2124 حق به هم زدن معامله را خيار مىگويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مىتوانند معامله را به هم بزنند: اول: آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند، و اين خيار را خيار مجلس مىگويند. دوم: آنكه مغبون شده باشند خيار غبن. سوم: در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان بتوانند معامله را به هم بزنند خيار شرط. چهارم: فروشنده يا خريدار مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شودخيار تدليس. پنجم: فروشنده يا خريدار شرط كند كه كارى انجام دهد يا شرط كند مالى را كه مىدهد طور مخصوصى باشد و به آن شرط عمل نكند، كه در اين صورت ديگرى مىتواند معامله را به هم بزند خيار تخلف شرط. ششم: در جنس يا عوض آن عيبى باشد خيار عيب. هفتم: معلوم شود مقدارى از جنسى را كه فروختهاند مال ديگرى استكه اگر صاحب آن به معامله راضى نشود خريدار مىتواند معامله را به هم بزند يا پول آن مقدار را از فروشنده بگيرد، و نيز اگر معلوم شود مقدارى از چيزى را كه خريدار عوض قرار داده، مال ديگرى است و صاحب آن راضى نشود، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند يا عوض آن مقدار را از خردار بگيرد خيار شركت. هشتم: فروشنده خصوصيات جنس معينى را كه مشترى نديده به او بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته، نبوده است، كه در اين صورت مشترى مىتواند معامله را به هم بزند، و نيز اگر مشترى خصوصيات عوض معينى را كه مىدهد بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته، نبوده است، فروشنده مىتواند معامله را بههم بزند خيار رؤيت. نهم: مشترى پول جنسى را كه نقدا خريده تا سه روز ندهد و فروشنده هم جنس را تحويل ندهد، كه اگر مشترى شرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخير بيندازد و شرط تاخير جنس هم نشده باشد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند. ولى اگر جنسى را كه خريده مثل بعضى از ميوهها باشد كه اگر يك روز بماند ضايع مىشود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخير بيندازد و شرط تاخير جنس هم نشده باشد، فروشنده مىتواند معامله را بههم بزند خيار تاخير. دهم: حيوانى را خريده باشد كه خريدار تا سه روز مىتواند معامله را بههم بزند خيار حيوان. يازدهم: فروشند نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد، مثلا اسبى را كه فروخته فرار نمايد، كه در اين صورت مشترى مىتواند معامله را به هم بزند خيار تعذر تسلم. و احكام اينها در مسايل آينده گفته خواهد شد.
2125 اگر خريدار قيمت جنس را نداند يا در موقع معامله غلفت كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه بقدرى گران خريده كه مردم او را مغبون مىدانند و به كمى و زيادى آن اهميت مىدهند مىتواند معامله را به هم بزند، و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند يا موقع معامله غلفت كند و جنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد، در صورتى كه مردم به مقدارى كه ارزان فروخته اهميت بدهند و او را مغبون بدانند، مىتواند معامله را به هم بزند.
2126 در معامله بيع شرط، كه مثلا خانه هزار تومانى را به دويست تومان مىفروشند و قرار مىگذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند، در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند،معامله صحيح است.
2127 در معامله بيع شرط، اگرچه فروشنده اطمينان داشته باشد كه هرگاه سر مدت پول را ندهد خريدار ملك را به او مىدهد معامله صحيح است، ولى اگر سر مدت پول را ندهد حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند، و اگر خريدار بميرد نمىتواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد.
2128 اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند و به اسم چاى اعلا بفروشد، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
2129 اگر خريدار بفهمد مالى را كه گرفته عيبى دارد، مثلا حيوانى را بخرد و بفهمد كه يك چشم آن كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمىدانسته، مىتواند معامله را به هم بزند يا فرق قيمتسالم و معيوب آن را معين كند و به نسبت تفاوت يمتسالم و معيوب از پولى كه به فروشنده داده پس بگيرد، مثلا مالى را كه به چهار تومان خريده اگر بفهمد معيوب است، در صورتى كه قيمتسالم آن هشت تومان و قيمت معيوب آن شش تومان باشد چون فرق قيمتسالم و معيوب يك چهارم مىباشد مىتواند يك چهارم پولى را كه داده يعنى يك تومان از فروشنده بگيرد.
2130 اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه گرفته عيبى هست، چنانچه آن عيب پيش از معامله در عوض بوده و او نمىدانسته، مىتواند معامله را به هم بزند يا تفاوت قيمتسالم و معيوب را به دستورى كه در مساله پيش گفته شد بگيرد.
2131 اگر بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن مال عيبى در آن پيدا شود خريدار مىتواند معامله را به هم بزند، و نيز اگر در عوض مال، بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن عيبى پيدا شود فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند، ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت بگيرند اشكال دارد.
2132 اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد و فورا معامله را به هم نزند ديگر حق به هم زدن معامله را ندارد.
2133 هرگاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد، اگرچه فروشنده حاضر نباشد،مىتواند معامله را به هم بزند.
2134 در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد نمىتواند معامله را به هم بزند يا تفاوت قيمت بگيرد: اول: آنكه موقع خريدن عيب مال را بداند. دوم: به عيب مال راضى شود. سوم: در وقت معامله بگويد اگر مال عيبى داشته باشد پس نمىدهم و تفاوت قيمت هم نمىگيرم. چهارم: فروشنده در وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبى كه دارد مىفروشم، ولى اگر عيبى را معين كند و بگويد مال را با اين عيب مىفروشم و معلوم شود عيب ديگرى هم دارد، خريدار مىتواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال را پس دهد يا تفاوت بگيرد.
2135 در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد نمىتواند معامله را بههم بزند، ولى مىتواند تفاوت قيمت بگيرد: اول: آنكه بعد از معامله تغييرى در مال بدهد كه مردم بگويند بطورى كه خريدارى و تحويل داده شده باقى نمانده است. دوم: بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حق برگرداندن آن را ساقط كند. سوم: بعد از تحويل گرفتن مال عيب ديگرى در آن پيدا كند، ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن سه روز عيب ديگرى پيدا كند، اگر چه آن را تحويل گرفته باشد باز هم مىتواند آن را پس دهد، و نيز اگر فقط خريدار تا مدتى حق به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدت مال عيب ديگرى پيدا كند، اگرچه آن را تحويل گرفته باشد مىتواند معامله را به هم بزند.
2136 اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگرى خصوصيات آن را براى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشترى بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده، مىتواند معامله را به هم بزند.
2137 اگر فروشنده قيمتخريد جنس را به مشترى بگويد بايد تمام چيزهايى را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مىشود بگويد، اگرچه به همان قيمتيا به كمتر از آن بفروشد، مثلا بايد بگويد كه نقد خريده استيا نسيه.
2138 اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آن را معين كند و بگويد اين جنس را به اين قيمت بفروش و هر چه زيادتر فروختى مال خودت باشد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال دلال است. و نيز اگر بگويد اين جنس را بهاين قيمت به تو فروختم، و او بگويد قبول كردم، يا به قصد فروختن جنس را به او بدهد و او هم به قصد خريدن بگيرد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال خود اوست.
2139 اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جاى آن گوشت ماده بدهد معصيت كرده است. پس اگر آن گوشت را معين كرده و گفته اين گوشت نر را مىفروشم،مشترى مىتواند معامله را به هم بزند. و اگر آن را معين نكرده، در صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصاب بايد گوشت نر به او بدهد.
2140 اگر مشترى به بزاز بگويد پارچهاى مىخواهم كه رنگ آن نرود، و بزاز پارچهاى به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
2141 قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است، و اگر دروغ باشد حرام است.
2142 اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه قبل از خواندن عقد شركتيا بعد از آن هر كدام مقدارى از مال خود را با مال ديگرى به طورى مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده نشود و به عربى يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند،يا كارى كنند كه معلوم باشد مىخواهند با يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است.
2143 اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مىگيرند با يكديگر شركت كنند،مثل دلاكها كه قرار مىگذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند، شركت آنان صحيح نيست.
2144 اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسى بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در جنسى كه هر كدام خريدهاند و در استفاده آن با يكديگر شريك باشند، صحيح نيست، اما اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى او نسيه بخرد، بعد هر شريكى جنس را براى خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند، شركت صحيح است.
2145 كسانى كه به واسطه عقد شركت با هم شريك مىشوند، بايد مكلف و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار شركت كنند، و نيز بايد بتوانند در مال خود تصرف نمايند. پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند، اگر حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى كرده باشد، اگر شركت كند صحيح نيست.
2146 اگر در عقد شركتشرط كنند كسى كه كار مىكند يا بيشتر از شريك ديگر كار مىكند بيشتر منفعت ببرد، يا شرط كنند كسى كه كار نمىكند يا كمتر كار مىكند بيشتر منفعت ببرد، بايد به شرطى كه كردهاند عمل نمايند.
2147 اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد، صحيح نيست،ولى اگر قرار بگذارند كه تمام ضرر يا بيشتر آن را يكى از آنان بدهد، شركت و قرارداد هر دو صحيح است.
2148 اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه سرمايه آنان يك اندازه باشد، منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مىبرند، و اگر سرمايه آنان يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبتسرمايه قسمت نمايند، مثلا اگر دو نفر شركت كنند و سرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى باشد، سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم ديگرى است، چه هر دو به يك اندازه كار كنند يا يكى كمتر كار كند يا هيچ كار نكند.
2149 اگر در عقد شركتشرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش نمايند يا هر كدام به تنهايى معامله كنند يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به قرارداد عمل نمايند.
2150 اگر معين نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد، هيچ يك آنان بدون اجازه ديگرى نمىتواند با آن سرمايه معامله كند.
2151 شريكى كه اختيار سرمايه شركت با اوست بايد به قرارداد شركت عمل كند،مثلا اگر با او قرار گذاشتهاند كه نسيه بخرد يا نقد بفروشد يا جنس را از محل مخصوصى بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد، و اگر با او قرارى نگذاشته باشند بايد داد و ستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته باشد، و معاملات را به طورى كه متعارف است انجام دهد، پس اگر مثلا معمول است كه نقد بفروشد يا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد، بايد به همين طور عمل نمايد، و اگر معمول است كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد، مىتواند همين طور عمل كند.
2152 شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند، اگر بر خلاف قراردادى كه با او كردهاند خريد و فروش كند و خسارتى براى شركت پيش آيد ضامن است، ولى اگر بعدا به قراردادى كه شده معامله كند صحيح است، و نيز اگر با او قراردادى نكرده باشند و بر خلاف معمول معامله كند ضامن مىباشد، اما اگر بعدا مطابق معمول معامله كند معامله او صحيح است.
2153 شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر زيادهروى ننمايد و آن تلف شود ضامن نيست.
2154 شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر بگويد سرمايه تلف شده و پيش حاكم شرع قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.
2155 اگر تمام شريكها از اجازهاى كه به تصرف در مال يكديگر دادهاند برگردند، هيچ كدام نمىتوانند در مال شركت تصرف كنند، و اگر يكى از آنان از اجازه خود برگردد شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند، ولى كسى كه از اجازه خود برگشته مىتواند در مال شركت تصرف كند.
2156 هر وقتيكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را قسمت كنند،اگر چه شركت مدت داشته باشد بايد ديگران قبول نمايند، مگر آنكه قسمت مشتمل بر رد يا مستلزم ضرر بر شريك ديگر باشد، كه در اين صورت نمىتواند او را وادار به قبول قسمت نمايد.
2157 اگر يكى از شريكها بميرد يا ديوانه يا بيهوش شود يا سفيه شود و حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى كند، شريكهاى ديگر نمىتوانند در مال شريك تصرف كنند.
2158 اگر شريك چيزى را نسيه براى خود بخرد، نفع و ضررش مال خود اوست، ولى اگر براى شركت بخرد و شريك ديگر بگويد به آن معامله راضى هستم، نفع و ضررش مال هر دوى آنان است.
2159 اگر با سرمايه شركت معاملهاى كنند، بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه طورى باشد كه اگر مىدانستند شركت درست نيست به تصرف در مال يكديگر راضى بودند معامله صحيح است، و هر چه از آن معامله پيدا شود مال همه آنان است،و اگر اين طور نباشد، در صورتى كه كسانى كه به تصرف ديگران راضى نبودهاند بگويند به آن معامله راضى هستيم، معامله صحيح وگرنه باطل مىباشد، و در هر صورت هر كدام آنان كه براى شركت كارى كرده است، اگر به قصد مجانى كار نكرده باشد مىتواند مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمول از شريكهاى ديگر بگيرد.
2160 صلح آن است كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد، خواه در برابر عوض باشد يا بدون عوض.
2161 دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مىكنند بايد بالغ و عاقل باشند، و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و قصد صلح داشته باشند، و حاكم شرع هم آنان را از تصرف در اموالشان جلوگيرى نكرده باشد.
2162 لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود، بلكه با هر لفظى كه بفهماند باهم صلح و سازش كردهاند صحيح است.
2163 اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلا يك سال نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد، چنانچه شير گوسفند را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند صحيح است، ولى اگر گوسفند را يك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض مقدارى روغن بدهد اشكال دارد.
2164 اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى صلح كند، در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد.
2165 اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند، مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادى براى بدهكار حلال نيست، مگر آنكه مقدار بدهى خود را به او بگويد و او را راضى كند، يا طورى باشد كه اگر مقدار طلب خود را مىدانست باز هم به آن مقدار صلح مىكرد.
2166 اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنس، و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، در صورتى صحيح است كه وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد، ولى اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است صلح صحيح است.
2167 اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان ازيك جنس و وزن آنها يكى باشد، مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند، مصالحه آنان صحيح است، و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكى نباشد، مثلا يكى ده من برنج و ديگرى دوازده من گندم طلبكار باشد، ولى اگر طلب آنان از يك جنس و چيزى باشد كه معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله مىكنند، در صورتى كه وزن يا پيمانه آنها مساوى نباشد مصالحه آنان باطل است.
2168 اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
2169 اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، با رضايتيكديگر مىتوانند صلح را به هم بزنند، و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند، كسى كه آن حق را دارد مىتواند صلح را به هم بزند.
2170 تا وقتى خريدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشدهاند مىتوانند معامله را به هم بزنند. و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد تا سه روز حق به هم زدن معامله را دارد، و همچنين اگر پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و جنس را تحويل نگيرد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند، ولى كسى كه مال را صلح مىكند در اين سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد، و در هشت صورت ديگر كه در احكام خريد و فروش گفته شد، مىتواند صلح را به هم بزند.
2171 اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد مىتواند صلح را به هم بزند، ولى نمىتواند تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد.
2172 هرگاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ وارثى نداشتم بايد چيزى را كه به تو صلح كردم وقف كنى، و او هم اين شرط را قبول كند، بايد به شرط عمل نمايد.
2173 اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مىكند بايد مكلف و عاقل باشندو به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند، و نيز بايد در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند، چنانچه حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى كرده باشد، اگر چيزى را اجاره كند يا اجاره دهد صحيح نيست.
2174 انسان مىتواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره دهد.
2175 اگر ولى يا قيم بچه مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير ديگرى نمايد اشكال ندارد، و اگر مدتى از زمان بالغ شدن او را جزو مدت اجاره قرار دهد،بعد از آنكه بچه بالغ شد مىتواند بقيه اجاره را به هم بزند، ولى هرگاه طورى بوده كه اگر مقدارى از زمان بالغ بودن بچه را جزو مدت اجره نمىكرد بر خلاف مصلحت بچه بود، نمىتواند اجاره را به هم بزند.
2176 بچه صغيرى را كه ولى ندارد بدون اجازه مجتهد نمىشود اجير كرد، و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد مىتواند از يك نفر مؤمن كه عادل باشد اجازه بگيرد واو را اجير نمايد، به شرط آنكه اجير گرفتن بچه نابالغ به مصلحت او بلكه بنابر احتياط واجب ترك آن داراى مفسده براى بچه نابالغ باشد.
2177 اجاره دهنده و مستاجر لازم نيست صيغه عربى بخوانند، بلكه اگر مالك بهكسى بگويد ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد قبول كردم، اجاره صحيح است، و نيز اگر حرفى نزنند و مالك به قصد اين كه ملك را اجاره دهد آن را به مستاجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مىباشد.
2178 اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملى اجير شود، همين كه با رضايت طرف معامله مشغول آن عمل شد، اجاره صحيح است.
2179 كسى كه نمىتواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده يا اجاره كرده، صحيح است.
2180 اگر خانه يا دكان يا اتاقى را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نمايد، مستاجر نمىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد، و اگر شرط نكند، مىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، بايد در آن كارى مانند تعمير و سفيد كارى انجام داده باشد يا به غير جنسى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، مثلا اگر با پول اجاره كرده، به گندم يا چيز ديگر اجاره دهد.
2181 اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند، نمىشود او را به ديگرى اجاره داد. و اگر شرط نكند، چنانچه او را به چيزى كه اجرت او قرار داده اجاره دهد بايد زيادتر نگيرد، و اگر به چيز ديگرى اجاره دهد مىتواند زيادتر بگيرد.
2182 اگر غير خانه و دكان و اتاق و اجير چيز ديگر مثلا زمين را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نمايد، اگر چه بيشتر ازمقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، اشكال ندارد.
2183 اگر خانه يا دكانى را مثلا يك ساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نمايد، مىتواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد، ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده مثلا به صد و بيست تومان اجاره دهد، بايد در آن كارى مانند تعمير انجام داده باشد يا به غير جنسى كه اجاره كرده اجاره دهد.
2184 مالى را كه اجاره مىدهند چند شرط دارد: اول: آنكه معين باشد، پس اگربگويد يكى از خانههاى خود را اجاره دادم درست نيست. دوم: مستاجر آن را ببيند يا كسى كه آن را اجاره مىدهد طورى خصوصيات آن را بگويد كه كاملا معلوم باشد. سوم:تحويل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبى كه فرار كرده باطل است. چهارم: آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره دادن نان و ميوه و خوردنيهاى ديگر صحيح نيست. پنجم: استفادهاى كه مال را براى آن اجاره دادهاند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براى زراعت در صورتى كه آب باران كفايت آن را نكند و از آب نهر هم مشروب نشود صحيح نيست. ششم: چيزى را كه اجاره مىدهد مال خود او باشد و اگر مال كس ديگر را اجاره دهد در صورتى صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.
2185 اجاره دادن درخت براى آن كه از ميوهاش استفاده كنند اشكال ندارد.
2186 زن مىتواند براى آنكه از شيرش استفاده كنند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه شير دادن حق شوهر از بين برود، بدون اجازه او نمىتواند اجير شود.
2187 استفادهاى كه مال را براى آن اجاره مىدهند چهار شرط دارد: اول: آنكه حلال باشد، بنابر اين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى يا نگهدارى شراب و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است. دوم: پول دادن براى آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد. سوم: اگر چيزى را كه اجاره مىدهند چند استفاده دارد،استفادهاى را كه مستاجر بايد از آن ببرد معين نمايد، مثلا اگر حيوانى را كه سوارى مىدهد و بار مىبرد اجاره دهند، بايد در موقع اجاره معين كنند كه سوارى يا باربرى آن مال مستاجر استيا همه استفادههاى آن. چهارم: مدت استفاده را معين نمايند و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معين كنند، مثلا با خياط قرار بگذارندكه لباس معينى را بطور مخصوصى بدوزد كافى است.
2188 اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند، ابتداى آن بعد از خواندن صيغه اجاره است.
2189 اگر خانهاى را مثلا يك ساله اجاره دهند و ابتداى آن را يك ماه بعداز خواندن صيغه قرار دهند اجاره صحيح است، اگرچه موقعى كه صيغه مىخوانند خانه در اجاره ديگرى باشد.
2190 اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد هر وقت در خانه نشستى اجاره آن ماهى ده تومان است اجاره صحيح نيست.
2191 اگر به مستاجر بگويد خانه را يك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم و بقيه به همان قيمت، در ماه اول صحيح است. ولى اگر بگويد هر ماهى ده تومان، و اول و آخر آن را معين نكند، اجاره حتى براى ماه اول هم باطل است.
2192 خانهاى را كه غريب و زوار در آن منزل مىكنند و معلوم نيست چقدر در آن مىمانند، اگر قرار بگذارند كه مثلا شبى يك تومان بدهند و صاحب خانه راضى شود،استفاده از آن خانه اشكال ندارد، ولى چون مدت اجاره را معلوم نكردهاند اجاره صحيح نيست و صاحب خانه هر وقت بخواهد مىتواند آنان را بيرون كند.
2193 مالى را كه مستاجر بابت اجاره مىدهد بايد معلوم باشد، پس اگر ازچيزهايى است كه مثل گندم با وزن معامله مىكنند، بايد وزن آن معلوم باشد، و اگراز چيزهايى است كه مثل تخم مرغ با شماره معامله مىكنند، بايد شماره آن معين باشد، و اگر مثل اسب و گوسفند است، بايد اجاره دهنده آن را ببيند يا مستاجر خصوصيات آن را به او بگويد.
2194 اگر زمينى را براى زراعت جو يا گندم اجاره دهد و مال الاجاره را جو يا گندم همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح نيست.
2195 كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد حق ندارد اجاره آن را مطالبه كند، و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد، پيش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.
2196 هرگاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد، اگرچه مستاجر تحويل نگيرد يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مال الاجاره آن را بدهد.
2197 اگر انسان اجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده اگرچه آن كار را به او مراجعه نكند، بايد اجرت او را بدهد، مثلا اگر خياطى را در روز معينى براى دوختن لباسى اجير نمايد و خياط در آن روز آماده كار باشد، اگرچه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد، چه خياط بيكار باشد، چه براى خودش يا ديگرى كار كند.
2198 اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستاجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلا اگر خانهاى را يك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است، بايد پنجاه تومان را بدهد و اگر دويست تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد، و نيز اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.
2199 اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زيادهروى ننموده ضامن نيست، و نيز اگرمثلا پارچهاى را كه به خياط داده از بين برود، در صورتى كه خياط زيادهروى نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده باشد نبايد عوض آن را بدهد.
2200 هرگاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند ضامن است.
2201 اگر قصاب سر حيوانى را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته باشد چه مجانى سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
2202 اگر حيوانى را اجاره كند و معين نمايد كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است و نيز اگر مقدار بار را معين نكرده باشند و بيشتر از معمول بار كند و حيوان تلف شود يا معيوب گردد ضامن مىباشد.
2203 اگر حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد، چنانچه آن حيوان بلغزد يا رم كند و بار را بشكند صاحب حيوان ضامن نيست، ولى اگر به واسطه زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است.
2204 اگر كسى بچهاى را ختنه كند و ضررى به آن بچه برسد يا بميرد،چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد ضامن نيست.
2205 اگر دكتر به دستخود به مريض دوا بدهد يا درد و دواى مريض را به او بگويد و مريض دوا را بخورد، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض ضررى برسد يا بميرد دكتر ضامن است، ولى اگر فقط بگويد فلان دوا براى فلان مرض فايده دارد و به واسطه خوردن دوا ضررى به مريض برسد يا بميرد دكتر ضامن نيست.
2206 هرگاه دكتر به مريض يا ولى او بگويد كه اگر ضررى به مريض برسد ضامن نباشد، در صورتى كه دقت و احتياط خود را بكند و به مريض ضررى برسد يا بميرد، دكتر ضامن نيست.
2207 مستاجر و كسى كه چيزى را اجاره داده با رضايتيكديگر مىتوانند معامله را به هم بزنند و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند مىتوانند مطابق قرارداد اجاره را به هم بزنند.
2208 اگر اجاره دهنده يا مستاجر بفهمد كه مغبون شده است چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است، مىتواند اجاره را به هم بزند ولى اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن معامله را نداشته باشند، نمىتوانند اجاره را به هم بزنند.
2209 اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آن كه تحويل دهد كسى آن را غصب نمايد مستاجر مىتواند اجاره را به هم بزند و چيزى را كه به اجاره دهنده داده پس بگيرد،يا اجاره را به هم نزند و اجاره مدتى را كه در تصرف غصب كننده بوده به ميزان معمول از او بگيرد، پس اگر حيوانى را يك ماهه به ده تومان اجاره نمايد و كسى آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولى ده روز آن پانزده تومان باشد مىتواند پانزده تومان را از غصب كننده بگيرد.
2210 اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد و بعد ديگرى آن را غصب كند نمىتواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از غصب كننده بگيرد.
2211 اگر پيش از آن كه مدت اجاره تمام شود ملك را به مستاجر بفروشد اجاره به هم نمىخورد و مستاجر بايد مال الاجاره را به فروشنده بدهد و همچنين است اگر آن را به ديگرى بفروشد.
2212 اگر پيش از ابتداى مدت اجاره ملك بطورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفادهاى كه شرط كردهاند نباشد اجاره باطل مىشود و پولى كه مستاجر به صاحب ملك داده به او برمىگردد بلكه اگر طورى باشد كه بتواند استفاده مختصرى هم از آن ببرد مىتواند اجاره را به هم بزند.
2213 اگر ملكى را اجاره كند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره به طورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفادهاى كه شرط كردهاند نباشد اجاره مدتى كه باقى مانده باطل مىشود و اگر استفاده مختصرى هم بتواند از آن ببرد مىتواند اجاره مدت باقى مانده را به هم بزند.
2214 اگر خانهاى را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود چنانچه فورا آن را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمىشود و مستاجر هم نمىتواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر ساختن آن به قدرى طول بكشد كه مقدارى از استفاده مستاجر از بين برود اجاره به آن مقدار باطل مىشود و مستاجر مىتواند اجاره باقى مانده را به هم بزند.
2215 اگر اجاره دهنده يا مستاجر بميرد اجاره باطل نمىشود ولى اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا ديگرى وصيت كرده باشد كه تا او زنده است منفعتخانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد، از وقتى كه مرده اجاره باطل است.
2216 اگر صاحب كار بنا را وكيل كند كه براى او عمله بگيرد چنانچه بناكمتر از مقدارى كه از صاحب كار مىگيرد به عمله بدهد زيادى آن بر او حرام است و بايد آن را به صاحب كار بدهد، ولى اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند و براى خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد يا به ديگرى بدهد در صورتى كه كمتر ازمقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد زيادى آن براى او
2217 اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد.
2219 جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد كند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنابراين جعاله آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند اگر حاكم شرع او را از عمل منع كرده باشد صحيح نيست.
2220 كارى را كه جاعل مىگويد براى او انجام دهند بايد حرام نباشد و نيز بايد بىفايده نباشد كه غرض عقلايى به آن تعلق نگرفته باشد. پس اگر بگويدهر كس شراب بخورد يا در شب به جاى تاريكى برود ده تومان به او مىدهم جعاله صحيح نيست.
2221 اگر مالى را كه قرار مىگذارد بدهد معين كند مثلا بگويد: "هر كس اسب مرا پيدا كند اين گندم را به او مىدهم"، لازم نيست بگويد آن گندم مال كجاست و قيمت آن چيست. ولى اگر مال را معين نكند مثلا بگويد: "كسى كه اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مىدهم"، بايد خصوصيات آن را كاملا معين نمايد.
2222 اگر جاعل مزد معينى براى كار قرار ندهد مثلا بگويد: هر كس بچه مرا پيدا كند پولى به او مىدهم و مقدار آن را معين نكند چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد بايد مزد او را به مقدارى كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.
2223 اگر عامل پيش از قرارداد كار را انجام داده باشد يا بعد از قرارداد به قصد اين كه پول نگيرد انجام دهد حقى به مزد ندارد.
2224 پيش از آنكه عامل شروع به كار نكند جاعل و عامل مىتوانند جعاله را به هم بزنند.
2225 بعد از آن كه عامل شروع به كار كرد اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند اشكال ندارد ولى بايد مزد مقدار عملى را كه انجام داده به او بدهد.
2226 عامل مىتواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود بايد آن را تمام نمايد. مثلا اگر كسى بگويد: "هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مىدهم" و دكتر جراحى شروع به عمل كند، چنانچه طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند چشم معيوب مىشود بايد آن را تمام نمايد و در صورتى كه ناتمام بگذارد حقى به جاعل ندارد.
2227 اگر عامل كار را ناتمام بگذارد چنانچه آن كار مثل پيدا كردن اسب است كه تا تمام نشود، براى جاعل فايده ندارد عامل نمىتواند چيزى مطالبه كند و همچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگويد: "هر كس لباس من را بدوزد ده تومان به او مىدهم". ولى اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است كه به طور مصالحه يك ديگر را راضى نمايند.