1864 زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مىشود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها من تبريز و مثقال كم است كه 207/847 كيلوگرم مىشود.
1865 اگر پيش از دادن زكات از انگور بعد از كشمش شدن و خرما بعد از تمر شدن و جو و گندم بعد از صدق اسم - كه زكات آنها واجب شده - خود و عيالاتش بخورند يا مثلا به فقير بدهد، بايد زكات مقدارى را كه مصرف كرده بدهد.
1866 اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند ولى اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است بايد زكات سهم خود را بدهد.
1867 كسى كه از طرف حاكم شرع مامور جمع آورى زكات است موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور مىتواند زكات را مطالبه كند و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكات آن واجب شده از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
1868 اگر بعد از مالك شدن درختخرما و انگور يا زراعت گندم و جو زكات آنها واجب شود، بايد زكات آن را بدهد.
1869 اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات آنها را بدهد.
1870 اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكات آن را داده يا شك كند كه داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست و اگر بداند كه زكات آن را نداده چنانچه حاكم شرع معامله مقدارى را كه بايد از بابت زكات داده شود اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع مىتواند مقدار زكات را از خريدار بگيرد و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد معامله صحيح است و خريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد و در صورتى كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد مىتواند از او پس بگيرد.
1871 اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به 288 من و 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات آن واجب نيست.
1872 اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند اگر چه خشك آنها به اندازه نصاب باشد زكات آنها واجب نيست ولى اگر احتياطا زكات آنها را بدهد خيلى پسنديده است.
1873 خرمايى كه تازه آن را مىخورند و اگر بماند خيلى كم مىشود چنانچه مقدارى باشد كه خشك آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكات آن واجب است.
1874 گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند، زكات ندارد.
1875 اگر گندم و جو و خرما و انگور هم از آب باران مشروب شود، و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه بگويند با دلو آبيارى شده نه باران، زكات آن بيستيك است، واگر بگويند يا آب باران آبيارى شده،زكات آن ده يك است.
1876 اگر گندم و جو و خرما و انگور هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه بگويند آبيارى با دلو و مانند آن غلبه داشته زكات آن بيستيك است، و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران غلبه داشته زكات آن ده يك است بلكه اگر نگويند آب باران و نهر غلبه داشته ولى آبيارى با آب باران و نهر بيشتر از آب دلو و مانند آن باشد بنابر احتياط زكات آن ده يك مىباشد.
1877 اگر شك كند كه آبيارى با آب باران شده يا آبيارى به دلو،بيستيك بر او واجب مىشود.
1878 اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد، ولى با آب دلو هم آبيارى شود و آب دلو به زياد شدن محصول كمك نكند، زكات آن ده يك است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول كمك نكنند زكات آن بيستيك است.
1879 اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند، و در زمينى كه پهلوى آن است زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبيارى نشود زكات زراعتى كه با دلو آبيارى شده بيستيك و زكات زراعتى كه پهلوى آن است ده يك مىباشد.
1880 مخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده استحتى مقدارى از قيمت اسباب و لباس را كه به واسطه زراعت كم شده مىتواند از حاصل كسر كند، و چنانچه پيش از كم كردن اينها به 288 من و 45 مثقال كم برسد، بايد زكات باقى مانده آن را بدهد.
1881 قيمت وقتى كه تخم را براى زراعت پاشيده مىتواند، جزو مخارج حساب نمايد.
1882 اگر زمين و اسباب زراعتيا يكى از اين دو، ملك خود او باشد،نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند و نيز براى كارهايى كه خودش كرده يا ديگرى بىاجرت انجام داده چيزى از حاصل كسر نمىشود.
1883 اگر درخت انگور يا خرما را بخرد قيمت آن جزء مخارج نيست، ولى اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن بخرد، پولى را كه براى آن داده جزء مخارج حساب مىشود.
1884 اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد پولى را كه براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمىشود ولى اگر زراعت را بخرد، پولى را كه براى خريد آن داده مىتواند جزو مخارج حساب نمايد و از حاصل كم كند اما بايد قيمت كاهى را كه از آن بدست مىآيد، از پولى كه براى خريد زراعت داده كسر نمايد مثلا اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد و قيمت كاه آن صد تومان باشد فقط چهارصد تومان آن را مىتواند جزو مخارج حساب نمايد.
1885 كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگر كه براى زراعت لازم است مىتواند زراعت كند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را كه براى خريد اينها داده جزو مخارج حساب نمايد.
1886 كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است، نمىتواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد و به واسطه زراعت به كلى از بين بروند مىتواند تمام قيمت آنها را جزو مخارج حساب نمايد. و اگر مقدارى از قيمت آنها كم شود مىتواند آن مقدار را جزو مخارج حساب كند ولى اگر بعد از زراعت چيزى از قيمتشان كم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.
1887 اگر در يك زمين جو و گندم و چيزى مثل برنج و لوبيا كه زكات آن واجب نيست، بكارد خرجهاى كه براى هر كدام آنها كرده، فقط پاى همان حساب مىشود، ولى اگر براى هر دو مخارجى كرده بايد به هر دو قسمت نمايد، مثلا اگر هر دو به يك اندازه بوده، مىتواند نصف مخارج را از جنسى كه زكات دارد كسر نمايد.
1888 اگر براى سال اول عملى مانند شخم زدن انجام دهد اگر چه براى سالهاى بعد هم فايده داشته باشد، بايد مخارج آن را از سال اول كسر كند. ولى اگر براى چند سال عمل كند، بايد بين آنها تقسيم نمايد.
1889 اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها در يك وقت به دست نمىآيد گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود چنانچه چيزى كه اول مى رسد به اندازه نصاب يعنى 288 من و 45 مثقال كم باشد بايد زكات آن را موقعى كه مىرسد بدهد و زكات بقيه را هر وقت به دست مىآيد ادا نمايد و اگر آنچه اول مى رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر مىكند تا بقيه آن برسد پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود زكات آن واجب نيست.
1890 اگر درختخرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد بنابر احتياط زكات آن واجب است.
1891 اگر مقدارى خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب مىشود چنانچه به قصد زكات از تازه آن بقدرى به مستحق بدهد كه اگر خشك شود بهاندازه زكاتى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.
1892 اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد نمىتواند زكات آن را خرماى تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زكات خرماى تازه يا انگور بر او واجب باشد نمىتواند زكات آن را خرماى خشك يا كشمش بدهد اما اگر يكى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زكات بدهد مانعى ندارد.
1893 كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر بميرد بايد اول تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند بعد قرض او را ادا نمايند.
1894 كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد اگر بميرد و پيش از آن كه زكات اينها واجب شود ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند،هر كدام كه سهمشان به 288 من و 45 مثقال كم برسد بايد زكات بدهد و اگر پيش از آن كه زكات اينها واجب شود قرض او را ندهند چنانچه مال ميت فقط بهاندازه بدهى او باشد واجب نيست زكات اينها را بدهند و اگر مال ميت بيشتراز بدهى او باشد در صورتى كه بدهى او بقدرى است كه اگر بخواهند ادا نمايند بايد مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مىدهند زكات ندارد و بقيه مال ورثه است و هر كدام آنان كه سهمش بهاندازه نصاب شود بايد زكات آن را بدهد.
1895 اگر گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد بايد زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و يا زكات همه را از خوب و بد بدهد و به احتياط واجب زكات همه را از بد نمىتواند بدهد.
1896 طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بيست مثقال شرعى است كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده مثقال معمولى است برسد اگر شرايط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آن را كه نه نخود مىشود از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعى است كه سه مثقال معمول مىشود يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل يك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد، و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر سه مثقال اضافه شود بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.
1897 نقره دو نصاب دارد : نصاب اول آن 105 مثقال معمولى است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرايط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد انسان بايد چهل يك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن، 21 مثقال استيعنى اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام 126 مثقال را بطورى كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط بايد زكات 105 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر 21 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقدارى كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد. بنابراين اگر انسان چهل يك هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتى را كه بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلا كسى كه 110 مثقال نقره دارد اگر چهل يك آن را بدهد، زكات 105 مثقال آن را كه واجب بودهداده و مقدارى هم براى 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.
1898 كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آن را داده باشد، تا وقتى از نصاب اول كم نشده همه ساله بايد زكات آن را بدهد.
1899 زكات طلا و نقره در صورتى واجب مىشود كه آن را سكه زده باشند بايد زكات آن را بدهند.
1900 طلا و نقره سكه دارى كه زنها براى زينت به كار مىبرند، زكات ندارد اگرچه رواج باشد.
1901 كسى كه طلا و نقره دارد، اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد،مثلا 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكات بر او واجب نيست.
1902 چنان كه سابقا گفته شد، زكات طلا و نقره در صورتى واجب مىشود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد، و اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اواز نصاب اول كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.
1903 اگر در بين يازده ماه طلا و نقرهاى را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد، يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست، ولى اگر براى فرار از دادن زكات اين كارها را بكند، احتياط مستحب آن است كه زكات را بدهد.
1904 اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، بايد زكات آنها را بدهد،و چنانچه به واسطه آب كردن وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتى را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.
1905 اگر طلا و نقرهاى كه دارد خوب و بد داشته باشد، مىتواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولى بهتر است زكات همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.
1906 طلا و نقرهاى كه بيشتر از اندازه معمولى فلز ديگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، انسان بايد زكات آن را بدهد، و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازه نصاب هستيا نه، زكات آن واجب نيست.
1907 اگر طلا و نقرهاى كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر با آن مخلوط باشد، نمىتواند زكات آن را از طلا و نقرهاى بدهد كه بيشتر از معمول فلز ديگر دارد، ولى اگر به قدرى بدهد كه يقين كند طلا و نقره خالصى كه در آن هست به اندازه زكاتى مىباشد كه بر او واجب است، اشكال ندارد.
1908 زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهايى كه گفته شد دو شرط ديگر دارد: اول: آنكه حيوان در تمام سال بىكار باشد، و اگر در تمام سال يكى دو روز كار كرده باشد، زكات آن واجب است. دوم: آنكه در تمام سال از علف بيابان بچرد. پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن را از علف چيده شده يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است بچرد، زكات ندارد، ولى اگر در تمام سال يك روز يا دو روز از علف مالك بخورد، بنابر احتياط زكات آن واجب مىباشد.
1909 اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را كه كسى نكاشته بخرد يا اجاره كند، يا براى چراندن در آن باج بدهد، بايد زكات را بدهد.
1910 شتر دوازده نصاب دارد: اول: پنجشتر، و زكات آن يك گوسفند است، و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد، زكات ندارد. دوم: ده شتر، و زكات آن دو گوسفند است. سوم: پانزده شتر، و زكات آن سه گوسفند است. چهارم: بيستشتر، و زكات آن چهار گوسفند است. پنجم: بيست و پنجشتر، و زكات آن پنج گوسفند است. ششم:بيست و شش شتر، و زكات آن يك شترى است كه داخل سال دوم شده باشد. هفتم:سى و شش شتر، و زكات آن يك شترى است كه داخل سال سوم شده باشد. هشتم: چهل و شش شتر، و زكات آن يك شترى است كه داخل سال چهارم شده باشد. نهم: شصت و يك شتر، و زكات آن يك شترى است كه داخل سال پنجم شده باشد. دهم: هفتاد و شش شتر، و زكات آن دو شترى است كه داخل سال سوم شده باشند. يازدهم: نود و يك شتر، و زكات آن دو شترى است كه داخل سال چهارم شده باشند. دوازدهم: صد و بيستو يك شتر و بالاتر آن است كه بايد يا چهل تا چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا يك شترى بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براى هر پنجاه تا يك شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد، و يا با چهل و پنجاه حساب كند، ولى در هر صورت بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مىماند، از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر 140 شتر دارد، بايد براى صد تا، دو شترى كه داخل سال چهارم شده، و براى چهل تا، يك شترى كه داخل سال سوم شده بدهد.(شتر زكات بايد ماده باشد.)
1911 زكات مابين دو نصاب واجب نيست. پس اگر شماره شترهايى كه دارد از نصاب اول كه پنج تا است بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده، فقط بايد زكات پنج تاى آن را بدهد. و همچنين است در نصابهاى بعد.
1912 گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سى تا است، كه وقتى شماره گاو به سى رسيد، اگر شرايطى را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك گوسالهاى كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد. و نصاب دوم آن چهل است، و زكات آن يك گوساله مادهاى است كه داخل سال سوم شده باشد. و زكات مابين سى و چهل واجب نيست، مثلا كسى كه سى و نه گاو دارد، فقط بايد زكات سى تاى آنها را بدهد، و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد، تا به شصت نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آن را بدهد، و بعد از آن كه به شصت رسيد، چون دو برابر نصاب اول را دارد، بايد دو گوسالهاى كه داخل سال دوم شده بدهد، و همچنين هر چه بالا رود بايد سى تا سى تا حساب كند، يا چهل تا چهل تا، يا با سى و چهل حساب نمايد، و زكات آن را به دستورى كه گفته شده بدهد، ولى بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگرچيزى باقى مىماند، از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سى و چهل حساب كند و براى سى تاى آن، زكات سى تا، و براى چهل تاى آن، زكات چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سى تا حساب كند، ده تا زكات نداده مىماند.
1913 گوسفند پنج نصاب دارد: اول: چهل، و زكات آن يك گوسفند است، و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد. دوم: صد و بيست و يك، و زكات آن دو گوسفند است. سوم: دويست و يك، و زكات آن سه گوسفند است. چهارم: سى صد و يك، و زكات آن بنابر احتياط واجب چهار گوسفند است. پنجم: چهارصد و بالاتر از آن است كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند و براى هر صد تاى آنها يك گوسفند بدهد، و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد يا مطابق قيمت گوسفند پول بدهد كافى است، ولى اگر بخواهد جنس ديگر بدهد،در صورتى بىاشكال است كه براى فقرا بهتر باشد، اگر چه لازم نيست.
1914 زكات مابين دو نصاب واجب نيست. پس اگر شماره گوسفندهاى كسى از نصاب اول كه چهل است بيشتر باشد، تا به نصاب دوم كه صد و بيست و يك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد. و همچنين است در نصابهاى بعد.
1915 زكات شتر و گاو و گوسفندى كه به مقدار نصاب برسد واجب است، چه همه آنها نر باشند يا ماده، يا بعضى نر باشند و بعضى ماده.
1916 در زكات، گاو و گاو ميش يك جنس حساب مىشود، و شتر عربى و غير عربى يك جنس است، و همچنين بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرق ندارند.
1917 اگر گوسفند براى زكات بدهد، بايد اقلا داخل سال دوم شده باشد. و اگر بز بدهد، بايد داخل سال سوم شده باشد.
1918 گوسفندى را كه بابت زكات مىدهد، اگر قيمتش مختصرى از گوسفندهاى ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولى بهتر است گوسفندى را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد. و همچنين است در گاو و شتر.
1919 اگر چند نفر با هم شريك باشند، هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسيده، بايد زكات بدهد، و بر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكات واجب نيست.
1920 اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روى هم بهاندازه نصاب باشند، بايد زكات آنها را بدهد.
1921 اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم باشند، بايد زكات آنها را بدهد.
1922 اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد، همه مريض يا معيوب يا پير باشند،مىتواند زكات را از خود آنها بدهد. ولى اگر همه سالم و بى عيب و جوان باشند،نمىتواند زكات آنها را مريض يا معيوب يا پير بدهد، بلكه اگر بعضى از آنها سالم و بعضى مريض، و دستهاى معيوب و دسته ديگرى بى عيب، و مقدارى پير و مقدارى جوان باشند، احتياط واجب آن است كه براى زكات آنها سالم و بى عيب و جوان بدهد.
1923 اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شترى را كه دارد باچيز ديگر عوض كند يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثال چهل گوسنفد بدهد، و چهل گوسفند ديگر بگيرد زكات بر او واجب نيست.
1924 كسى كه بايد زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد اگر زكات آنها را از مال ديگرش بدهد تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله بايد زكات را بدهدو اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند، زكات بر او واجب نيست مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد تا وقتى كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده همه ساله بايد يك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد تا وقتى به چهل نرسيده زكات بر او واجب نيست.
1925 انسان مىتواند زكات را در هشت مورد مصرف كند: اول: فقير، و آن كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسى كه صنعتيا ملك يا سرمايهاى دارد كه مىتواند مخارج سال خود را بگذراند فقير نيست. دوم: مسكين، و آن كسى است كه از فقير سخت تر مىگذراند. سوم: كسى كه از طرف امام عليهالسلام يا نايب امام مامور است كه زكات را جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن رسيدگى كند و آن را به امام عليه السلام يا نايب امام يا فقرا برساند. چهارم: كافرهايى كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مىشوند يا در جنگ به مسلمانان كمك مىكنند. پنجم: خريدارى بندهها و آزاد كردن آنان. ششم: بدهكارى كه نمىتواند قرض خود را بدهد. هفتم: سبيل الله يعنى كارى كه مانند ساختن مسجد منفعت عمومى دينى دارد، يا مثل ساختن پل و اصلاح راه كه نفعش به عموم مسلمانان مىرسد و آنچه براى اسلام نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد. هشتم: ابنالسبيل، يعنى مسافرى كه در سفر درمانده شده. و احكام اينها در مسايل آينده گفته خواهد شد.
1926 احتياط واجب آن است كه فقير و مسكين بيشتر از مخارج سال خود و عيالاتش را از زكات نگيرد، و اگر مقدارى پول يا جنس دارد فقط به اندازه كسرى مخارج يك سالش زكات بگيرد.
1927 كسى كه مخارج سالش را داشته اگر مقدارى از آن را مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقى مانده به اندازه مخارج سال او هستيا نه نمىتواند زكات بگيرد
1928 صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه در آمد او از مخارج سالش كمتر است مىتواند براى كسرى مخارجش زكات بگيرد و لازم نيست ابزار كار يا ملك يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.
1929 فقيرى كه خرج سال خود و عيالاتش را ندارد اگر خانهاى دارد كه ملك اوست و در آن نشسته يا مال سوارى دارد چنانچه بدون اينها نتواند زندگى كند اگرچه براى حفظ آبرويش باشد مىتواند زكات بگيرد و همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهايى كه به آنها احتياج دارد و فقيرى كه اينها را ندارد اگر به اينها احتياج داشته باشد مىتواند از زكات خريدارى نمايد.
1930 فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست بنابر احتياط واجب بايد ياد بگيرد، و با گرفتن زكات زندگى نكند ولى تا وقتى مشغول ياد گرفتن است، مىتواند زكات بگيرد.
1931 به كسى كه قبلا فقير بوده، و مىگويد فقيرم، اگر چه انسان از گفته او اطمينان پيدا نكند، مىشود زكات داد.
1932 كسى كه مىگويد فقيرم و قبلا فقير نبوده يا معلوم نيست، فقير بوده يا نه اگر از ظاهر حالش گمان پيدا شود كه فقير است مىشود به او زكات داد.
1933 كسى كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيرى طلبكار باشد مىتواند طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند.
1934 اگر فقير بدهكار بميرد و تركهاى كه وافى به بدهيش باشد نداشته باشد،انسان مىتواند طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند.
1935 چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مىدهد لازم نيست به او بگويد كه زكات است. بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است به طورى كه دروغ نشود به اسم پيشكش بدهد ولى بايد قصد زكات نمايد.
1936 اگر به خيال اين كه كسى فقير است بهاو زكات بدهد، بعد بفهمد فقير نبوده يا از روى ندانستن مساله به كسى كه مىداند فقير نيست زكات بدهد، چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته باشد پس اگر كسى كه آن چيز را گرفته مىدانسته يا احتمال مىداده كه زكات است انسان بايد عوض آن را از او بگيرد و به مستحق بدهد ولى اگر به غير عنوان زكات داده نمىتواند چيزى از او بگيرد و بايد از مال خودش زكات را به متسحق بدهد و در همه صور مىتواند از مال خودش زكات را بدهد و از كسى كه گرفته مطالبه نكند
1937 كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد مىتواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد ولى بايد مالى را كه قرض كرده در عصيتخرج نكرده باشد يا اگر در معصيتخرج كرده از آن معصيت توبه كرده باشد كه در اين صورت از سهم فقرا مىشود به او داد.
1938 اگر به كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد زكات بدهد بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده چنانچه آن بدهكار فقير باشد مىتواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند ولى اگر چيزى را كه گرفته در شرابخوارى يا به طور آشكارا در معصيت صرف كرده و از معصيتخود توبه نكرده بنابر احتياط واجب بايد چيزى را كه به او داده بابت زكات حساب نكند.
1939 كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگرچه فقير نباشد انسان مىتواند طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند.
1940 مسافرى كه خرجى او تمام شده يا مركبش از كار افتاده چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يا فروختن چيزى، خود را به مقصد برساند اگرچه در وطن خود فقير نباشد مىتواند زكات بگيرد ولى اگر بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را فراهم كند فقط به مقدارى كه به آنجا برسد مىتواند زكات بگيرد.
1941 مسافرى كه در سفر مانده شده و زكات گرفته، بعد از آنكه به وطنش رسيد،اگر چيزى از زكات زياد آمده باشد در صورتى كه بدون مشقت نتواند بقيه را به صاحب مال يا نايب او برساند، بايد آن را به حاكم شرع بدهد و بگويد آن چيز زكات است.
1942 كسى كه زكات مىگيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد، و اگر از راه شرعى شيعه بودن كسى ثابتشود و به او زكات بدهد و زكات تلف شود بعد معلوم شود شيعه نموده لازم نيست دوباره زكات بدهد.
1943 اگر طفل يا ديوانهاى از شيعه فقير باشد انسان مىتواند به ولى او زكات بدهد، به قصد اينكه آنچه را مىدهد ملك طفل يا ديوانه باشد.
1944 اگر به ولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد مىتواند خودش يا به وسيله يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعى كه زكات به مصرف آنان مى رسد نيت زكات كنند.
1945 به فقيرى كه گدايى مىكند مىشود زكات داد، ولى به كسى كه زكات را در معصيت مصرف مىكند نمىشود زكات داد.
1946 به كسى كه معصيت كبيره را آشكارا بجا مىآورد احتياط واجب آن است كه زكات ندهند.
1947 به كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد مىشود زكات داد، ولى اگر زن براى خرجى خودش قرض كرده باشد شوهر نمىتواند بدهى او را از زكات بدهد بلكه اگر كس ديگرى هم كه مخارج او بر انسان واجب است براى خرجى خود قرض كند احتياط واجب آن است كه بدهى اورااز زكات ندهد.
1948 انسان نمىتواند مخارج كسانى را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكات بدهد ولى ديگران مىتوانند به آنان زكات بدهند.
1949 اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفتخود نمايد،اشكال ندارد.
1950 اگر پسر به كتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد پدر مىتواند براى خريدن آنها به او زكات بدهد.
1951 پدر مىتواند به پسرش زكات بدهد كه براى خود زن بگيرد پسر هم مىتواند براى آن كه پدرش زن بگيرد، زكات خود را به او بدهد.
1952 به زنى كه شوهرش مخارج او را نمىدهد يا خرجى نمىدهد ولى زن مىتواند اورا به دادن خرجى مجبور كند نمىشود زكات داد.
1953 زنى كه صيغه شده اگر فقير باشد شوهرش و ديگران مىتوانند به او زكات بدهند ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتى كه بتواند مخارج آن زن را بدهد يا زن بتواند او را مجبور كند، نمىشود به آن زن زكات داد.
1954 زن مىتواند به شوهر فقير خود زكات بدهد اگر چه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نمايد.
1955 سيد نمىتواند از غير سيد زكات بگيرد ولى اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند و از گفتن زكات ناچار باشد مىتواند از غير سيد زكات بگيرد ولى احتياط واجب آن است كه اگر ممكن باشد فقط به مقدارى كه براى مخارج روزانهاش ناچار است بگيرد.
1956 به كسى كه معلوم نيستسيد استيا نه مىشود زكات داد.
1957 انسان بايد زكات را به قصد قربتيعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نيت معين كند كه آنچه را مىدهد زكات مال استيا زكات فطره، ولى اگر مثلا زكات گندم و جو بر او واجب باشد لازم نيست معين كند چيزى را كه مىدهد زكات گندم استيا زكات جو.
1958 كسى كه زكات چند مال بر او واجب شده اگر مقدارى زكات بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند، چنانچه چيزى را كه داده هم جنس يكى از آنها باشد زكات همان جنس حساب مىشود، و اگر هم جنس هيچ كدام آنها نباشد به همه آنها قسمت مىشود پس كسى كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است اگر مثال يك گوسفند از بابت زكات بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند زكات گوسفند حساب مىشود ولى اگر مقدارى نقره بدهد به زكاتى كه براى گوسفند و طلا بدهكار است تقسيم مىشود.
1959 اگر كسى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه وكيل وقتى كه زكات را به فقير مىدهد از طرف مالك نيت زكات كند كافى است.
1960 اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد و پيش از آن كه آن مال از بين برود خود مالك نيت زكات كند زكات حساب مىشود.
1961 موقعى كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و موقع خشك شدن خرما و انگور انسان بايد زكات را به فقير بدهد يا از مال خود جدا كند و زكات طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن، ماه دوازدهم بايد به فقير بدهد يا از مال خود جدا نمايد. ولى بعد از جدا كردن اگر منتظر فقير معينى باشد يا بخواهد به فقيرى بدهد كه از جهتى برترى دارد مىتواند زكات
1962 بعد از جدا كردن زكات لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد ولى اگربه كسى كه مىشود زكات داد دسترسى دارد احتياط مستحب آن است كه دادن زكات را تاخير نيندازد.
1963 كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند اگر ندهد و به واسطه كوتاهى او از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
1964 كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند اگر زكات را ندهد و بدون آن كه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود چنانچه دادن زكات را به قدرى تاخير انداخته كه نمىگويند فورا داده است بايد عوض آن را بدهد و اگر به اين مقدار تاخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تاخير انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتى كه مستحق حاضر نبوده چيزى بر او واجب نيست و اگر مستحق حاضر بودهبنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.
1965 اگر زكات را از خود مال كنار بگذرد مىتواند در بقيه آن تصرف كند واگر از مال ديگرش كنار بگذارد مىتواند در تمام مال تصرف نمايد.
1966 انسان نمىتواند زكاتى را كه كنار گذاشته براى خود بردارد و چيز ديگرى بهجاى آن بگذارد
1967 اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى ببرد مثلا گوسفندى كه براى زكات گذاشته بره بياورد، مال فقير است.
1968 اگر موقعى كه زكات را كنار مىگذارد مستحقى حاضر باشد بهتر است زكات را به او بدهد مگر كسى را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به او از جهتى بهتر باشد.
1969 اگر با عين مالى كه براى زكات كنار گذاشته براى خودش تجارت كند صحيح نيست و اگر با اجازه حاكم شرع براى مصلحت زكات تجارت كند تجارت صحيح و نفعش مال زكات است.
1970 اگر پيش از آن كه زكات بر او واجب شود چيزى بابت زكات به فقير بدهد زكات حساب نمىشود و بعد از آن كه زكات بر او واجب شد اگر چيزى را كه به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقر خود باقى باشد مىتواند چيزى را كه بهاو داده بابت زكات حساب كند.
1971 فقيرى كه مىداند زكات بر انسان واجب نشده اگر چيزى بابت زكات بگيردو پيش او تلف شود ضامن است پس موقعى كه زكات بر انسان واجب مىشود اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد مىتواند عوض چيزى را كه به او داده بابت زكات حساب كند.
1972 فقيرى كه نمىداند زكات بر انسان واجب نشده اگر چيزى بابت زكات بگيردو پيش او تلف شود ضامن نيست و انسان نمىتواند عوض آن را بابت زكات حساب كند.
1973 مستحب است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاى آبرومند بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران و اهل علم و كمال را بر غير آنان، و كسانى را كه اهل سؤال نيستند، بر اهل سؤال مقدم بدارد، ولى اگر دادن زكات به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد مستحب است زكات را به او بدهد.
1974 بهتر است زكات را آشكار، و صدقه مستحبى را، مخفى بدهند.
1975 اگر در شهر كسى كه مىخواهد زكات بدهد مستحقى نباشد، و نتواند زكات را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعدا مستحق پيدا كند بايد زكات را به شهر ديگر ببرد و به مصرف زكات برساند، ولى مخارج بردن به آن شهر به عهده خود اوست و اگر زكات تلف شود ضامن نيست.
1976 اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود مىتواند زكات را به شهر ديگر ببرد.ولى مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود ضامن است مگر آنكه با اجازه حاكم شرع برده باشد.
1977 اجرت وزن كردن، پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمايى را كه براى زكات مىدهد با خود اوست.
1978 كسى كه مثقال و نخود نقره يا بيشتر، از بابت زكات بدهكار است مىتواند كمتر از مثقال و نخود نقره هم به يك فقير بدهد و نيز اگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم و جو بدهكار باشد و قيمت آن به مثقال و نخود نقره هم برسد مىتواند به يك فقير كمتر از آن بدهد.
1979 مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتى را كه از او گرفته بهاو بفروشد ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قيمت رساند كسى كه زكات را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.
1980 اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده داده يا نه بايد زكات را بدهد هر چند شك او براى زكات سالهاى پيش باشد.
1981 فقير نمىتواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد، يا زكات را از مالك بگيرد و به او ببخشد. ولى كسى كه زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمىتواند زكات را بدهد و اميد هم ندارد كه دارا شود، چنانچه بخواهد توبه كند فقير، مىتواند زكات را از او بگيرد و به او ببخشد.
1982 انسان مىتواند از زكات قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد خود و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است. و نيز مىتواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد.
1983 انسان نمىتواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كسانى كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد كه عايدى آن را به مصرف مخارج خود برسانند.
1984 فقير مىتواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات بگيرد، ولى اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، براى زيارت و مانند آن نمىتواند زكات بگيرد.
1985 اگر مالك فقيرى را وكيل كند، كه زكات مال او را بدهد، چنانچه آن فقير احتمال دهد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكات برندارد،نمىتواند چيزى از آن را براى خودش بردارد و اگر يقين داشته باشد كه قصد مالك اين نبوده، براى خودش هم مىتواند بردارد.
1986 اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگيرد، چنانچه شرطهايى كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود بايد زكات آنها را بدهد.
1987 اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده با هم شريك باشند و يكى ازآنان زكات قسمتخود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند چنانچه بداند شريكش زكات سهم خود را نداده تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد.
1988 كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد چنانچه نتواند همه آنها را بدهد اگر مالى كه خمس يا زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد بايد خمس و زكات را بدهد و اگر از بينرفته باشد مىتواند خمس يا زكات را بدهد يا كفاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد.
1989 كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال او براى همه آنها كافى نباشد چنانچه مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاى ديگرى كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين رفته باشد بايد مال او را به خمس و زكات و قرض و نذر و مانند اينها قسمت نمايند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بيست تومان به كسى بدهكار است و همه مال او سى تومان است، بايد بيست تومان بابتخمس و ده تومان به دين او بدهند.
1990 كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مىتواند براى معاش خود كسب كند، چنانچه تحصيل آن علم واجب يا مستحب باشد، مىشود به او زكات داد و اگر تحصيل آن علم واجب يا مستحب نباشد، زكات دادن به او اشكال دارد.