احــكام قــرض
قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه درآيات قرآن و اخبار راجع به
آن زياد سفارش شده است. از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم روايت شده كه هر
كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد، مال او زياد مى شود، و ملائكه بر او رحمت
مى فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مى گذرد، و
كسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام مى شود.
مسأله 2280 ـ در قرض لازم نيست صيغه بخوانند، بلكه اگر چيزى را
به نيت قرض به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است ولى مقدار آن بايد
كاملاً معلوم باشد.
مسأله 2281 ـ هر وقت بدهكار بدهى خود را بدهد، طلبكار بايد
قبول نمايد.
مسأله 2282 ـ اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند
بايد كه طلبكار پيش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه نكند ولى اگر مدت نداشته
باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، مى تواند طلب خود را مطالبه نمايد.
مسأله 2283 ـ اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار
بتواند بدهى خود را بدهد، بايد فوراً آنرا بپردازد، و اگر تأخير بيندازد گناهكار
است در صورتى كه وقت آن رسيده باشد.
مسأله 2284 ـ اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و
اثاثيه منزل و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد، چيزى نداشته باشد، طلبكار
نمى تواند طلب خود را از او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهى خود را
بدهد.
مسأله 2285 ـ كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد،
چنانچه بتواند كاسبى كند، احتياط واجب آنست كه كسب كند و بدهى خود را بدهد.
مسأله 2286 ـ كسى كه دسترسى به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد
نداشته باشد كه او را پيدا كند، بايد با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقير بدهد، و
اگر طلبكار او سيد نباشد، واجب نيست كه طلب او را به غير سيد فقير بدهد، بلكه
مى تواند به سيد فقير هم بدهد.
مسأله 2287 ـ اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و بدهى او
نباشد، بايد مالش را به همين مصرفها برسانند، و به وارث او چيزى نمى رسد.
مسأله 2288 ـ اگر كسى مقدارى پول طلا يا نقره قرض كند و قيمت
آن كم شود يا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافى است، ولى
اگر هر دو به غير آن راضى شوند اشكال ندارد.
مسأله 2289 ـ اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و
صاحب مال آنرا مطالبه كند، احتياط واجب آنست كه بدهكار همان مال را به او بدهد.
مسأله 2290 ـ اگر كسى كه قرض مى دهد شرط كند كه زيادتر از
مقدارى كه مى دهد بگيرد، مثلاً يك من گندم بدهد و شرط كند كه يك من و پنج سير
بگيرد، يا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا و حرام است، بلكه اگر قرار
بگذارد كه بدهكار كارى براى او انجام دهد، يا چيزى را كه قرض كرده با مقدارى جنس
ديگر پس دهد، مثلاً شرط كند يك تومانى راكه قرض كرده با يك كبريت پس دهد، ربا و
حرام است، و نيز اگر با او شرط كند كه چيزى را كه قرض مى گيرد بطور مخصوصى پس دهد،
مثلاً مقدارى طلاى نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگيرد، باز هم ربا و
حرام مى باشد، ولى اگر بدون اينكه شرط كند، خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس
بدهد، اشكال ندارد بلكه مستحب است.
مسأله 2291 ـ ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است، و كسى كه قرض
ربائى گرفته مالك آن نمى شود و نمى تواند در آن تصرف كند، ولى چنانچه طورى باشد كه
اگر قرار ربا را هم نداده بودند، صاحب پول راضى بود كه گيرنده قرض در آن پول تصرف
كند، قرض گيرنده مى تواند در آن تصرف نمايد.
مسأله 2292 ـ اگر گندم يا چيزى مانند آن را بطور قرض ربائى
بگيرد و با آن زراعت كند، حاصلى كه از آن بدست مى آيد مال قرض دهنده است.
مسأله 2293 ـ اگر لباسى را بخرد و بعداً از پولى كه به قرض
ربائى گرفته، يا از پول حلالى كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد، پوشيدن آن
لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد، ولى اگر به فروشنده بگويد كه اين لباس را با
اين پول مى خرم، پوشيدن آن لباس حرام است، و اگر بداند پوشيدن آن حرام است، نماز هم
با آن باطل مى باشد.
مسأله 2294 ـ اگر انسان مقدارى پول به تاجر بدهد كه در شهر
ديگر از طرف(وكيل) او كمتر بگيرد، اشكال ندارد، و اين را صرف برات مى گويند.
مسأله 2295 ـ اگر مقدارى پول به كسى بدهد كه بعد از چندروز در
شهر ديگر زيادتر بگيرد، مثلاً نهصد و نود تومان بدهد كه بعداز ده روز در شهر ديگر
هزار تومان بگيرد، ربا و حرام است، ولى اگر كسى كه زيادى را مى گيرد در مقابل
زيادى، جنس بدهد يا عملى انجام دهد اشكال ندارد.
مسأله 2296 ـ اگر در مقابل طلبى كه از كسى دارد، سفته يا براتى
داشته باشد، و بخواهد طلب خود را پيش از وعده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال ندارد.
احــكام حــواله دادن
مسأله 2297 ـ اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود
را از ديگرى بگيرد و طلبكار قبول نمايد، بعد از آنكه حواله درست شد، كسى كه به او
حواله شده بدهكار مى شود، و ديگر طلبكار نمى تواند طلبى را كه دارد از بدهكار اولى
مطالبه نمايد.
مسأله 2298 ـ بدهكار و طلبكار و كسى كه سر او حواله شده، بايد
مكلف و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند، يعنى
مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.
مسأله 2299 ـ حواله دادن سر كسى كه بدهكار نيست، در صورتى صحيح
است كه او قبول كند، و نيز اگر انسان بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است، جنس ديگر
حواله دهد مثلاً به كسى كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند حواله
صحيح نيست.
مسأله 2300 ـ موقعى كه انسان حواله مى دهد بايد بدهكار باشد،
پس اگر بخواهد از كسى قرض كند، تا وقتى از او قرض نكرده نمى تواند او را به كسى
حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض مى دهد از آن كس بگيرد.
مسأله 2301 ـ حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس
آنرا بدانند، پس اگر مثلاً ده من گندم و ده تومان پول به يك نفر بدهكار باشد و به
او بگويد، يكى از دو طلب خود را از فلانى بگير و آنرا معين نكند، حواله درست نيست.
مسأله 2302 - اگر بدهى واقعاً معين باشد، ولى بدهكار و طلبكار
در موقع حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند حواله صحيح است، مثلاً اگر طلب
كسى را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به
طلبكار مقدار طلبش را بگويد، حواله صحيح مى باشد.
مسأله 2303 ـ طلبكار مى تواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسى
كه به او حواله شده فقير نباشد، و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
مسأله 2304 ـ اگر سر كسى حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او
حواله را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمى تواند مقدار حواله را از حواله دهنده
بگيرد ولى اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند، كسى كه حواله را قبول
كرده، همان مقدار را مى تواند از حواله دهنده مطالبه نمايد.
مسأله 2305 ـ بعد از آنكه حواله درست شد، حواله دهنده و كسى كه
به او حواله شده، نمى توانند حواله را بهم بزنند، و هر گاه كسى كه به او حواله شده
در موقع حواله فقير نباشد، اگر چه بعداً فقير شود، طلبكار هم نمى تواند حواله را
بهم بزند، و همچنين است اگر موقع حواله فقير باشد و طلبكار بداند فقير است، ولى اگر
نداند فقير است و بعداً بفهمد، اگر چه در آنوقت مال دار شده باشد، طلبكار مى تواند
حواله را بهم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگيرد.
مسأله 2ـ اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده، يا
يكى از آنان براى خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى كه گذاشته اند،
مى توانند حواله را بهم بزنند.
مسأله 2307 ـ اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه
به خواهش كسى كه به او حواله شده داده است، مى تواند چيزى را كه داده از او بگيرد و
اگر بدون خواهش او داده و قصدش اين بوده كه عوض آنرا نگيرد، نمى تواند چيزى را كه
داده از او مطالبه نمايد.
احــكام رهــن
مسأله 2308 ـ رهن آنست كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد
طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد، طلبش را از آن مال بدست آورد.
مسأله 2309 ـ در رهن لازم نيست صيغه بخوانند، و همين قدر كه
بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن
صحيح است.
مسأله 2310 ـ گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مى گيرد، بايد
مكلف و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند يعنى
مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.
مسأله 2311 ـ انسان مالى را مى تواند گرو بگذارد كه شرعاً
بتواند در آن تصرف كند، و اگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتى صحيح است كه
صاحب مال بگويد به گرو گذاشتن راضى هستم.
مسأله 2312 ـ چيزى را كه گرو مى گذارند، بايد خريد و فروش آن
صحيح باشد، پس اگر شراب و مانند آنرا گرو بگذارند، درست نيست.
مسأله 2313 ـ استفاده چيزى را كه گرو مى گذارند، مال كسى است
كه آنرا گرو گذاشته است.
مسأله 2314 ـ طلبكار و بدهكار نمى توانند مالى را كه گرو
گذاشته شده، بدون اجازه يكديگر ملك كسى كنند، مثلاً ببخشند يا بفروشند، ولى اگر يكى
از آنان آنرا ببخشد يا بفروشد، بعد ديگرى بگويد راضى هستم اشكال ندارد.
مسأله 2315 ـ اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه
بدهكار بفروشد، پول آن هم مثل خود مال، گرو مى باشد.
مسأله 2316 ـ اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد، طلبكار
مطالبه كند و او ندهد، طلبكار مى تواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را
بردارد و بايد بقيه را به بدهكار بدهد، ولى اگر به حاكم شرع دسترسى دارد، بايد براى
فروش آن از حاكم شرع اجازه بگيرد.
مسأله 2317 ـ اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و
چيزهائى كه مانند اثاثيه خانه محل احتياج او است، چيز ديگرى نداشته باشد، طلبكار
نمى تواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته خانه و
اثاثيه هم باشد، طلبكار مى تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.
احــكام ضــامن شدن
مسأله 2318 ـ اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد،
ضامن شدن او در صورتى صحيح است، كه به هر لفظى اگرچه عربى نباشد به طلبكار بگويد كه
من ضامن شده ام طلب تو را بدهم، و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند، ولى راضى بودن
بدهكار شرط نيست.
مسأله 2319 ـ ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسى هم
آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى
بيهوده مصرف نكنند، ولى اين شرطها در بدهكار نيست، مثلاً اگر كسى ضامن شود كه بدهى
بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است.
مسأله 2320 ـ هر گاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد، مثلاً
بگويد اگر پدرم اجازه بدهد من مى دهم، ضامن شدن او باطل است.
مسأله 2321 ـ كسى كه انسان ضامن بدهى او مى شود بايد بدهكار
باشد، پس اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند، تا وقتى قرض نكرده، انسان نمى تواند
ضامن او شود.
مسأله 2322 ـ در صورتى انسان مى تواند ضامن شود كه طلبكار و
بدهكار و جنس بدهى همه معين باشند، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان
بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام را
مى دهد، ضامن شدن او باطل است، و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگويد
من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهى كدام
را مى دهد ضامن شدن او باطل مى باشد، و همچنين اگر كسى از ديگرى مثلاً ده من گندم و
ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن يكى از دو طلب تو هستم و معين نكند
كه ضامن گندم است يا ضامن پول، صحيح نيست.
مسأله 2323 ـ اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن
نمى تواند از بدهكار چيزى بگيرد، و اگر مقدارى از آنرا ببخشد، نمى تواند آن مقدار
را مطالبه نمايد.
مسأله 2324 ـ اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد،
نمى تواند از ضامن شدن خود برگردد.
مسأله 2325 ـ ضامن و طلبكار مى توانند شرط كنند كه هر وقت
بخواهند، ضامن بودن را بهم بزنند.
مسأله 2326 ـ هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب
طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمى تواند ضامن بودن او را بهم بزند و
طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد، و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او
را بدهد، ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
مسأله 2327 ـ اگر انسان در موقعى كه ضامن مى شود، نتواند طلب
طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، مى تواند ضامن بودن او
را بهم بزند و اگر پيش از آنكه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پيدا كرده باشد، چنانچه
بخواهد ضامن بودن او را بهم بزند، اشكال ندارد على الاظهر.
مسأله 2328 ـ اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او
را بدهد، نمى تواند چيزى از او بگيرد.
مسأله 2329 ـ اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را
بدهد، بعد از دادن بدهى او مى تواند مقدارى را كه ضامن شده از او مطالبه نمايد، ولى
اگر بجاى جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد، نمى تواند چيزى را كه
داده از او مطالبه نمايد، مثلاً اگر ده من گندم بدهكار باشد، و ضامن ده من برنج
بدهد، نمى تواند برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضى شود كه برنج بدهد
اشكال ندارد.
احــكام كــفالت
مسأله 2330 ـ كفالت آنست كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار
بدهكار را خواست، بدهكار را به دست او بدهد، و به كسى كه اينطور ضامن مى شود كفيل
مى گويند.
مسأله 2331 ـ كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر
چه عربى نباشد، به طلبكار بگويد كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهى به دست تو
بدهم و طلبكار هم قبول نمايد.
مسأله 2332 ـ كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت
مجبور نكرده باشند، و بتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.
مسأله 2333 ـ يكى از پنج چيز، كفالت را بهم مى زند:
اول ـ كفيل، بدهكار را به دست طلبكار بدهد.
دوم ـ طلب طلبكار داده شود.
ســوم ـ طلبكار از طلب خود بگذرد.
چهارم ـ بدهكار بميرد.
پنجـم ـ طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.
مسأله 2334 ـ اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند،
چنانچه طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده، بايد او را به
دست طلبكار بدهد.
احكام وديعه(امانت)
مسأله 2335 ـ اگر انسان مال خود را به كسى بدهد و بگويد نزد تو
امانت باشد و او هم قبول كند، يا بدون اينكه حرفى بزنند، صاحب مال بفهماند كه مال
را براى نگهدارى به او مى دهد، و او هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد، بايد به احكام
وديعه و امانت دارى كه بعداً گفته مى شود عمل نمايد.
مسأله 2336 ـ امانت دار و كسى كه مال را امانت مى گذارد، بايد
هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر مالى را پيش بچه يا ديوانه امانت بگذارد يا ديوانه
و بچه مالى را پيش كسى امانت بگذارند صحيح نيست.
مسأله 2337 ـ اگر از بچه يا ديوانه چيزى را به طور امانت قبول
كند، بايد آنرا به صاحبش بدهد، و اگر آن چيز مال خود بچه يا ديوانه است، به ولّى او
برساند، و چنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهى كند و تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.
مسأله 2338 ـ كسى كه نمى تواند امانت را نگهدارى نمايد، بنابر
احتياط واجب بايد قبول نكند.
مسأله 2339 ـ اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى
مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، كسى كه امانت
را قبول نكرده ضامن نيست، ولى احتياط مستحب آنست كه اگر ممكن باشد آنرا نگهدارى
نمايد.
مسأله 2340 ـ كسى كه چيزى را امانت مى گذارد، هر وقت بخواهد
مى تواند آنرا پس بگيرد، و كسى هم كه امانت را قبول مى كند، هر وقت بخواهد مى تواند
آنرا به صاحبش برگرداند.
مسأله 2341 ـ اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را
بهم بزند، بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن، يا وكيل يا ولى صاحبش برساند، يا به
آنان خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست، و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند و
خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.
مسأله 2342 ـ كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر براى آن جاى
مناسبى ندارد، بايد جاى مناسب تهيه نمايد و طورى آنرا نگهدارى كند، كه مردم نگويند
در امانت خيانت كرده و در نگهدارى آن كوتاهى نموده است، و اگر در جائى كه مناسب
نيست بگذارد و تلف شود، بايد عوض آنرا بدهد.
مسأله 2343 ـ كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر در نگهدارى آن
كوتاهى نكند و تعدى يعنى زياده روى هم ننمايد و اتفاقاً آن مال تلف شود ضامن نيست،
ولى اگر آنرا در جائى بگذارد كه گمان مى رود ظالمى بفهمد و آنرا ببرد، چنانچه تلف
شود، بايد عوض آنرا به صاحبش بدهد.
مسأله 2344 ـ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين
كند و به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد، كه بايد مال را در اينجا حفظ كنى و اگر
احتمال هم بدهى كه از بين برود، نبايد آنرا به جاى ديگر ببرى، چنانچه امانت دار
احتمال دهد كه در آنجا از بين برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال براى حفظ بهتر
بوده گفته است كه نبايد از آنجا بيرون ببرى، مى تواند آنرا به جاى ديگر ببرد، و اگر
در آنجا ببرد و تلف شود ضامن نيست، ولى اگر نداند به چه جهت گفته كه به جاى ديگر
نبر، چنانچه به جاى ديگر ببرد و تلف شود، احتياط واجب آنست كه عوض آنرا بدهد.
مسأله 23ـ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند
ولى به كسى كه امانت را قبول كرده نگويد كه آنرا به جاى ديگر نبر، چنانچه امانت دار
احتمال دهد كه در آنجا از بين برود، مى تواند آنرا به جاى ديگرى كه مال در آنجا
محفوظ تر است ببرد، و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2346 ـ اگر صاحب مال ديوانه شود، كسى كه امانت را قبول
كرده بايد فوراً امانت را به ولى او برساند و يا به ولى او خبر دهد، و اگر بدون عذر
شرعى مال را به ولى او ندهد، و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، بايد عوض
آنرا بدهد.
مسأله 2347 ـ اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به
وارث او برساند، يا به وارث او خبر دهد، و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر
دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن است، ولى اگر براى آنكه مى خواهد بفهمد كسى
كه مى گويد من وارث ميتم راست مى گويد يا نه، يا ميت وارث ديگرى دارد يا نه، مال را
ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند، و مال تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2348 ـ اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، كسى
كه امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى بدهد كه همه آنان
گرفتن مال را به او واگذار كرده اند، پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى
از ورثه بدهد ضامن سهم ديگران است.
مسأله 2349 ـ اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه
شود، وارث يا ولى او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، يا امانت را به او
برساند.
مسأله 2350 ـ اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند،
چنانچه ممكن است، بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند، و اگر ممكن نيست
بايد آنرا به حاكم شرع بدهد، و چنانچه به حاكم شرع دسترسى ندارد، در صورتى كه وارث
او امين است و از امانت اطلاع دارد، لازم نيست وصيت كند، وگرنه بايد وصيت كند و
شاهد بگيرد، و به وصى و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيات مال و محل آنرا بگويد.
مسأله 2351 ـ اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند، و
به وظيفه اى كه در مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود، بايد
عوضش را بدهد على الاظهر، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و بعد از مدتى
پشيمان شود و وصيت كند.
احــكام عــاريه
مسأله 2352 ـ عاريه آنست كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه
از آن استفاده كند، و در عوض چيزى هم از او نگيرد.
مسأله 2353 ـ لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلاً
لباس را به قصد عاريه به كسى بدهد، و او هم به همين قصد بگيرد، عاريه صحيح است.
مسأله 2354 ـ عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى
منفعت آنرا به ديگرى واگذار كرده مثلاً آنرا اجاره داده، در صورتى صحيح است كه مالك
چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده، بگويد به عاريه دادن راضى هستم.
مسأله 2355 ـ چيزى را كه منفعتش مال انسان است مثلاً آنرا
اجاره كرده، مى تواند عاريه بدهد، ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن
استفاده كند، نمى تواند آنرا به ديگرى عاريه دهد.
مسأله 2356 ـ اگر ديوانه و بچه مال خود را عاريه بدهند صحيح
نيست، اما اگر ولى بچه مصلحت بداند كه مال او را عاريه دهد، و بچه آن مال را به
دستور ولى به عاريه كننده برساند اشكال ندارد.
مسأله 2357 ـ اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند،
و در استفاده از آن هم زياده روى ننمايد و اتفاقاً آن چيز تلف شود، ضامن نيست، ولى
چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزى را كه عاريه كرده
طلا و نقره باشد، بايد عوض آنرا بدهد.
مسأله 2358 ـ اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر
تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود، ضامن نيست.
مسأله 2359 ـ اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزى
را كه عاريه كرده به ورثه او بدهد.
مسأله 2360 ـ اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعاً نتواند در مال
خود تصرف كند مثلاً ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى او
بدهد.
مسأله 2361 ـ كسى كه چيزى عاريه داده، هر وقت بخواهد مى تواند
آنرا پس بگيرد، و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مى تواند آنرا پس دهد.
مسأله 2362 ـ عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف
طلا و نقره باطل است.
مسأله 2363 ـ عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن،
و عاريه دادن حيوان نر براى كشيدن بر ماده، صحيح است.
مسأله 2364 ـ اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك يا وكيل يا
ولى او بدهد و بعد آن چيز تلف شود، عاريه كننده ضامن نيست، ولى اگر بدون اجازه صاحب
مال، يا وكيل يا ولى او آنرا به جائى ببرد كه صاحبش معمولاً به آنجا مى برده، مثلاً
اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود، يا كسى آنرا تلف
كند ضامن نيست.
مسأله 2365 ـ اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است
عاريه دهد، مثلاً ديگ نجس را براى طبخ عاريه دهد بايد نجس بودن آنرا بگويد و چنانچه
علم به نجاست مضر باشد مثلاً لباس را عاريه دهد كه با آن نماز بخوانند، بنابر
احتياط مستحب بايد نجس بودن آنرا به كسى كه عاريه مى كند بگويد.
مسأله 2366 ـ چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن
نمى تواند به ديگرى اجاره يا عاريه بدهد.
مسأله 2367 ـ اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به
ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود،
عاريه دومى باطل نمى شود.
مسأله 2368 ـ اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد
آنرا به صاحبش برساند، و نمى تواند به عاريه دهنده بدهد.
مسأله 2369 ـ اگر مالى را كه مى داند غصبى است عاريه كند و از
آن استفاده اى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مى تواند عوض مال و عوض
استفاده اى را كه عاريه كننده برده، از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه
كند، و اگر از عاريه كننده بگيرد، او نمى تواند چيزى را كه به مالك مى دهد، از
عاريه دهنده مطالبه نمايد.
مسأله 2370 ـ اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در
دست او از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آنرا از او بگيرد، او هم مى تواند آنچه را
به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد على الاظهر، ولى اگر چيزى را كه
عاريه كرده طلا و نقره باشد، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از
بين برود عوضش را بدهد،نمى تواند چيزى را كه به صاحب مال مى دهد، از عاريه دهنده
مطالبه نمايد.