فروشگاه  اشتراك اين پايگاه در گوگل  كسب درآمد از اينترنت  موسيقي  دانلود  خانه

احـكام طـلاق

مسأله 2506 ـ مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد بالغ و عاقل باشد و به اختيار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است، و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.

مسأله 2507 ـ زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد، و شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد، و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مى شود.

مسأله 2508 ـ طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول ـ آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

دوم ـ معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، احتياط واجب آنست كه دوباره او را طلاق دهد.

سوم ـ مرد به واسطه غائب بودن نتواند بفهمد كه زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه.

مسأله 2509 ـ اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است، و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده طلاق او صحيح است.

مسأله 2510 ـ كسى كه مى داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتى كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

مسأله 2511 ـ اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگر چه اطلاع او از روى عادت حيض زن، يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معين شده، بايد تا مدتى كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.

مسأله 2512 ـ اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولى زنى را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2513 ـ اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، بنابر احتياط واجب بايد دوباره او را طلاق دهد.

مسأله 2514 ـ اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد بقدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود صبر كند. و چنانچه در همان شهر باشد ولكن نتواند نزد آن زن برود كه از حال او مطلع شود و بخواهد او را طلاق بدهد بايد يك ماه صبر كند كه ظن پيدا كند كه يك مرتبه خون ديده و بعداً پاك شده.

مسأله 2515 ـ اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضى حيض نمى بيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نمايد و بعداً او را طلاق دهد.

مسأله 2516 ـ طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود، و دو مرد عادل آنرا بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، بايد بگويد: زَوْجَتى فاطِمَةُ طالِق يعنى زن من فاطمة رها است، و اگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد: زَوْجَةُ مُوَكِّلى فاطِمَةُ طالِق.

مسأله 2517 ـ زنى كه صيغه شده، مثلاً يك ماهه يا يكساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت او را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم، و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

عــده طلاق

مسأله 2518 ـ زنى كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه(1) عده ندارد، يعنى اگر چه شوهرش با او نزديكى كرده باشد، بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند.

مسأله 2519 ـ زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگهدارد، يعنى بعد از آنكه در پاكى طلاقش داد، بقدرى صبر كند كه دوباره حيض ببيند و پاك شود، و همينكه حيض سوم بعد از طلاق را ديد عده او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند، ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد، يعنى مى تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.

مسأله 2520 ـ زنى كه حيض نمى بيند، اگر در سن زنهائى باشد كه حيض مى بينند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.

مسأله 2521 ـ زنى كه عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، بايد سه ماه هلالى يعنى از موقعى كه ماه ديده مى شود تا سه ماه عده نگهدارد، و اگر در بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقى ماه را با دوماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند، و آن ماه بيست و نه روز باشد، بايد نه روز باقيمانده را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم عده نگهدارد، و احتياط مستحب آنست كه از ماه چهارم بيست و يك روز عده نگهدارد، تا با مقدارى كه از ماه اول عده نگه داشته سى روز شود.

مسأله 2522 ـ اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنيا آمدن يا سقط شدن بچه اوست بنابراين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچه به دنيا آيد عده اش تمام مى شود.

مسأله 2523 ـ زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست(2) اگر صيغه شود مثلاً يك ماهه يا يكساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدت آن زن تمام شود، يا شوهر مدت را به او ببخشد بايد عده نگهدارد، پس اگر حيض مى بيند بايد به مقدار دو حيض عده نگهدارد و شوهر نكند، و اگر حيض نمى بيند بايد چهل و پنج روز از شوهر كردن خوددارى نمايد.

مسأله 2524 ـ ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام مى شود، چه زن بداند طلاقش داده اند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نيست دوباره عده نگهدارد.

 

عده زنــى كه شوهرش مرده

مسأله 2525 ـ زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده شبانه روز عده نگهدارد، يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد اگر چه يائسه(3) يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد، و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا آيد، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند، و اين عده را عده وفات مى گويند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معناى يائسه در مسأله 2456 گفته شد.

2 ـ معناى يائسه در مسأله 2456 گفته شد.

3 ـ معناى يائسه در مسأله 2456 گفته شد.

مسأله 2526 ـ زنى كه در عده وفات مى باشد حرام است لباس الوان بپوشد و سرمه بكشد، و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او حرام مى باشد، و احتياط مستحب آنست كه از منزل خود بيرون نشود مگر در تشييع جنازه شوهر يا زيارت قبر او يا ديدن پدر و مادر خود يا قضاء حاجتى كه ديگرى براى او انجام ندهد و احتياط واجب آنست كه شب در غير منزل خود بيتوته ننمايد مگر آنكه ناچار باشد. بلى تغيير منزل مانعى ندارد.

مسأله 2527 ـ اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده، و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود، و در صورتى كه آبستن باشد، به مقدارى كه در عده طلاق گفته شد، براى شوهر دوم عده طلاق، و بعد براى شوهر اول عده وفات نگهدارد، و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اول عده وفات، و بعد براى شوهر دوم عده طلاق نگهدارد.

مسأله 2528 ـ ابتداى عده وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

مسأله 2529 ـ اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود:

اول ـ آنكه مورد تهمت نباشد، مثل آنكه بگويد در يك ماه سه مرتبه حيض ديده ام كه در اين صورت بايد از زنهاى مطلع از عادت سابق او فحص و سئوال نمود على الاحوط.

دوم ـ از طلاق يا مردن شوهرش به قدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

طـلاق بائن و طـلاق رجعــى

مسأله 2530 ـ طلاق بائن آنست كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد، و آن بر شش قسم است:

اول ـ طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم ـ طلاق زنى كه يائسه باشد، يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال، و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

سوم ـ طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.

چهارم ـ طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم و ششم ـ طلاق خلع و مبارات و احكام اينها بعداً گفته خواهد شود، و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عده است، مرد مى تواند به او رجوع نمايد.

مسأله 2531 ـ كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، در مدت عده حرام است او را از خانه اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از مواقع كه در كتابهاى مفصل گفته شده، بيرون كردن او اشكال ندارد، و همچنين واجب است كه در اين مدت نفقه او را بدهد و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود مگر با اذن شوهر. و در بعض اخبار است كه مطلقه رجعيه خود را زينت نمايد كه شايد شوهر مايل شود و رجوع نمايد.

 

احــكام رجوع كردن

مسأله 2532 ـ در طلاق رجعى مردبه دو قسم مى تواند به زن خود رجوع كند:

اول ـ حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم ـ كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.

مسأله 2533 ـ براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اينكه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم صحيح است.

مسأله 2534 ـ مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بين نمى رود.

مسأله 2535 ـ اگر زنى را دوبار طلاق دهد و به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به مردى ديگر شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اول حلال مى شود، يعنى مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اول ـ آنكه عقد شوهر دوم هميشگى باشد، و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اول نمى تواند او را عقد كند.

دوم ـ شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند.

سوم ـ شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.

چهارم ـ عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود، و چنانچه در بين عده رجوع نمايد و دخول نمايد و بعد طلاق دهد و باز در بين عده رجوع نمايد و دخول نمايد و بعد طلاق دهد و بعد از محلل باز او را عقد نمايد و به همين نحو نيز طلاق دهد و رجوع و دخول نمايد تا نه طلاق، بعد از طلاق نهم بر او حرام مؤبد مى شود، و به محلل گرفتن حلال نمى شود، و اما اگر در بين عده رجوع ننمايد يا رجوع نمايد لكن دخول ننمايد، بعد از طلاق نهم حرام مؤبد نمى شود و به گرفتن محلل باز بر او حلال مى شود على الاظهر.

طـلاق خــلع

مسأله 2536 ـ طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مى بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گويند، و در بعض احاديث است كه جايز نيست طلاق خلع و گرفتن مهر يا مال ديگرى از زن مگر در صورتى كه زن اظهار كراهت شديد و اشمئزاز از شوهر نمايد به حدى كه بترسند كه مرتكب محرمات شود و بگويد به شوهر كه اطاعت تو در هيچ امرى نخواهم كرد، چه تفسير بنمايد كلام خود را و چه به اجمال واگذارد.

مسأله 2537 ـ اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد مى گويد: زَوْجَتى فاطِمَةُ خالَعْتُها (يا خَلَعْتُها) عَلى ما بَذَلَتْ و گفتن: هِىَ طالِق بهتر است.

مسأله 2538 ـ اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغه طلاق را اينطور مى خواند: عَنْ مُوَكِّلَتى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلى مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْه، پس از آن بدون فاصله مى گويد: زَوْجَةُ مُوَكِّلى خالَعْتُها يا(خَلَعْتُها) عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِق، و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد بجاى كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد مثلاً اگر صد تومان داده بايد بگويد: بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان.

 

طـلاق مــبارات

مسأله 2539 ـ اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند، و زن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گويند.

مسأله 2540 ـ اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَتى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها فَهِىَ طالِق يعنى مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست، و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلى فاطِمَةَ عَلى مَهرِها فَهِىَ طالِق و در هر دو صورت اگر بجاى كلمه (على مهرها) بِمَهْرِها بگويد اشكال ندارد.

مسأله 2541 ـ صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر زن براى آنكه مال خود را به شوهر ببخشد، مثلاً به فارسى بگويد: براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

مسأله 2542 ـ اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند، و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسأله 2543 ـ مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.

 

احــكام متفــرقه طـلاق

مسأله 2544 ـ اگر با زن نامحرمى به گمان اينكه عيال خود او است نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، بايد عده نگهدارد.

مسأله 2545 ـ اگر با زنى كه مى داند عيالش نيست زنا كند، چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، لازم نيست عده نگهدارد، لكن در صورت دوّم احتياط ترك نشود.

مسأله 2546 ـ اگر مرد زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود، طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.

مسأله 2547 ـ هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است و همچنين است اگر شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، يا مثلاً تا شش ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وكيل باشد،] مگر به رضايت شوهرش خود را طلاق دهد[، زيرا كه در وكالت تنجيز لازم است، و صحيحش آنست كه مرد در ضمن عقد لازم، زن خود را وكيل نمايد در مدت معينى، مثلاً از حين عقد ازدواج تا مدت پنجاه سال بر طلاق خودش، به شرط آنكه زن اعمال آن وكالت را ننمايد و خود را طلاق ندهد، مگر بعد از آنكه مثلاً شوهرش مسافرت نمايد، و يا مثلاً شش ماه نفقه او را ندهد.

مسأله 2548 ـ زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود، و به دستور او عمل نمايد، و مجتهد براى او ضرب الاجل و تعيين مدت نمايد تا چهار سال و در اين مدت مجتهد مى نويسد يا شخصى مى فرستد به آن صقع و نواحى كه در آنجا مفقود شده پس اگر معلوم شد كه شوهر زنده است زن بايد صبر كند، و اگر در بين چهار سال معلوم نشد، بعد از چهار سال مجتهد به ولى شوهر مى گويد: اگر شوهر مالى دارد نفقه زن را از آن مال بدهد و بايد زن صبر كند و اگر مالى ندارد، پس چنانچه ولى از مال خود بر او انفاق نمايد نيز بايد صبر كند، و چنانچه انفاق ننمايد حاكم شرع امر مى نمايد به ولى او كه زن را طلاق دهد و زن چهار ماه و ده روز بعد از طلاق عده نگه مى دارد، و بعداً شوهر مى كند، و چنانچه اتفاقاً در بين عده شوهر آمد حق رجوع به زن دارد و اما اگر بعد از تمام شدن عده آمد حقى بر زن ندارد، و زن به هر كه بخواهد ازدواج مى نمايد.

مسأله 2549 ـ پدر و جد پدرى ديوانه، مى توانند زن او را طلاق بدهند على الاظهر.

مسأله 2550 ـ اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند، اگر چه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدت صيغه باشد، مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مى تواند مدت آن زن را ببخشد على الاظهر ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.

مسأله 2551 ـ اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند، و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمى داند بنابر اقوى نمى تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براى خود يا براى كس ديگر عقد كند.

مسأله 2552 ـ اگر كسى زن خود را بدون اينكه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد، و مثلاً بعد از يكسال بگويد يكسال پيش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت كند، مى تواند چيزهائى را كه در آن مدت براى زن تهيه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى چيزهائى را كه مصرف كرده، نمى تواند از او مطالبه نمايد.