مسأله 2632 ـ خوردن گوشت مرغى كه مثل شاهين چنگال دارد، حرام است، و پرستو حلال مى باشد، و در اخبار مدح از پرستو و هدهد شده، و نهى از اذيت كردن و كشتن اينها شده، و لذا علماء فرموده اند كه خوردن گوشت هدد و پرستو كراهت دارد. دوم ـ از علائم حرمت پرنده ها آنست كه بال زدن او در هوا كمتر از بال نزدن او باشد. سوم ـ از علائم حرمت آنها آنست كه نه چينه دان و نه سنگ دان و نه انگشت كوچك پشت پا كه شبيه خارى است كه به پائين ساق پا متصل است، هيچ يك از اين سه را نداشته باشد. مسوخ چه در حيوانات پرنده و چه در دريائى و چه در زمينى حرام است. و در كلاغ اقوال و اخبار مختلفه وارد شده است، و احوط بلكه اقوى حرمت جميع اقسام آن است. و در بعض اخبار ذكر شده كه طاووس از مسوخ است. و چنگال دارها و درنده ها از حيوانات زمينى حرام است. مسأله 2633 ـ اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند، مثلاً دنبه يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند نجس و حرام مى باشد. مسأله 2634 ـ چهارده چيز از حيوانات حلال گوشت حرام است: 1 ـ خون. 2 ـ فضله. 3 ـ نرى. 4 و 5 ـ بچه دان و قرينش(جفت) بنابر احتياط واجب. 6 ـ غدد كه آنرا دشول مى گويند. 7 ـ تخم كه آنرا دنبلان مى گويند. 8 ـ چيزى كه در مغز كله است، و به شكل نخود مى باشد. 9 ـ مغز حرام كه در ميان تيره پشت است. 10 ـ پى كه در دو طرف تيره پشت است. 11 ـ زهره دان. 12 ـ سپرز(طحال). 13 ـ بول دان(مثانه). 14 ـ حدقه چشم. و در خبر اسماعيل بن مرار كه حدقه چشم مذكور است فرج هم مذكور است لذا 15 ـ فرج است على الاحوط. مسأله 2635 ـ خوردن سرگين و بول حيوان و آب دماغ و چيزهاى خبيث ديگر كه طبيعت انسان از آن متنفر است حرام مى باشد، ولى اگر پاك باشد و مقدارى از آن بطورى با چيز حلال مخلوط شود كه در نظر مردم نابود حساب شود، خوردن آن اشكال ندارد. مسأله 2636 ـ خوردن گل حرام است و همچنين خوردن خاك حرام است على الاحوط، ولى خوردن كمى از تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام براى شفاء، اشكال ندارد. مسأله 2637 ـ فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در دهان آمده حرام نيست، و نيز فرو بردن غذائى كه موقع خلال كردن از لاى دندان بيرون مى آيد، اگر طبيعت انسان از آن متنفر نباشد اشكال ندارد. مسأله 2638 ـ خوردن چيزى كه براى انسان ضرر مهم دارد حرام است. مسأله 2639 ـ خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است، و اگر كسى با آنها وطى كند يعنى نزديكى نمايد، حرام مى شوند و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند، و در جاى ديگر بفروشند. مسأله 2640 ـ اگر با حيوان حلال گوشتى مانند گاو و گوسفند نزديكى كنند، بول و سرگين آنها نجس مى شود و آشاميدن شير آنها هم حرام است، و بايد فورى آن حيوان را بكشند و بسوزانند، و كسى كه با آن وطى كرده، پول آنرا به صاحبش بدهد. مسأله 2641 ـ آشاميدن شراب حرام، و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه شمره شده است، و اگر كسى آنرا حلال بداند كافر است. از حضرت امام جعفرصادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و كسى كه شراب مى خورد، عقل خود را از دست مى دهد و در آن موقع خدا را نمى شناسد و از هيچ گناهى باك ندارد و احترام هيچكس را نگه نمى دارد و حق خويشان نزديك را رعايت نمى كند و از زشتيهاى آشكار رو نمى گرداند و روح ايمان و خداشناسى از بدن او بيرون مى رود و روح ناقص خبيثى كه از رحمت خدا دور است در او مى ماند و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مى كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمى شود و روز قيامت روى او سياه است و زبان از دهانش بيرون مى آيد و آب دهان او به سينه اش مى ريزد و فرياد تشنگى او بلند است. مسأله 2642 ـ نشستن سر سفره اى كه در آن شراب مى خورند، اگر انسان يكى از آنان حساب شود حرام است، و چيز خوردن از آن سفره نيز حرام است. مسأله 2643 ـ بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است از گرسنگى يا تشنگى بميرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.
چيزهائى كه موقع غذا خوردن مستحب است
مسأله 2644 ـ چند چيز در موقع غذا خوردن مستحب است: اول ـ هر دو دست را پيش از غذا خوردن بشويد. دوم ـ بعد از غذا دست خود را بشويد و با دستمال خشك كند. سوم ـ ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد، و پيش از غذا اول ميزبان دست خود را بشويد، بعد كسى كه طرف راست او نشسته و همين طور تا برسد به كسى كه طرف چپ او نشسته، و بعد از غذا اول كسى كه طرف چپ ميزبان نشسته دست خود را بشويد و همينطور تا بطرف راست ميزبان برسد و ميزبان بعد از آن دست خود را بشويد. چهارم ـ در اول غذا بسم الله بگويد، بلكه اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است. پنجـم ـ با دست راست غذا بخورد. ششــم ـ با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد. هفتـم ـ اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند هر كسى از غذاى جلوى خودش بخورد. هشتـم ـ لقمه را كوچك بردارد. نهــم ـ سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد. دهــم ـ غذا را خوب بجود. يازدهـم ـ بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند. دوازدهم ـ انگشتها را بليسد. سيزدهـم ـ بعد از غذا خلال نمايد، ولى با چوب انار و چوب ريحان و نى و برگ درخت خرما خلال نكند. چهاردهم ـ آنچه بيرون سفره مى ريزد جمع كند و بخورد، ولى اگر در بيابان غذا بخورد، مستحب است آنچه مى ريزد، براى پرندگان و حيوانات بگذارد. پانزدهم ـ در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا نخورد. شانزدهم ـ بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بياندازد. هفدهــم ـ در اول غذا و آخر آن نمك بخورد. هجدهــم ـ ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.چيزهائى كه موقع غذا خوردن مكروه است
مسأله 2645 ـ چند چيز در غذا خوردن مكروه است: اول ـ در حال سيرى غذا خوردن. دوم ـ پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش مى آيد. ســوم ـ نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن. چهارم ـ خوردن غذاى گرم. پنجـم ـ فوت كردن چيزى كه مى خورد يا مى آشامد. ششــم ـ بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن. هفتـم ـ پاره كردن نان با كارد. هشتـم ـ گذاشتن نان زير ظرف غذا. نهــم ـ پاك كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده به طورى كه چيزى در آن نماند. دهـــم ـ پوست كندن ميوه. يازدهم ـ دور انداختن ميوه پيش از آنكه كاملاً آنرا بخورد.مستحبات آشاميدن آب
مسأله 2646 ـ در آشاميدن آب چند چيز مستحب است: اول ـ آنرا بطور مكيدن بياشامد. دوم ـ در روز ايستاده آب بخورد. ســوم ـ پيش از آشاميدن آب بسم الله و بعد از آن الحمدلله بگويد. چهارم ـ به سه نَفَس آب بياشامد. پنجـم ـ از روى ميل آب بياشامد. ششــم ـ بعد از آشاميدن آب حضرت اباعبدالله عليه السلام و اهل بيت ايشان را ياد كند، و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.مكروهات آشاميدن آب
مسأله 2647 ـ زياد آشاميدن آب و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب و در شب بحال ايستاده مكروه است، و نيز آشاميدن آب با دست چپ و همچنين از جاى شكسته كوزه و جائى كه دسته آنست مكروه مى باشد. مسأله 2648 ـ نذر آنست كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را براى خدا بجا آورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد. مسأله 2649 ـ در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آنرا به عربى بخوانند پس اگر بگويد چنانچه مرض من خوب شود، براى خدا بر من است كه ده تومان به فقير بدهم نذر او صحيح است. مسأله 2650 ـ نذر كننده بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر كند، بنابراين نذر كردن كسى كه او را مجبور كرده اند، يا به واسطه عصبانى شدن بى اختيار نذر كرده صحيح نيست. مسأله 2651 ـ آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، اگر مثلاً نذر كند چيزى به فقير بدهد صحيح نيست. مسأله 2652 ـ اگر شوهر از نذركردن زن جلوگيرى نمايد، زن نمى تواند نذر كند و اگر با جلوگيرى شوهر نذر كند نذر او باطل است، بلكه چنانچه اذن ندهد ولكن منع هم نكند باز هم باطل است على الاظهر. مسأله 2653 ـ اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمى تواند نذر او را بهم بزند، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد. مسأله 2654 ـ اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، بايد به آن نذر عمل نمايد، بلكه اگر بدون اجازه او نذر كند، بنابر احتياط عمل كردن به آن نذر واجب است. مسأله 2655 ـ انسان كارى را مى تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد بنابراين كسى كه نمى تواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر او صحيح نيست. مسأله 2656 ـ اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد يا كار واجب يا مستحبى راترك كند، نذر او صحيح نيست. مسأله 2657 ـ اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست، و اگر انجام آن از جهتى بهتر باشد وانسان بقصد همان جهت نذر كند، مثلاً نذر كند غذايى را بخورد كه براى عبادت قوت بگيرد، نذر اوصحيح است، ونيز اگر ترك آن از جهتى بهتر باشد وانسان براى همان جهت نذر كند كه آنرا ترك نمايد مثلاً براى اينكه دود مضر است نذر كند كه آنرا استعمال نكند نذر او صحيح مى باشد. مسأله 2658 ـ اگر نذر كند نماز واجب خود را در جايى بخواند كه بخودى خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست، مثلاً نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلاً بواسطه اينكه خلوت است و انسان حضور قلب پيدا مى كند، نذر صحيح است. مسأله 2659 ـ اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همانطور كه نذر كرده بجا آورد، پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد، يا روزه بگيرد، يا نماز اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن بجا آورد كفايت نمى كند، و نيز اگر نذر كند كه وقتى مريض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از آنكه خوب شود صدقه را بدهد كافى نيست. مسأله 2660 ـ اگر نذر كند روزه بگيرد، ولى وقت و مقدار آنرا معين نكند، چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است، و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آنرا معين نكند اگر يك نماز دو ركعتى بخواند كفايت مى كند و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آنرا معين نكند، اگر چيزى بدهد كه بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كارى براى خدا بجا آورد، در صورتى كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است. مسأله 2661 ـ اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه بگيرد ولى مى تواند (1) در آن روز مسافرت كند هر چند سفر او ضرورى نباشد ولى بعداً بايد قضا كند ولكن كفاره ندارد. مسأله 2662 ـ اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد به نحوى كه در مسأله 2678 ذكر مى شود كفاره بدهد اگر چه احتياط مستحبى كه تركش سزاوار نيست از براى كسى كه عاجز از عتق باشد آنست كه به شصت فقير طعام بدهد و اگر از اين هم عاجز باشد و نيز از لباس پوشاندن ده فقير هم عاجز باشد دو ماه پى درپى روزه بگيرد و اگر تمكن از جمع بين هر دو داشته باشد جمع نمايد. مسأله 2663 ـ اگر نذر كند كه تا وقت معينى عملى را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت مى تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روى فراموشى يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست، ولى باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را بجا نياورد، و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى كه در مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد. مسأله 2664 ـ كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند و وقتى براى آن معين نكرده است، اگر از روى فراموشى، يا ناچارى، يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب نيست، ولى بعداً هر وقت از روى اختيار آنرا بجا آورد، بايد به مقدارى كه در دو مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد. مسأله 2665 ـ اگر نذر كند كه در هر هفته روز معينى مثلاً روز جمعه را روزه بگيرد چنانچه يكى از جمعه ها عيد فطر يا قربان يا ايام تشريق (11 و 12 و 13 ذى الحجه در منى) باشد يا در روز جمعه مريض شود بلكه اگر عذر ديگرى مانند حيض براى او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاى آنرا بجا آورد. مسأله 2666 ـ اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد، بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند. مسأله 2667 ـ اگر نذر كند كه به فقير معينى صدقه بدهد، نمى تواند آنرا به فقير ديگر بدهد، و اگر آن فقير بميرد، بنابر احتياط بايد به ورثه او بدهد. مسأله 2668 ـ اگر نذر كند كه به زيارت يكى از امامان مثلاً به زيارت حضرت اباعبدالله عليه السلام مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافى نيست، و اگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند، چيزى بر او واجب نيست. مسأله 2669 ـ كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آنرا نذر نكرده، لازم نيست آنها را بجا آورد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1-على الاظهر. مسأله 2670 ـ اگر براى حرم يكى از امامان يا امام زادگان چيزى نذر كند، بايد آنرا در تعمير و روشنائى و فرش حرم و مانند اينها مصرف كند، يا به زوار و خدام آنان بدهد. مسأله 2671 ـ اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند، چنانچه مصرف معينى را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند و اگر مصرف معينى را قصد نكرده، بايد به فقرا و زوار بدهد، يا مسجد و مانند آن بسازد، و ثواب آنرا به آن امام هديه نمايد. و همچنين است اگر چيزى را براى امام زاده اى نذر كند. مسأله 2672 ـ گوسفندى را كه براى صدقه، يا براى يكى از امامان نذر كرده اند، اگر پيش از آنكه به مصرف نذر برسد شير بدهد يا بچه بياورد، مال كسى است كه آنرا نذر كرده، ولى پشم گوسفند و مقدارى كه چاق مى شود جزء نذر است. مسأله 2673 ـ هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او بيايد عملى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده، يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نيست. مسأله 2674 ـ اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد بعد از آنكه دختر به تكليف رسيد، اختيار با خود اوست، و نذر آنان اعتبار ندارد، بلكه اصل نذرشان اشكال دارد. مسأله 2675 ـ هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعى خود برسد كار خيرى را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش برآورده شد، بايد آن كار را انجام دهد، و نيز اگر بدون آنكه حاجتى داشته باشد، عهد كند كه عمل خيرى را انجام دهد، آن عمل بر او واجب مى شود. مسأله 2676 ـ در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و نيز كارى را كه عهد مى كند انجام دهد، بايد يا عبادت باشد مثل نماز واجب و مستحب، يا كارى باشد كه انجام آن بهتر از تركش باشد، و در متساوى الطرفين احوط وجوبى انجام دادن است. مسأله 2677 ـ اگر به عهد خود عمل نكند بايد كفاره بدهد، يعنى شصت فقير را سير كند، يا دوماه روزه بگيرد يا يك بنده آزاد كند. مسأله 2678 ـ اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند، مثلاً قسم بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند، بايد كفاره بدهد، يعنى يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را سير كند، يا آنان را بپوشاند، و اگر اينها را نتواند بايد سه روز روزه بگيرد. و بدان كه در پوشاندن هر يك از ده فقير مى تواند به يك پارچه اى كه تن او را بپوشاند اكتفاء نمايد على الاظهر و افضل دو پارچه است، بلكه احوط است، و در سير كردن مى تواند ده فقير را دعوت نمايد و سير كند به نان و هر قاتقى، و افضل نان و گوشت است، و مى تواند به هر فقيرى يك مد كه سه ربع كيلو است تقريباً گندم يا آرد بدهد، و افضل آنست كه يك مشت زيادتر بدهد، و افضل از آن دو مد است، و چنانچه نوبت به روزه گرفتن رسيد بايد سه روز پشت سر هم روزه بگيرد. مسأله 2679 ـ قسم چند شرط دارد: اول ـ كسى كه قسم مى خورد بايد بالغ و عاقل باشد، و از روى قصد و اختيار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده اند، درست نيست، و همچنين است اگر در حال عصبانى بودن بى قصد قسم بخورد. دوم ـ كارى را كه قسم مى خورد انجام دهد بايد حرام و مكروه نباشد و كارى را كه قسم مى خورد ترك كند، بايد واجب و مستحب نباشد، و اگر قسم بخورد كه كار مباحى را بجا آورد، بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، و نيز اگر قسم بخورد كار مباحى را ترك كند بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد. سـوم ـ به يكى از اسمهاى خداوند متعال قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمى شود مانند(خدا) و (الله) و نيز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم مى گويند ولى به قدرى به خدا گفته مى شود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق در نظر مى آيد، مثل آنكه به خالق و رازق قسم بخورد صحيح است و چنانچه به اسم مشتركى قسم بخورد و قرينه باشد كه همه مردم بفهمند كه مقصود او ذات مقدس است احوط وفاء است. چهارم ـ قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آنرا قصد كند صحيح نيست، ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است. پنجـم ـ عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد، و اگر موقعى كه قسم مى خورد ممكن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتى كه عاجز مى شود، قسم او بهم مى خورد، و همچنين است اگر عمل كردن به قسم به قدرى مشقت پيدا كند كه نشود آنرا تحمل كرد. مسأله 2680 ـ اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيرى كند، يا شوهر از قسم خوردن زن جلوگيرى نمايد، قسم آنان صحيح نيست. مسأله 2681 ـ اگر فرزند بدون اجازه پدر، و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، پدر و شوهر مى توانند قسم آنان را بهم بزنند، بلكه چنانچه منع ننمايند و اجازه هم ندهند باز هم باطل است على الاظهر. مسأله 2682 ـ اگر انسان از روى فراموشى، يا ناچارى به قسم عمل نكند، كفاره بر او واجب نيست و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد. و قسمى كه آدم وسواسى مى خورد، مثل اينكه مى گويد والله الان مشغول نماز مى شوم و به واسطه وسواس مشغول نمى شود، اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل نكند كفاره ندارد. و بدان كه مستحب است بعد از قسم انشاءالله بگويند و چنانچه گفت و قصدش شرط كردن بوده مخالفت آن كفاره ندارد. مسأله 2683 ـ كسى كه قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است، و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ مى باشد، ولى اگر براى اينكه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مى شود، اما اگر بتواند توريه كند، يعنى موقع قسم خوردن طورى نيت كند كه دروغ نشود، بنابر احتياط واجب بايد توريه نمايد، مثلاً اگر ظالمى بخواهد كسى را اذيت كند و از انسان بپرسد كه او را نديده اى و انسان يك ساعت قبل او را ديده باشد، احتياط واجب آنست كه بگويد او را نديده ام و قصد كند كه از پنج دقيقه پيش نديده ام. مسأله 2684 ـ اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مى شود و خود او و ديگران نمى توانند آنرا ببخشند، يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث نمى برد ولى در بعضى از موارد كه در مسأله 2101 و 2102 گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد. مسأله 2685 ـ لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند، بلكه اگر مثلاً بگويد خانه خود را وقف كردم و خودش يا كسى كه خانه را براى او وقف كرده، يا وكيل يا ولى آن كس بگويد قبول كردم وقف صحيح است، ولى اگر براى افراد مخصوصى وقف نكند، بلكه مثل مسجد و مدرسه براى عموم وقفكند، يا مثلاً بر فقرا يا سادات وقف نمايد، قبول كردن كسى لازم نيست على الاظهر بلكه در قسم اول هم دليل معتبرى بر اشتراط قبول نداريم و اقوى در بناء مساجد آنست كه احتياج به صيغه ندارد. مسأله 2686 ـ اگر ملكى را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود، يا بميرد، وقف درست نيست. مسأله 2687 ـ كسى كه مالى را وقف مى كند چون قصد قربت شرط صحت وقف نيست، لازم نيست قصد قربت داشته باشد اگر چه احوط است بلى از موقع خواندن صيغه، بايد مال را براى هميشه وقف كند و اگر مثلاً بگويد اين مال بعد از مردن وقف باشد چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده صحيح نيست و نيز اگر بگويد تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، يا بگويد تا ده سال وقف باشد بعد پنج سال وقف نباشد، و دوباره وقف باشد وقف صحيح نمى باشد بنابر مشهور بلكه جماعتى از علماء اعلام نقل اجماع نموده اند. مسأله 2688 ـ وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف كسى كه براى او وقف شده يا وكيل يا ولى او بدهند، ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اينكه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهدارى نمايد، وقف صحيح است. مسأله 2689 ـ اگر مسجدى را وقف كنند، بعد از آنكه يك نفر در آن مسجد نماز خواند، وقف درست مى شود. مسأله 2690 ـ وقف كننده بايد مكلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف كند، بنابراين سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را وقف كند صحيح نيست. مسأله 2691 ـ اگر مالى را براى كسانى كه به دنيا نيامده اند وقف كند، درست نيست، ولى اگر براى زندگان و بعد از آنها براى كسانى كه بعداً به دنيا مى آيند وقف نمايد مثلاً چيزى را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه هاى او باشد و هر دسته اى بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند صحيح است. مسأله 2692 ـ اگر چيزى را برخودش وقف كند مثل آنكه دكانى را وقف كند كه عايدى آنرا بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند صحيح نيست، ولى اگر مثلاً مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مى تواند از منافع وقف استفاده نمايد. مسأله 2693 ـ اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايند و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلاً بر اولاد خود وقف كرده باشد و آنها بالغ باشند، اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند، اختيار با ولى ايشان است، و براى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست. مسأله 2694 ـ اگر ملكى را مثلاً بر فقرا يا سادات وقف كند، يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك متولى معين نكرده باشد، اختيار آن با حاكم شرع است. مسأله 2695 ـ اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلاً بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى ملك آنرا اجاره دهد و بميرد باطل نمى شود، ولى اگر متولى نداشته باشد و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده، آنرا اجاره دهند و در بين مدت اجاره بميرند، اجاره باطل مى شود و در صورتى كه مستأجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان مى گيرد. مسأله 2696 ـ اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمى رود. مسأله 2697 ـ ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولى وقف، مى تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند. مسأله 2698 ـ اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آنرا به مصرفى كه معين شده نرساند، حاكم شرع مى تواند امينى را به او ضم نمايد كه با هم متولى باشند و اگر به اين نحو جلوگيرى از خيانت نشود مى تواند بجاى او متولى امينى معين نمايد. مسأله 2699 ـ فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند، نمى شود براى نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد. مسأله 2700 ـ اگر ملكى براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و انتظار هم نمى رود كه به اين وجه موجود فعلى احتياج پيدا كند، مى توانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند. مسأله 2701 ـ اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مى گويد بدهند، در صورتى كه بدانند يا گمان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدارى معين كرده، بايد همانطور مصرف كنند، و اگر يقين يا گمان نداشته باشند، بايد اول مسجد را تعمير كنند و اگر چيزى زياد آمد، بين امام جماعت و كسى كه اذان مى گويد بطور مساوى قسمت نمايند و بهتر آنست كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند. مسأله 2702 ـ وصيت آنست كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او كارهائى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد، يا براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با اوست قيم و سرپرست معين كند. و كسى را كه به او وصيت مى كنند وصى مى گويند. مسأله 2703 ـ كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند، براى هر كارى مى تواند وصيت كند، و اما كسى كه مى تواند حرف بزند، چه در كارهاى كوچك و كم ارزش، و چه در كارهاى بزرگ، اشاره او فايده ندارد بنابر مشهور، ولكن اقوى صحت آنست. مسأله 2704 ـ اگر نوشته اى به امضاء يا مهر ميت ببينند، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته، بايد مطابق آن عمل كنند. مسأله 2705 ـ كسى كه وصيت مى كند بايد بالغ و عاقل باشد و از روى اختيار وصيت كند، و نيز بايد سفيه نباشد يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند، ولكن پسر ده ساله چنانچه فهميده باشد و بجا وصيت نمايد صحيح است. مسأله 2706 ـ كسى كه از روى عمد مثلاً زخمى به خود زده يا سمى خورده است كه به واسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مى شود، اگر وصيت كند كه مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحيح نيست. مسأله 2707 ـ اگر انسان وصيت كند كه چيزى به كسى بدهند، آن كس آن چيز را مالك مى شود، چه بعد از مردن وصيت كننده آنرا قبول كند، و چه در زمان زنده بودن او، زيرا كه رد مانع است، نه آنكه قبول شرط باشد، و بر فرض شرط بودن قبول، قبول در حال حيات كافى مى باشد. مسأله 2708 ـ وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود ديد، بايد فوراً امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند، و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد، و اگر خودش نمى تواند بدهد، يا موقع دادن بدهى او نرسيده، بايد وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد، ولى اگربدهى او معلوم باشد، وصيت كردن لازم نيست. مسأله 2709 ـ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است، بايد فوراً بدهد و اگر نمى تواند بدهد، چنانچه از خودش مال دارد، يا احتمال مى دهد كسى آنها را ادا نمايد، بايد وصيت كند، و همچنين است اگر حج بر او واجب باشد. مسأله 2710 ـ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر نماز و روزه قضا دارد، بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد، ولى احتمال بدهد كسى بدون آنكه چيزى بگيرد آنها را انجام مى دهد، باز هم واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز و روزه او به تفصيلى كه در مسأله 1398 گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد، يا وصيت كند كه براى او بجا آورند. مسأله 2711 ـ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر مالى پيش كسى دارد يا در جائى پنهان كرده است كه ورثه نمى دانند، چنانچه به واسطه ندانستن، حقشان از بين برود، بايد به آنان اطلاع دهد على الاحوط و لازم نيست براى بچه هاى صغير خود قيم و سرپرست معين كند، ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين مى رود، يا خودشان ضايع مى شوند، بايد براى آنان قيم امينى معين نمايد. مسأله 2712 ـ وصى بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد، لكن جايز است كه بالغ و نابالغ را با هم وصى قرار دهد كه نابالغ بعد از بلوغ عمل نمايد. مسأله 2713 ـ اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهائى به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه هر دو با هم به وصيت عمل كنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، حاكم شرع آنها را مجبور مى كند و اگر اطاعت نكنند، بجاى آنان ديگران را معين مى نمايد. مسأله 2714 ـ اگر انسان از وصيت خود برگردد مثلاً بگويد ثلث مالش را به كسى بدهند، بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مى شود، و اگر وصيت خود را تغيير دهد، مثل آنكه قيمى براى بچه هاى خود معين كند، بعد ديگرى را بجاى او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مى شود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند. مسأله 2715 ـ اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته مثلاً خانه اى را كه وصيت كرده به كسى بدهند بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن وكيل نمايد، وصيت باطل مى شود. مسأله 2716 ـ اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند، بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگرى بدهند، بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر يك قسمت آنرا بدهند. مسأله 2717 ـ اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مى ميرد، مقدارى از مالش را به كسى ببخشد بايد همان مقدار را به آن كس بدهند. و اما اگر وصيت كند كه بعد از مردن او مقدارى به كسى بدهند، چنانچه بيشتر از ثلث مال او باشد در زائد بر ثلث بايد ورثه اجازه نمايند و اگر اجازه ننمودند وصيت نسبت به زائد بر ثلث نافذ نمى باشد. مسأله 2718 ـ اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آنرا به مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند. مسأله 2719 ـ اگر در مرضى كه به آن مرض مى ميرد، بگويد مقدارى به كسى بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است بايد مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند، و اگر متهم نباشد، و كسى هم منكر گفته او نشود، بايد از اصل مال او بدهند. مسأله 2720 ـ كسى كه انسان وصيت مى كند كه چيزى به او بدهند، بايد وجود داشته باشد، پس اگر وصيت كند به بچه اى كه ممكن است فلان زن حامله شود چيزى بدهند باطل است، ولى اگر وصيت كند به بچه اى كه در شكم مادر است چيزى بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است. و آنچه گفته شد در وصيت تمليكيه است كه خود مالك انشاء تمليك مى نمايد به اشخاصى بعد از موت، و اما در وصيت عهديه كه امر مى كند به وصى خود به انجام كارهائى بعد از موت، پس مانعى نيست على الاظهر كه بگويد مثلاً از منافع ثلث من در هر سال مقدارى به حسينيه فلان قريه اگر درست شد بده، يا بگويد فلان مقدار بده به اولاد فلانى اگر اولادى داشت، و حال آنكه در حال حيات موصى نه حسينيه درست شده نه اولاد. مسأله 2721 ـ اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به اطلاع وصيت كننده برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل كند، ولى اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصى كرده، يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست، در صورتى كه مشقت فوق العاده نداشته باشد، بايد وصيت او را انجام دهد، و نيز اگر وصى پيش از مرگ موقعى ملتفت شود كه مريض به واسطه شدت مرض نتواند به ديگرى وصيت كند، بايد وصيت را قبول كند. مسأله 2722 ـ اگر كسى كه وصيت كرده بميرد، وصى نمى تواند ديگرى را براى انجام كارهاى ميت معين كند، و خود از كار كناره گيرى نمايد، ولى اگر بداند مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، مى تواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد. مسأله 2723 ـ اگر كسى دو نفر را وصى كند، چنانچه يكى از آن دو بميرد، يا ديوانه يا كافر شود، حاكم شرع يك نفر ديگر را بجاى او معين مى كند و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه يا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر ديگر را معين مى كند، ولى اگر يك نفر بتواند وصيت را عملى كند، معين كردن دو نفر لازم نيست. مسأله 2724 ـ اگر وصى نتواند به تنهائى كارهاى ميت را انجام دهد، حاكم شرع براى كمك او يك نفر ديگر را معين مى كند. مسأله 2725 ـ اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا تعدى نموده، مثلاً ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در راه از بين رفته ضامن است و اگر كوتاهى نكرده و تعدى هم ننموده ضامن نيست. مسأله 2726 ـ هر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد كه اگر آنكس بميرد فلانى وصى باشد، بعد از آنكه وصى اول مرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد. مسأله 2727 ـ حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه مثل خمس و زكات و مظالم ادا كردن آنها واجب مى باشد، بايد از اصل مال ميت بدهند، اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد. مسأله 2728 ـ اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت نكرده باشد، آنچه مى ماند مال ورثه است. مسأله 2729 ـ اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند، يا كارى كنند كه معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه داده اند و تنها راضى بودن آنان كافى نيست، و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است. مسأله 2730 ـ اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او نمى توانند از اجازه خود برگردند. مسأله 2731 ـ اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهى ديگر او را بدهند، و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، بايد اول بدهى او را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد براى نماز و روزه او اجير بگيرند و اگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند، و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهى او باشد، ورثه هم اجازه ندهند كه بيشتر از ثلث مال مصرف شود، وصيت براى نماز و روزه و كارهاى مستحبى باطل است. مسأله 2732 ـ اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند، چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد، ثلث آنرا به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند، و در صورتى كه ثلث كافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، بايد وصيت او عملى شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند. مسأله 2733 ـ اگر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عادل و دو زن عادله، يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، بايد مقدارى را كه مى گويد به او بدهند بلكه همچنين است اگر قسم بخورد و دو زن عادله هم شهادت بدهند. و شهادت دو مرد و يك مرد و قسم، و يك مرد و دو زن، و دو زن و قسم در ساير حقوق ماليه نيز معتبر است. و اگر يك زن عادله شهادت دهد، بايد يك چهارم چيزى را كه مطالبه مى كند به او بدهند، و اگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف آنرا و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آنرا به او بدهند. و نيز اگر دو مرد كافر ذمى كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند، در صورتى كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند و مرد و زن عادلى هم در موقع وصيت نبوده، بايد چيزى را كه مطالبه مى كند به او بدهند، و چنانچه بدگمان به آن دو ذمى شوند حاكم شرع بعد از نماز عصر آن دو را قسم مى دهد على الاحوط. مسأله 2734 ـ اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم، يا ميت مرا قيم بچه هاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند. مسأله 2735 ـ اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آنكس پيش از آنكه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده اند، مى توانند آن چيز را قبول نمايند على الاظهر، ولى اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد وگرنه حقى به آن چيز ندارند.