مال ديگرى است باز هم احتياط آن است كه از لباس خودش اجتناب كند اگر چه لازم نيست.
125 اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها به طورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد چيز پاك نجس مىشود، و اگر ترى به قدرى كم باشد كه به ديگرى نرسد چيزى كه پاك بوده نجس نمىشود.
126 اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكى از آنها تر بوده يا نه آن چيز پاك نجس نمىشود.
127 دو چيزى كه انسان نمىداند كدام پاك است و كدام نجس است، اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد نجس نمىشود، ولى اگر يكى از آنها قبلا نجس بوده و انسان نداند پاك شده يا نه، چنانچه چيز پاكى به آن برسد نجس مىشود.
128 زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مىشود و جاهاى ديگر آن پاك است، و همچنين استخيار و خربزه و مانند اينها.
129 هرگاه شيره و روغن روان باشد، همين كه يك نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس مىشود ولى اگر روان نباشد، نجس نمىشود.
130 اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده چيز پاك نجس مىشود و اگر نداند پاك است.
131 اگر جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا به جاى ديگر برود هر جا كه عرق به آن برسد نجس مىشود، و اگر عرق به جاى ديگر نرود جاهاى ديگر بدن پاك است.
132 اخلاطى كه از بينى يا گلو مىآيد اگر خون داشته باشد جايى كه خون دارد نجس و بقيه آن پاك است، پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس است، و محلى را كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه پاك مىباشد.
133 اگر آفتابهاى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس بگذارند چنانچه آب طورى زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود آب آفتابه نجس مىشود ولى اگر آبى كه از زير آفتابه خارج مىشود در زمين فرو رود يا جارى شود به نحوى كه با آب داخل آن يكى حساب نشود، آب آفتابه نجس نمىشود.
134 اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد در صورتى كه بعد از بيرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج غائط وارد شود يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن به نجاست آلوده نباشد نجس نيست و همچنين است آب دهان و بينى اگر در داخل به خون برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد.
135 نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است، و اگر نجس شود بايد فورا آن را آب بكشند.
136 اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتى كه بىاحترامى به قرآن باشد بايد آن را آب بكشند.
137 گذاشتن قرآن روى عين نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن عين نجس خشك باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روى آن واجب مىباشد.
138 نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه يك حرف آن باشد حرام است، و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند يا به واسطه تراشيدن و مانند آن كارى كنند كه از بين برود.
139 احتياط واجب آن است كه از دادن قرآن به كافر خوددارى كنند و اگر قرآن دست اوست در صورت امكان از او بگيرند.
140 اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است -مثل كاغذى كه اسم خدا يا پيغمبر(ص) يا امام(ع) بر آن نوشته شده- در مستراح بيفتد، بيرون آوردن و آب كشيدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است. و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد تا وقتى كه يقين نكردهاند به كلى از بين رفته به آن مستراح نروند.
141 خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است، و نيز خورانيدن عين نجس به اطفال در صورتى كه ضرر داشته باشد، حرام مىباشد. بلكه اگر ضرر هم نداشته باشد بنابر احتياط واجب بايد از آن خوددارى كنند، ولى خوراندن غذاهايى كه نجس شده است به طفل حرام نيست.
142 فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مىشود آن را آب كشيد، اگر نجس بودن آن را به طرف نگويند، اشكال ندارد. ولى چنانچه انسان بداند كه عاريه گيرنده و خريدار آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مىكنند، بايد نجاستش را به او بگويند.
143 اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مىخورد يا با لباس نجس نماز مىخواند،لازم نيست به او بگويد.
144 اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر كسانى كه وارد خانه او مىشوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است، لازم نيست به آنان بگويد.
145 اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمانها بگويد. اما اگر يكى از مهمانها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد. ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه مىداند به واسطه نگفتن خود او هم نجس مىشود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
146 اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود اگر بداند كه صاحبش آن چيز را در خوردن و آشاميدن استعمال مىكند، واجب است به او بگويد.
147 بچه مميزى كه خوب و بد را مىفهمد، اگر تكليفش هم نزديك است اگربگويد چيزى را آب كشيدم، دوباره بايد آن را آب كشيد. ولى اگر بگويد چيزى كه در دست اوست نجس است، احتياط آن است كه از آن اجتناب كنند. اگر چه بعيد نيست اعتبار قول صبى مراهق.